۱۳۹۰ آذر ۲, چهارشنبه

شازده های سیاست ایران در برابر جنبش سبز


اگر تفکر شاهزادگی را از هویت منحصر بفرد یعنی مشخصا "فرزند پادشاه" بیرون کشیده و بصورت یک جریان فکری مورد بررسی قرار دهیم, به نتایج قابل توجهی دست پیدا میکنیم که حداقل حاصل آن شناخت بهتر و پالایش هویت جنبش سبز خواهد بود.

تفکر شاهزادگی چیست؟
 (در اینجا جهت رفع سوء تفاهم مجددا تاکید میکنم بحث در اینجا روی تفکر شاهزاده بودن است و منظور شخص خاصی نیست)

خیلی ساده شاهزاده شخصی ست که گرچه هنوز شاه نیست اما بشدت مستعد آن است. اگر شاهزاده در این اینجا بیان نوعی بینش یا ادراک یک فرد از رابطه میان خود و دیگران است. پس باید در این روش اندیشه شاه بودن نیز بیشتر شکافته شود.

1- پاسخگو نبودن: شاه شخصی ست صاحب منصب که در محدوده ملک خود پاسخگو نیست. 

2- امتیازات ویژه: شاه صاحب امتیازات و موقعیتی ویژه است که بقیه جامعه بطور مطلق از چنین امتیازاتی صد در صد بی بهره اند و دقیقا بهمین دلیل او شاه نامیده میشود. 

3- مبنای مشروعیت شاه: مشروعیت یا حق پادشاه از هر جائی بجزاز طرف مردم میتواند بدست آید. این مشروعیت یا حق ممکن است از آسمان از دین, از نژاد و تیره از خون یا از تاریخ یا هر چیزی بجز"مردم" و جامعه تامین شود. تامین مشروعیت از سوی مردم یا آرای دیگران چیزی جز فریب نیست. چون اساسا چنین تفکری( با اصول اولیه ذکر شده یعنی پاسخگو نبودن و امتیازات ویژه) در کنار حق مشروعیت از مردم  دچار پارادوکس میگردد.

4- نظام شاهی: شاه نیاز به نظامی برای حفظ تمایز و برتری خود نسبت به دیگران دارد

ممکن است شرایط دیگری برای تفکر شاه بودن بتوان در نظر گرفت. اما فعلا برای ادامه بحث بهمین اکتفا میکنم
حالا بیائیم در عرصه گسترده سیاست ایران ببینیم چندتا شاهزاده(مستعد شاه شدن) داریم. بیائیم در میان نیروهای اپوزسیون ایران بررسی کنیم "تفکر شاهزادگی" تا چه حد فراگیر است. از شورای هماهنگی راه سبز امید شروع کنیم. این شازده ها تقریبا استعداد شگرف خود را با ارائه هر چهار ویژگی ذکر شده در بالا را بخوبی اثبات کردند. پاسخگو نبودند, جایگاه ویژه ای برای خود قایل شدند, نیاز به رای مردم نداشتند و مشروعیتشان از مشاور میرحسین بودن تامین میشد. اما فقط به این شورا نباید پرداخت.
تقریبا بیشتر گروههای اپوزسیون ایران شازده های هستند پر استعداد!. ریشه های تفکر این شازده ها را بطور قطع می توان در انقلاب 57 یافت . بی هیچ تردیدی  حاکمان فعلی در زمان انقلاب فقط شاهزاده های قویتر و دغل کار تر بودند که با سرکوب بقیه گروهها و شاهزاده های کوچکتر و ضعیف تربه قدرت دست یافتند و همان کاری را کردند که اگر دیگران بودند با اینان همان میکردند. آیا کمونیستهای آنزمان با دیکتاتوری پرولتاریا قرار بود دموکراسی به ارمغان بیاورند یا سازمان مجاهدین خلق؟ آیا گروه فرقان میخواست منادی صدای مردم باشد یا مثلا جبهه ملی؟ خیلی راحت باید دموکراسی طلبان انزمان را در میان حامیان بختیار جستجو کرد که که سلطنت طلب هم نباشد. چند نفر میماند؟ بنابراین بحث انقلاب 57 برسر این نیست که شرورترین و ریاکارترین  شاهزاده دینمدار یعنی خمینی بر سر کار آمد.  حقیقت اینست که هرگروه دیگری از میان گروههای سیاسی آنزمان بر سرکار میامد نیز امروز ما همان گرفتاری را داشتیم یعنی شاه جدیدی در حال سرکوب ملت بود, البته احتمالا در وضعیت بهتری بودیم. 

یکی از ویژگی های بسیار ارزشمند جنبش سبز که باید قدر دانست و هزاران بار تکرار کرد تا در اندیشه جامعه نهادینه گردد به زیر کشیدن بنیانهای تفکر شاهزادگی بود.هویت و تفکر نوین  جنبش سبز که به یکباره از درون تاریخ شاه سالاری و شاهزاده پروری ایران برای اولین بار سر برآورد و در زمانی کوتاه تا عمیق ترین لایه های جامعه و قلبهای مردم ریشه دوانید, نه تنها در تضاد مستقیم با ولایت فقیه یا شاه دینمدارحاکم و غالب که در برابر شازده های مغلوب بجا مانده از انقلاب 57 قرار گرفت که با احساس خطر در اتحادی بیان نشده با تفکرات راکد خود بجان این جوانه سبز افتادند و انرا در  سکوت فرو بردند.

شاید میرحسین جزو معدود انقلابیون سال 57 بود که پا به پای جوانه های سبز رخت مندرس انقلاب 57 را هرچند بسختی از تن دراورد یا حداقل تمامی تلاش خود را کرد که چنین کند و رخت سبز بپوشد. تفکر جنبش سبز تا انجا که نگارنده دریافته است بر پایه اصولی بشرح زیر میتواند تعریف گردد:

1- پاسخگو بودن: جنبش سبز از فرد تا گروه در برابر رفتار خود پاسخگوست و مسئولیت کارهای خود را می پذیرد.

2- رهبری دموکراتیک با مشروعیت مردمی: هر گروه یا جریانی که خود را سبز میداند معتقد راستین دموکراسی و حق رای است و این را در مجموعه خود بعنوان اصلی خدشه ناپذیر میپذیرد


3- هیچ امتیاز ویژه ای وجود ندارد: گروه های جنبش سبز از انجا که خود رابرتر از دیگران نمی دانند . بر خلاف شازده های 57 که قادر به تحمل دیگران نیستند - براحتی می توانند پشت یک میز بنشینند و با یکدیگر بر اساس موارد مشخص به توافق برسند

4- توافق عملی بجای "اتحاد و انشعاب": جنبش سبز بجای شعار نامفهوم "اتحاد در زیر یک پرچم" که با تجربه انقلابیون 57 نهایتا به  انشعاب های مکرر و تکه پاره شدن پرچم میانجامد , به توافق عملی در کنار همه پرچمها معتقد است


نتیجه: نیروههای جوان جنبش سبز باید تفکر شاهزادگی و ممتاز بودن را از ذهن و روح خود و جامعه پاک کنند و رهبری جوان,دموکراتیک و مدرن  خود را برپا کنند و سلطه تفکر انقلابیون 57 را از رهبری فعلی جنبش بزدایند. از این شازده ها هیچ آبی گرم نمی شود و گرنه جز تکرار تاریخ حاصلی نخواهیم داشت.

هیچ نظری موجود نیست: