در یادداشت آنالیز سیستم سرکوب اشاره شد که ماشین سرکوب بمثابه یک سیستم هوشمند کامل با کارائی و امکانات کافی , تا کنون موفق شده با اسارت فعالان و متفکران جنبش سبز و همچنین حصر رهبران معنوی و در هم شکستن ارتباطات نصفه و ناقص موجود ,با جمع کردن جنبش سبز از خیابانها ,جنبش را از تعریف یک سیستم هوشمند خارج کرده و اهداف ویژه خود را پیگیری نماید.
متقابلا با درک نیروهای فعال و صد البته پراکنده جنبش سبز و آزادیخواه ایران از شرایط جدید و ضرورت بازسازی و احیای اجزای مورد نیاز ازدست رفته برای برنامه ریزی و کنترل وقایع و امکانات موجود(بازگشت به سیستم هوشمند) رفته رفته شاهد موج جدیدی و روبه رشدی در سطح فعالان هستیم که در این یادداشت, "جنبش رهبری" نامیده میشود.
اگر باز هم با نگاهی سیستماتیک "جنبش رهبری" را درقالب یک سیستم هوشمند با اهداف ویژه تعریف کنیم می توان چنین اهدافی را بشکل زیر مشخص نمود:
هدف ویژه "جنبش رهبری" تعیین و عضویت تعدادی افراد شایسته و مقبول جهت نشستن در صندلی(فعلا خالی) "رهبری جنبش آزادی خواهی ایران "است
بنابراین ما اینجا با دو نوع سیستم سرکار داریم:
1- سیستم "جنبش سبز" که در حال حاضر بواسطه حذف فیزیکی توسط ماشین سرکوب فاقد عنصر رهبری ست
2- سیستم "جنبش رهبری" که هدف آن ایجاد کادر رهبری جدید و شایسته برای "جنبش سبزیا آزادیخواهی ایران " است
اما مسئله اینجاست که خود سیستم "جنبش رهبری" اگر بناست بعنوان یک سیستم هوشمند عمل نماید نیازمند رهبری ست. اگر جنبش قادر است برای "جنبش رهبری" یک واحد مغز یا کادر رهبری ایجاد کند چرا مستقیما برای خود "جنبش سبز" چنین نکند؟
پاسخ این سوال بسیار ساده است:
یک جنبش متکثر با اجزای پراکنده در یک سیستم آشفته, نمی توانند به یک کادر رهبری دست یابند . نه برای "جنبش رهبری" و نه برای "رهبری جنبش". در واقع این همان پازل معروف مرغ و تخم مرغ است که در اشکال مختلف ظاهر میگردد :
جنبش برای تعیین کادر رهبری نیاز به رهبری دارد!
حل این معما سخت نیست فقط باید همانند پازل مرغ و تخم مرغ خارج از محدوده جنبش و رهبری حل شود. توسل جستن به واسطه ها یا پراکسی و قرار دادن این مسیر جدید موقت میان "جنبش" و" رهبری جنبش " حل مسئله را ممکن میسازد . انتخابات ریاست جمهوری سال 88 مثال خوبی ست برای توضیح این روش. میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی بواسطه کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری و رای مردم, به رهبری جنبش سبز نیز برگزیده شدند. بهترین فرصت برای جنبش برای تعیین شورای رهبری در فاصله عاشورای 88 تا 25 بهمن 89 بود. هنگامی که با در اختیار داشتن رهبران معنوی جنبش و با تکیه به مرکزیت ایشان جنبش میتوانست شورای رهبری پشتیبان خود را برگزیند. در واقع می توان گفت رهبران جنبش با انتصاب نفرات جدیدی که بعدها شورای هماهنگی راه سبز نام گرفت در واقع بنوعی به وظایف خود عمل کردند. اما در عمل محاسبات اشتباه از کار درآمد.
حالا چه باید کرد؟
از نظر نگارنده نیروها و افراد خوشنام و شناخته شده در سطح ملی می توانند بطور مستقیم و بدون نیاز به آرای عمومی در صندلی رهبری "جنبش رهبری" قرار بگیرند . افراد برجسته ای مثل شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل , وکلای سرشناس حقوق بشر که بدلیل دفاع از حقوق مردم و قانون به خارج از کشور تبعید شده اند, حتی ورزشکاران سرشناس ملی میتوانند نقش "واسطه" را برای تعیین رهبری جنبش ایفا کنند.
تفکیک میان وظایف کادر مرکزی "جنبش رهبری" و "رهبری جنبش" برای رفع سوءتفاهمات بسیار ضروریست. لیدرهای "جنبش رهبری" لزوما عضوی از "رهبری جنبش " نیستند و با رسیدن به هدف ویژه یعنی تعیین تکلیف "رهبری جنبش" وظایفشان به اتمام خواهد رسید.
اعضای "رهبری جنبش" باید :
1- در جمع کنشگران سیاسی شناخته شده, خوشنام و مقبول باشند
2- تجربه عملی فعالیت های حزبی و سیاسی و تشکیلاتی داشته باشند
3- نماینده اقوام و گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی باشند یعنی در مجموع نماد تکثر جنبش باشند
لیدرهای "جنبش رهبری" مشروعیت خود را از همان عاملی کسب میکند که بواسطه آن به شخصیتی ملی تبدیل شده اند. این عامل می تواند, برنده شدن جایزه صلح نوبل, اعتبار جهانی, مقاومت و مبارزه در راه حقوق بشر یا وکالت زندانیان سیاسی و حتی یک مدال پهلوانی باشد.
چنین اشخاص برگزیده ای در سطح ملی خود میتوانند صحیح ترین راه کار تعیین "رهبری جنبش " را تعیین کنند. این راه کار میتواند انتصاب مستقیم و موقت رهبری جنبش یا یرگزاری نوعی نظر سنجی در میان کنشگران سیاسی یا ترکیبی از هر دو باشد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر