۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

برای آنان که میخواهند کاری کنند- بخش دوم:آگاهی دادن به مردم یا توجیه بی عملی؟

 مقدمه:ا
طی این دوسالی که از عمر جنبش سبز میگذرد ,بارها و بارها جمله معروفی را شنیده ایم با این مضمون:" وظیفه اصلی جنبش آگاهی دادن به مردم است"  جالب اینکه هر چه جنبش در رکود و بی تحرکی بیشتر و عمیقتری قرار میگیرد و هدایت کنندگان یا مدعیان رهبری جنبش بیشتر تحت فشار قرار میگیرند ,میزان مصرف این " مسکن" بالاتر میرود . تا اینجا که من فهمیده ام " آگاه کردن مردم وظیفه ایست ما بین دواقدام اعتراضی" از انجا که قطعا هیچکس مخالف آگاهی مردم نیست پس شکایتی هم نیست .
اما  یک عضو عملگرای جنبش سبز که هنوز خاطرات روز انتخابات  و راهپیمائی های 25 خرداد و قدس و عاشورا را فراموش نکرده و همینطور ابتدائی ترین شعار یعنی " رای من کجاست" و مقدماتی ترین هدف یعنی " پائین کشیدن دولت کودتا" را بعنوان اهداف اولیه و "دلیل اصلی" جنبش میشناسد, کاملا حق دارد که از خود بپرسد " اگر این آگاهی وجود نداشت پس جنبش چگونه شروع شد؟"
چه چیزی بجز آگاهی نسبی (و مکفی) نسبت به وضعیت وخیم اقتصادی و درک خطرات امنیتی و ملی ناشی از تداوم دولت احمدی نژاد 85 درصد مردم را از بی تفاوتی رهانید و به پای صندوق های رای کشاند؟ سوال مرتبط با سوالات پیشین این حقیقت مغفول است که "معمولا پیش نیاز هر جنبش اعتراضی آگاهی نسبی مردم نسبت خطرات  موجود و اقدام عملی جهت تغییر در شرایط بوجود آورنده آن یعنی نظم حاکم است" - پس این چگونه جنبشی ست که بدون آگاهی کافی با آن شور و خروش شروع شد و برای تداوم آن نیاز به "تزریق یا دوپینگ" آگاهی دارد؟ اصلا جنس و نوع این آگاهی چیست که از هزینه های سرسام آور قبض های گاز و برق ,از نخوردن گوشت  در طول ماهها برای بسیاری از خانواده های ایرانی و از ماهها نگرفتن دستمزد توسط کارگران وازهمه خونهای به ناحق ریخته شده وتجاوزات و شکنجه ها و ظلم به زندانیها که تقریبا همه ملت (مستقیم و غیر مستقیم) بهره ای از آن برده اند هشداردهنده تر است؟ مشکل واقعا کجاست ؟ بیائیم دقیقتر بررسی کنیم

مشکلات ساختاری مدیریت میانی جنبش:
اگر با  "آگاهی نسبی و مکفی مردم" برای شروع یک جنبش بزرگ اجتماعی و همینطور پذیرش "محدودیت اجرائی"  رهبران اصلی  جنبش یعنی میرحسین و کروبی درشکل دادن به کمپین های عملی مشکلی نداشته باشیم. تنها چیزی که می ماند( با یک نگاه خوشبینانه) پذیرش ضعف و عدم توانائی مدیران میانی جنبش در شناخت ماهیت,اهداف و ترکیب جمعیتی جنبش و عدم اتخاذ و معرفی تاکتیک مناسب با این شناخت  است. با نگاهی نه چندان خوشبینانه می توان به این نتیجه تلخ رسید که اساسا هدایت کنندگان جنبش اعتراضی سبز(در خلا حاصل از نبود رهبران اصلی)که بطور ساختاری اصلاح طلبانی حافظ نظام حاکم اما خواهان بهبود وضعیت  بودند و بهمین دلیل در انتخابات شرکت کردند با یک شوک وحشتناک جنبش سبز برانداز ( یا خواهان اصلاحات اساسی)روبرو شدند که فرسنگها با اهداف ومنافع ایشان در تضاد بود.
این انقلابیون اصلاح طلب سال 57 , این دلسوزان نظام حاکم ,این متخصصین به زمین زدن و رام کردن هر جنبش آزادی خواهی. این کنترل کنندگان موج دوران اصلاحات . همین ها هستند مدیران فعلی جنبش سبز و مبلغان " شعار آگاهی دادن به مردم " بجای اقدامات عملی جهت پائین کشیدن دولت کودتا
.
برای جنبش جوان سبز راه چاره ای نیست بجز برچیدن هژمونی(نه حذف) انقلابیون سال  57 در عرصه رهبری جنبش, اعتماد کردن به نسل رهبران جوان خود - تشکیل شورای هماهنگی به وسعت همه ایران و متمرکز شدن و اتحاد روی کمپین های عملی با استفاده از امکانات فضای مجازی و رسانه ای برای خواسته های مشخص و روشن یعنی " تشکیل دولت موقت ملی به ریاست میرحسین موسوی" و "رفراندم قانون اساسی"ا

هیچ نظری موجود نیست: