در آخرین یادداشت شاهزاده رضا پهلوی با عنوان "خط قرمز" ایشان خلاصه ای از دیدگاه های خود را بصورت کاملا شفاف مطرح کردند :
من، رضا پهلوی، بعنوان یک دموکرات و مدافع حقوق بشر، دغدغه و مشکلات امروز ایران را نوع نظام آینده نمی دانم. امروز ارجحیت من، همراهی با آزادیخواهان برای رسیدن به دموکراسی سکولار در ایران فردا است. علیرغم تمایلم به نظام پادشاهی پارلمانی، خود را به هموطنان خواهان نظام جمهوری پارلمانی سکولار کاملا نزدیک می دانم
اگر بیان جملات فوق را در کنار فعالیتهای اخیر ایشان در وبسایتهای اجتماعی مثل بالاترین و همچنین مصاحبه ها با "رادیوکوچه" و "خودنویس" در نظر بگیریم و همه اینها را با لینکهای ارسالی از طرف ایشان مثل "کوهیار گودرزی" و رای دادن به لینکهای حمایت از همه زندانیان سیاسی و حتی" برای آزادی کروبی و موسوی و همه اسرای در بندمان" توامان بنگریم , بسادگی متوجه میشویم که ایشان اخیرا روش بی واسطه ای را برای زدودن فاصله ها و برقراری گفتمانی مستقیم با "مردم" در پیش گرفته اند. موارد فوق را به فال نیک میگیرم و سوالات و ابهامات خود را جهت گسترش این حرکت شایسته مطرح میکنم.
1- بعد از خواندن یادداشت ذکر شده اولین ابهامی که در ذهن نگارنده ایجاد شد ,خود عنوان, یعنی "خط قرمز" بود. در متن نوشته میخوانیم:
خط قرمز در جامعه امروز ایران بین جمهوری خواه و مشروطه خواه نیست. خط قرمز در جامعه امروز ایران بین دموکراسی خواهان و تمامیت خواهان است.
ظاهرا مطلب مهمی نیست! . بنظر می اید واژه "خط قرمز" بجای "چالش اصلی" و به همان معنا بکار رفته است که البته همان معنا را نمی دهد .
از آنجا که در میزان سواد و فرهیخته بودن جناب شاهزاده هیچ شکی نیست. بخصوص که توجه کنیم ایشان درچه موقعیت حساسی قرار دارند که حتی لایک زدن های ایشان زیر ذره بین قرار میگیرد, باید از فرض اشتباه بگذریم و ببینیم انتخاب "خط قرمز" بجای "چالش اصلی" در معنا چه اثری میگذارد.
تفاوت بسیار مهم میان خط قرمز و چالش شبیه تفاوت خط و صفحه است . خط را و بخصوص خط قرمز را یا باید برداشت یا باید قرار داد . اگر درفاصله بین مشروطه خواهان و جمهوری خواهان خط قرمز باشد و این خط را برداریم همانگونه که شاهزاده چنین کرد و "تمایل" دارد چنین باشد, صفوف جمهوری خواهان و مشروطه خواهان کاملا در یکدیگر ادغام میشود که تا جائیکه من فهمیدم توصیه شاهزاده گرامی دقیقا همین است . اما اگر معتقد به این باشیم "چالش اصلی" در جامعه ما میان مردم(شامل آزادیخواهان وعدالت طلبان) و "تمامیت خواهان حاکم" است و در این "صفحه" سرمان را کمی براست و چپ نیز بگردانیم, در خواهیم یافت جلوه عمومی "تمامیت خواهی" گرچه بشکل عریان و سرکوبگرش که موجب فلاکت این سرزمین شده در حکومت اسلامی متمرکز شده اما شامل هر قشر و دسته ای که خود را بهر دلیلی یک شهروند صاحب امتیازات ویژه بداند هر چند در حاکمیت فعلی نقشی نداشته باشد نیز میگردد .
من اگر بخواهم قضاوت شخصی خودم را آزادانه با ترکیبی از منطق و احساس بیان نمایم, خواهم گفت شاهزاده رضا پهلوی شخصی ست محترم, وطن پرست , فرهیخته که در طول 32 سال گذشته با گذر از توفان حوادث عمدتا تلخ , ازیک شهروند ممتاز و بسیار ویژه به اختیار خود بسمت "مردم" (شهروند عادی) گامهای ستایش انگیزی برداشته است. گرچه هنوز پایش را از آخرین پله کالسکه پادشاهی بروی زمین قرار نداده است.
انگار تقدیر با همگان به یکسان رفتار نمی کند. خود شاهزاده بودن گرچه یک تقدیر است اما پادشاه بودن بیگمان چنین نیست . بنظر نمی اید شاهزاده در میان زنجیرهای تقدیر که او را بیشتر از هرفرد عادی به اسارت کشیده انتخاب های زیادی داشته باشد. اصرار شاهزاده بر قرار گرفتن در گرانیگاه تقدیر و آرزوها ی قلبی فضای تنفس را سخت دشوار کرده است. چگونه میتوان هم سلطنت را حفظ کرد, هم با سهراب ها و نداها در خیابانهای ایران فریاد آزادی خواهی و دموکراسی سر داد و برنگ سبز در آمد؟ اگر ما خود "نیمه تمامیت خواه" باشیم (نظام پادشاهی پارلمانی) و خود را صاحب امتیازاتی ویژه بدانیم با چه منطقی میخواهیم با تمامیت خواهان حاکم مبارزه کنیم؟
مقایسه کردن های نابجای نظام های پادشاهی سوئد و یا ژاپن با آینده دمکراتیک ایران که من یقیین دارم خود شاهزاده از حلقه مفقود شده در این منطق بخوبی آگاه ست, نه به معنی عدم صداقت بلکه با همان منطق اصرارشاهزاده بر ایستادن در گرانیگاه دموکراسی و سلطنت قابل توجیه است . شاهزاده خود بخوبی میداند که دلیل پایداری نظام های پادشاهی بجا مانده در عصر کنونی نشان دادن انعطاف لازم پیش از وقوع انقلابی خانمان سوز بوده است . ما در ایران چنین فرصتی را از دست داده ایم . ایکاش نظام پیشین در زمان مناسب و پیش از وقوع انقلاب 57 خردمندانه با نگاه واقعبینانه به دنیای مدرن و نظامهای پادشاهی دمکراتیک موجود, طرحی نو در میانداخت. ایکاش دولت دمکراتیک بختیار یکسال زودتر تشکیل میشد تا ما بدون انقطاع از برکات چنین نظام پادشاهی دمکراتیک بهره مند می شدیم.
شهریاری که نداند شب مردمانش, چگونه به صبح می رسد/ گورکن گمنامیست که دل به دفن دانایی بسته است/ مردمان من امانت آسمان اند بر این خاک تلخ/ مردمان من, خان و مان من اند/ منشور پارسوماش/ کورش کبیر
شهریاری که نداند شب مردمانش, چگونه به صبح می رسد/ گورکن گمنامیست که دل به دفن دانایی بسته است/ مردمان من امانت آسمان اند بر این خاک تلخ/ مردمان من, خان و مان من اند/ منشور پارسوماش/ کورش کبیر
زمان گذشت و اینگونه نشد. زمان دیگر به عقب باز نمی گردد. رشته نظام سلطنت پیشین پاره شد و نظامی توتالیتر و مذهبی ایران سوز بر سر کار آمد. سوال من اینست حال که این رشته پاره شد و یک ملت بیش از 30 سال مصیبتهای آنرا کشید به چه علت گمان میکنید در آینده باید به یک قشر خاص هر که باشد امتیازاتی ویژه اهدا شود؟
قلبا آرزو میکنم شاهزاده از پله انتهائی کالسکه پا را بروی زمین بگذارند تا "کاملا" در کنار یکدیگر قرار گیریم . شاهزاده بودن تقدیراست, به کالسکه ارتباطی ندارد و چیزی از ان کم نمی شود.
اجازه دهید جمله را تصحیح کنم:
چالش بین جمهوری خواه و مشروطه خواه چالش اصلی جامعه امروز ایران نیست. چالش اصلی در جامعه امروز ایران بین دموکراسی خواهان و تمامیت خواهان حاکم است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر