۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

اردشیر خان ! 22, نه 25 خرداد


از انجا که شورای هماهنگی بیانیه ای در ارتباط با خردادماه صادر نموده است و در آن  وعده داده شده که برنامه های شورای هماهنگی برای ماه خرداد بزودی اعلام میگردد و در همین بیانیه فقط از 25 خرداد نام برده شده و از 22 خرداد هیچ یادی نشده است , لذا تردیدی وجود داشت که شاید ایشان تقویم به همراه ندارند از تعطیل بودن روز پنجشنبه 26 خرداد بی اطلاع هستند . بنابراین برای جلوگیری از تکرار وضعیت 22 بهمن 88 و احتمال اینکه دولت بناگهان روز چهارشنبه 25 خرداد را تعطیل  اعلام نماید ( با توجه به سوابق) و مردم به مسافرت بروند, لازم دیدم عکسی از تقویم خودم را در معرض دید ایشان قرار دهم .
گرچه  احتمالات زیادی را می توان در نظر گرفت که وضعیت فعلی تا 22 خرداد هم دچار تغییرات شدیدی گردد, مثلا دولت احمدی نژاد سرنگون شود , رحیم مشائی دستگیر شود , امام زمان در 14 خرداد ظهور کند ودو هفته تعطیل اعلام شود و از این قبیل  ... بنابراین پیشنهاد می شود هر برنامه ای که قصد داریم اجرا کنیم در درجه اول برای 22 خرداد و در صورت وقوع هر حادثه ای  به 25 خرداد موکول گردد

آه اسفنديار مغموم: ترا آن به که چشم فرو پوشيده باشي

 
در آوار خونين گرگ و ميش ديگر گونه مردي آنک!
 که خاک را سبز مي خواست وعشق را شايسته ي زيباترين زنان
 که اينش به نظر هديتي نه چنان کم بها بود که خاک و سنگ را بشايد
چه مردي!ا
چه مردي که مي گفت قلب را شايسته تر آن که به هفت شمشير عشق در خون نشيند
و گلو را بايسته تر آن
 که زيباترين نام ها را بگويد
و شير آهن کوه مردي از اين گونه عاشق
ميدان خونين سرنوشت، به پاشنه ي آشيل در نوشت!
روئينه تني که راز مرگش، اندوه عشق و غم تنهايي بود!
آه اسفنديار مغموم:
 ترا آن به که چشم فرو پوشيده باشي

...
شعر از زنده یاد احمد شاملو

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

آیا منصور اسانلو با پیشنهاد "تحریم خیابان" (تحریم وسایل نقلیه عمومی و شخصی) موافق بود ؟


//اول ماه مه روز جهانی کارگر (۱۱ اردیبهشت) در همه جا، با همگان، در کوی و خیابان، در پارک‌ها، در سر هر میدان، در کارخانه‌ها، مترو‌ها، اتوبوس‌ها، تاکسی‌ها، از خودمان یادی کنیم، کاری کنیم کارستان.//

منصور اسانلو – هشتم اردیبهشت ۹۰ – سالن ۱۲ بند ۴ زندان رجایی‌شهر کرج

منصور اسانلو این مبارز بزرگ  و نستوه جامعه کارگری ایران در 8 اردیبهشت یعنی درست سه روز پیش از روز جهانی کارگر نامه ای را به بیرون از زندان ارسال میکند . انهم در شرایط بسیار دشوارو با هزاران شک و تردید  که در ان قرار دارد:

// با دلی خونین به استقبال اول «ماه می‌» می‌روم، نمی‌خواستم حرف بزنم و یا بنویسم، شاید از روی ترس، شاید به خاطر اشتیاقی که خانواده‌ام برای دیدن و بودن با من دارند و البته تاوان حرف زدن در زندان سنگین است، همانطور که وقتی به شرایط بد و غیر انسانی و نداری زندانیان در سال گذشته اعتراض کرده و با مسئولین زندان و دادستانی گفتگو کردم، یک سال زندان به حکم قبلی‌ام در کمال بی‌رحمی اضافه شد. آخر من هم آدم هستم با تمام نقطه ضعف‌های انسانی، آزاد شدن و با خانواده بودن را دوست دارم، مثل همه انسان‌های با شعور و با احساس. همسر، فرزندان، مادرم و باقی افراد خانواده و فامیل می‌خواهند که هر طوری هست کاری کنم که در عین حفظ شرافتم هر چه سریع‌تر آزاد شوم تا به جراحی قلب بپردازم تا حادثه‌ای جدید برایم در زندان نیافرینند و یا دوباره به میزان حبسم اضافه نکنند، خصوصا حالا که از باقی حکم‌ام (از هر دو حکم) فقط چیزی حدود یک سال و نیم باقی مانده است و در عین حال از بیماری قلبی و دیسک کمر و مشکلات بینایی ناشی از جراحی چشمانم به هنگام دستگیری و بعد از ضرب و شتم‌هایی که شدم، حساسیت پوستی و ریوی که دارم در رنجم.//

اما این چه انگیزه ایست که علیرغم همه موارد و فشارهای ذکر شده سبب میشود منصور اسانلو بازهم دست به قلم ببرد؟

// دردی عمیق و جانکاه در جانم می‌افکنند که هم چون آتش مرا هر لحظه می‌سوزاند و خاکستر می‌کند و دوباره می‌سوزاند و خاکستر می‌کند، گویا که در دور‌ترین جاهای جهنم بسر می‌بریم؛ جهنمی که به قدر یک تاریخ پر ستم سیاه است.
با سخن گفتن از آتش و دود و جهنم که در بیرون و درون وجودم در هر سو شعله می‌افکند به استقبال روزی کارگر می‌روم، با دیده خونبار و دلی دردمند شده از آمال و آرزوهایی که بر باد رفته است و طوفان خشم جایگزین آن شده است. دلم می‌خواست این روز اول ماه می‌ (۱۱ اردیبهشت) به روز خشم هم‌میهنان و همکارانم تبدیل شود، به روز خشم همه مزد بگیران ایران؛//

و در جای دیگر میگوید:

// چاره‌ای نداریم به جز اینکه تکاپویی کنیم و دستهای دیگر را بیابیم و کار نیمه کاره را تمام کنیم.//

بروشنی میتوان  فهمید که مهمترین انگیزه منصور اسانلو از نوشتن این نامه نه صرفا یاداوری روزجهانی کارگر (که تحت چنین شرایطی وظیفه ایشان نیست) بلکه مایه گذاشتن از جان و آزادی خود برای یک کمپین عملی یا اعتراض واقعیست . اما چه اعتراضی؟ باز هم باید شرایط وحشتناکی که منصور اسانلو در آن قرار دارد را یاداوری کنیم . واینکه او خود نیز میداند بدون داشتن  یک برنامه عملی درخواست اعتراض در حالت کلی مفهومی ندارد.
از اینجا به بعد دیگر چیزی جز حدس و گمان نیست . اسانلو با این جمله نامه  را به پایان میرساند:

// همراه شو عزیز / همراه شو رفیق / تنها نمان به درد / کاین درد مشترک / هرگز جدا جدا درمان نمی‌شود/ دشوار زندگی هرگز برای ما/. بی‌رزم مشترک / آسان نمی‌شود / همراه شو، همراه شو، همراه شو رفیق
اول ماه مه روز جهانی کارگر (۱۱ اردیبهشت) در همه جا، با همگان، در کوی و خیابان، در پارک‌ها، در سر هر میدان، در کارخانه‌ها، مترو‌ها، اتوبوس‌ها، تاکسی‌ها، از خودمان یادی کنیم، کاری کنیم کارستان. //

پیشنهاد تحریم خیابان یا تحریم وسایل نقلیه عمومی و شخصی از ساعت 8 تا 10 صبح " در روز جهانی کارگرحداقل 20 روز قبل از تاریخ این نامه به شکل محدود در وبسایتهای اجتماعی مطرح شده بود (که البته استقبال چندانی هم نشد). ایا احتمال این نیست که منظور منصور اسانلو از عبارت زیر حمایت از همین پیشنهاد بوده باشد؟

//اول ماه مه روز جهانی کارگر (۱۱ اردیبهشت) در همه جا، با همگان، در کوی و خیابان، در پارک‌ها، در سر هر میدان، در کارخانه‌ها، مترو‌ها، اتوبوس‌ها، تاکسی‌ها، از خودمان یادی کنیم، کاری کنیم کارستان.//

اگر منظور منصور خان  این پیشنهاد نبوده پس چگونه و به چه روشی میتوان 
// در همه جا، با همگان، در کوی و خیابان, مترو‌ها، اتوبوس‌ها، تاکسی‌ها، از خودمان یادی کنیم، کاری کنیم کارستان//  

ایا منظور ایشان فقط حرف زدن و اعتراض کردن در تاکسی و مترو و اتوبوس بوده – اینکه بطور عادی هرروز انجام میشود و کاری کارستان نیست ایا گفتن چنین چیزی ارزش اینهمه رنج و عذاب را که خود ایشان در نامه مطرح کرده اند را داشته است؟ 

آیا منظور ایشان موافقت ضمنی با پیشنهاد تحریم  خیابان " یا تحریم وسایل  نقلیه عمومی و شخصی  از ساعت 8 تا 10 صبح"به عنوان تنها پیشنهاد عملی ارائه شده برای روز کارگر نبوده است؟

۱۳۹۰ خرداد ۵, پنجشنبه

دربند کلیشه-نقد یادداشت براندازی نوشته اسپینوزا

1-      تعریف: در چاپ سیلک از پارچه با توری با سوراخ‌های بسیار ریز استفاده می‌شود. توری در قابی ثابت می‌شود. تصویر مورد نظر روی این توری نقش می‌شود. سپس بخش‌هایی از تصویر که نباید رنگ بخورد با ماده‌ای مسدود کننده مانند موم پوشیده می‌شود. این قاب توری را در این حالت شابلون یا کلیشه می‌نامند. سپس مرکب چاپ یا رنگ را با فشار کاردک یا غلطک به سطح چاپ شونده منتقل می‌کنند. رنگ یا مرکب فقط از بخش‌هایی که مسدود نشده یه کاغذ یا سطح چاپ شونده منتقل می‌شود و تصویر روی آن ظاهر می‌گردد

2-      در یاداشت "نقد براندازی" هم می توان به تعاریف و جملات زیادی برخورد که درستی آنها چنان بدیهی در نظر گرفته  شده  که همانند کلیشه یا شابلون فقط میبایست نقش آن را در ذهن سفید مخاطب چاپ نمود . در اینجا می خواهم از این منظر کلیشه های موجود در متن را به نقد بکشم.


3-      کلیشه ها:
/مضاف بر آن که تاریخ نشان می دهد که تغییری که با خشونت همراه باشد، خود زاینده خشونت های دیگری خواهد شد. سیکل تکرار خشونت، نه راه به سوی جامعه ای بهتر است و نه اصولا شرایط را تغییر می دهد. شاه می رود، و خمینی می آید. مجاهدین و گروه های چریکی مدافع انقلاب، گروه های تروریستی پس از انقلاب می شوند. ترور و بمب گذاری با قتل عام بی گناهان در زندان ها پاسخ داده میشود/
این بخش از نوشته یکی از مهمترین کلیشه های استفاده شده در این یاداشت میباشد که بدون هیچ توضیحی بعنوان یک امر بدیهی شمرده میشوند, کجای انقلاب ایران و سرنگونی رژیم شاه (به نسبت) خشونت آمیز بود؟ انقلابی که تا روز آخر در لوله تفنگ ارتشیان گل قرار میدهند و بدون هیچ گونه مقاومتی همه پادگانها را در عرض دو شب تسخیر میکنند. انقلابی که نهایتا نه شاه که بختیار را سرنگون میکند میتوانست نتیجه بسیار خوبی بهمراه داشته باشد اگر رهبر آن خمینی نبود. هم اکنون انقلابات مصر و تونس به پیروزی رسیده اند هردو در همان حد خشونت انقلاب ایران نتیجه بدی هم عایدشان نشده چون رهبرانشان مثل خمینی و روحانیت ما نیستند. پس تکرار سیکل خشونت بستگی به نیروهای رهبری کننده و طرز فکرشان دارد و میتواند در یک جا قطع گردد یا ادامه یابد – ایا همه گروهای چریکی مدافع انقلاب بعد از انقلاب تبدیل به گروهای تروریستی شدند(مثلا چریکهای فدائی خلق)؟

/اولین نقد جدی به لحاظ کارکرد به این روش و منش مبارزه آن است که حرکتی که پشتوانه مردمی نداشته باشد، نه تنها شکست خواهد خورد، بلکه عاملی خواهد بود برای سواستفاده حاکمیت. این که مردم ایران، هیچ گاه روی خوش به مبارزات مسلحانه و یا مبارزات خشونت آمیز نشان نداده اند، بسیار واضح و مبرهن است/

نمونه کردستان بهترین مثال برای نقض کلیشه های موجود دراین  عبارت است . احزاب کردستان هم سابقه مبارزات مسلحانه دارند و هم پایگاه وسیع مردمی – مردمی که با توپ و تانک و زندان و اعدام  مورد تهاجم حکومت قرار میگیرند خود پشتیبانان مقاومت خواهند بود

/پرسش دیگر آن است که به فرض محال این روش توانست که منجر به تغییر حاکمیت گردد. آیا میتوان انتظار استقرار یک نظام مردم سالار را از دل مبارزات خشونت آمیز داشت؟ ...آیا چنین جامعه ای آبستن آن نخواهد بود که هر دسته و گروهی که منافع خود را در خطر دید، با همان رویکرد انقلابی، به دنبال حذف دیگران باشد؟ همان گونه که در ابتدای انقلاب ۵۷ رخ داد. /

آبستن شاید باشد ولی تربیت بچه بستگی به سطح فرهنگ وآگاهی پدر هم دارد

/نقد مهم دیگری که می توان مطرح کرد، از دریچه هزینه و فایده است. طرفداران این تز باید پاسخ گو باشند که در فرایند چنین مبارزه ای که بسیاری از سرمایه های کشور نابود خواهد شد، چه بدست خواهیم آورد؟ شرایط بحرانی ایران آن چنان است که چنان که حاکمیت مرکزی در دوره ای میان مدت ضعیف باشد، پتانسیل افتادن کشور در سراشیبی آشوب، خودمختاری و تجزیه بسیار بالا خواهد بود. بدیهی است که یک انقلاب، برای آن که پیروز شود، باید ماهیت بسیاری از ساختارهای موجود را تماما تغییر دهد و در حین حال پیوستگی اجتماعی، جغرافیایی و سیاسی آن محدوده سرزمینی دچار مشکل نگردد./

مورد مصر  و تونس نقض این ادعاست , انقلاب شد ,حکومت براندازی شد , ساختارها هم حفظ شد و تغییرات را با اصلاحات ادامه دادند . حتی در انقلاب ایران هم میشد ارتش و ساختارها را حفظ کرد . خودمختاری که سطح پائینتری از سیستم دمکراتیک فدراتیو  است می تواند در قانون اساسی گنجانده شود و مملکت هم تجزیه نشود . در واقع انقلاب ایران با روی کار آمدن زنده یاد بختیار به پبروزی کامل رسیده بود و مملکت هم در اوج استحکام بود . بقیه اش دیگر تقصیر انقلاب نبود

4-      من در اینجا قصد ندارم از روش خشونت امیز دفاع کنم و شخصا اعتقاد دارم در شرایط فعلی بهترین و کم هزینه ترین روش همان روش مبارزه بی خشونت است . اما هیچ کلیشه ای هم در ممنوعیت استفاده از روشهای مبارزه چه از نوع اصلاح طلبانه یا خشونت آمیز نمی پذیرم – بحث سود و هزینه در عرصه سیاست و با بررسی دقیق شرایط موجود, تنها روش تشخیص درستی یک روش مبارزاتی ست – شاید روزی اصلاحات بهترین روش باشد و روزی دیگر مقاومت مسلحانه  ,و یک روز مقاومت بی خشونت مدنی مسلما در هیچ موردی نقش و حمایت اکثریت مردم نباید فراموش گردد و انتخاب هر روشی نه فقط به ما بلکه به طرف مقابل هم بستگی تام دارد. مردم لیبی و سوریه و ایران شاید از نظر حاکمانشان به خوش شانسی  مردم مصر و تونس نباشند
در نقد براندازی: http://spinooza.blogspot.com/2011/05/blog-post_25.html

مراسم ناصرخان و ما بیشماران

1-      کلا خیلی باحال هستیم. خودمان لینک میدیم و دعوت میکنیم,بعد بعضی هایمان (نه همه) در مراسم شرکت میکنیم, در داخل استادیوم با صندلی های "بیشمار خالی" که برمیخوریم کمی جا میخوریم, اما از انجا که ما کلا کارمان خیلی درسته (برعکس بقیه) بروی خودمان نمی آوریم به یاد اونموقع ها دستهایمان را بالا میبریم و دست میزنیم اما اینبار با شعار " حجازی مردمی" , "اسطوره مردمی همینه همینه" . به اطرافمون نگاه میکنیم عده زیادی با گوشی های موبایل دارند فیلم میگیرند. آتیلا حجازی با "مردم" که ما باشیم صحبت میکنه , او هم به نظر کمی دلخور میاد و معلومه انتظار جمعیت بیشتری را داشته میگوید: " اگر خبررسانی میشد مردم بیشتر میامدند"  . مراسم تمام میشود هنوز معلوم نیست کی به کیه . از دالانها بسمت درب خروجی میرویم . میدانیم که باید یک کاری بکنیم بیشتر از این شعارها. "حجازی با غیرت" . حجازی مردمی و... چندین بار تکرار میشود . ناگهان فریادی بلند میشود: " اینهمه لشکر آمده به عشق ناصر آمده"  خوب حالا بهتر شد یه جورائی شعار سیاسیه. آخه " این همه لشکر" فقط باید برای مقام رهبری بیاد نه هیچکس دیگر , "عشق" هم که تکلیفش از مدتها پیش روشن شده و مثل درامد نفت و بصیرت و امام زمان جزو املاک  رهبری ست. این شعار را چند بار با دل و جان تکرار میکنیم . برای دیدن "این همه لشکر" یک نگاهی به عقب میاندازم . "اینهمه" هم که نباشه دستکم یک لشکر میشیم . مهم نیست . سرود ای ایران را یکی شروع میکند وبعد سرود یار دبستانی . خدایش کاریمان ندارند ما هم سرود را کش میدهیم و چند بار تکرارش میکنیم . تقریبا همه دستها بالاست یا علامت "وی" را نشان میدهیم و یا با موبایل فیلم می گیریم . در ادامه همان روند خودمان سرود می خوانیم , خودمان فیلم تهیه میکنیم و خودمان هم باید فیلمها را روی یوتیوب بگذاریم و درسایتهای اجتماعی لینک کنیم "شروع خوبی بود برای خرداد پر از حادثه..."

2-      حکومت هم با انهمه دفتر و دستک و ید وبیضا و در اختیار داشتن دهها سازمان اطلاعاتی موازی و متقاطع, برای اینکه بفهمد "چه خبر است" آخرش باید هزار نفر چماقدار را آموزش دهد که پای کامپیوتر بشینند و ضمن حملات سایبری! به سایتهای سبز , آخرین اخبار را به اطلاع فرماندهان برسانند . از میزان نیروئی که برای سرکوب سبزها تدارک دیده بودند و "دهها لشکر" آشکار و پنهان که از میدان صادقیه تا استادیوم آزادی چیدمان کرده بودند میتوان حدس زد که ماحصل گزارشات چنین بوده : " سبزها میلیونی میایند"

3-      منظورم از این نوشته کوچک کردن و خوار شمردن حرکتمان در روز مراسم گرامیداشت ناصرخان نیست. دستمان و دستتان و دست همه کسانی که به نحوی در همین حرکت سهمی داشتند درد نکند . میخواهیم اشکالمان را بررسی کنیم برای روز 22 خرداد که بسیار نزدیک است:

روز 22 خرداد هر کاری که قرار باشد انجام دهیم با 20 هزار نفری که در مراسم  ناصرخان شرکت کردند جور در نمی اید . جامعه سبز یک جامعه میلیونی ست که از 22 خرداد 88 ثابت کردند اکثریت "ناراضی" را تشکیل میدهند .آن 20 هزار نفری که در مراسم ناصرخان شرکت کردند . هسته مرکزی "معترضان" را تشکیل میدهند . کار و وظیفه معترضان یارگیری از جمع ناراضیان و افزودن این جمعیت میلیونی به جمع "معترضان" است با سازماندهی و اطلاع رسانی . اما دقیقا مفهوم این سازماندهی و اطلاع رسانی چیست و هر کدام ازما دقیقا  چه باید بکنیم؟

مفهوم سازمان و سازماندهی دروضعیت کنونی:
در یک جامعه نرمال  که حقوق شهروندان رعایت میشود, وظیفه سازماندهی و اطلاع رسانی بطور طبیعی به عهده احزاب و سازمانها و ...است . ما از بعد از 22 خرداد 88 عملا در یک زندان بزرگ تحت وضعیت زندانیان و مجرمین خطرناک قرار داریم پس انگونه سازماندهی منتفی ست. شکل قدیمی سازماندهی (مدل 57) مبتنی  برسازماندهی فیزیکی (هاردوری) بود که هنوز انقلابیون بازمانده از آن دوران, طعم گس ان را در دهان خود احساس میکنند . این نوع سازماندهی بر سه اصل مبارزه خشونت آمیز, فقدان و ضعف تکنولوژی ارتباطات, بی خبری وعدم همراهی مردم قرار داشت که امروزهر سه مورد منتفی ست.
ما اکنون در جامعه ای زندگی میکنیم که طبق آمار مستند اکثریت مردم از وضعیت کنونی ناراضیند و خود حکومت با بی لیاقتی و بی بصیرتی هرچه تمامتر گوی سبقت را در امر ناراضی کردن مردم  ازنیروهای اپوزسیون ربوده است . پذیرش اصل مبارزه بی خشونت (در شرایط فعلی) و انفجار اطلاعات و رسیدن به قله های تکنولوژی ارتباطات شکل دیگری از سازماندهی که من انرا نرم افزاری مینامم طلب میکند.
فضای سایبر و استفاده حداکثر از تکنولوژی ارتباطات مرکز اصلی هماهنگی وحتی  تشکیل میتینگها برای فعالان جنبش است چه در داخل و چه در خارج کشور . اما با  " مردم کوچه و خیابان" یعنی همان اکثریت ناراضی چه باید کرد؟ اگر با یک تخمین غیر دقیق فعالان مصمم و سبز داخل کشوررا که از یک سو در فضای سایبر با یکدیگر هماهنگ و در گفتگو موثر هستند و از سوی دیگر از طریق شبکه های طبیعی با جامعه در ارتباطند حدودا 50 هزار نفربراورد کنیم که بخشی از آنان در مراسم گرامی داشت ناصرخان مشارکت داشتند میتوان سازماندهی و ارتباط با مردم را به شکل زیر تئوریزه نمود:
1-      هر فعال سبز داخل کشور باید خود را مسئول مستقیم و سازمانی با حداقل30   نفراز "مردم کوچه وخیابان" از طریق شبکه های طبیعی قرار دهد . این سازمان صرفا یک سازماندهی اعلام نشده مجازی یا نرم افزاری در ذهن فعالان سبز داخل کشوراست ودر شرایط خفقان و امنیتی فعلی لزومی به مطرح کردن و علنی کردن آن نیست . حداقل خاصیت ان اینست که فعالان سبز که در فضای سایبری از همه چیز خبر دارند در لاک خود فرو نرفته و به تنهائی به مراسمی مثل مراسم ناصرخان نمی روند یا حداقل مطمئن میشوند که مردم تحت پوشش ایشان هم از این امر مطلعند. شبکه های طبیعی به مجموعه افراد خانواده و فامیل, همکاران  وهمکلاسان, همسایه ها و گروههای معمولی ورزشی و تخصصی و تفریحی اطلاق میشوند . بنابراین در چنین وضعی میتوان مطمئن شد هر خبر قابل اهمیتی از جنبش به گوش جمعیتی یک ونیم میلیونی بدون واسطه خواهد رسید.
2-      شعارنویسی بروی دیوار و اسکناس نویسی در هر کمپین عملی بخش بزرگتری از "مردم" را که در شبکه های فوق قرار ندارند بسادگی مطلع خواهد نمود
3-      با توجه به  تجربه مراسم گرامیداشت ناصرحجازی جنبش سبز برای مطلع نمودن مردم حداقل نیاز به 10 روز فعالیت مستمر دارد یعنی برای 22 خرداد هرکاری قرار است بشود باید تا 12 خرداد تصمیمات لازم در فضای سایبر قطعی شده باشد

۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه

بیست ودو 22 خرداد : نقش مردم , وظیفه فعالان جنبش سبز


چاره‌ای نداریم به جز اینکه تکاپویی کنیم و دستهای دیگر را بیابیم و کار نیمه کاره را تمام کنیم 
منصور اسانلو - هشتم اردیبهشت ۹۰ – سالن ۱۲ بند ۴ زندان رجایی شهر کرج


اگر خیلی ساده بخواهم در چند جمله دلیل رکود جنبش را از دیدگاه خودم توضیح دهم , خواهم گفت: مردمی که در داخل ایران دلیل و انگیزه کافی و به اصطلاح حالش را دارند که حرکتی کنند تریبون ندارند و آنانی که تریبون دارند حالش را ندارند. مسلما دوستانی که عمدتا بدلیل اجبار در خارج ایران سکونت دارند و تریبون در اختیار دارند از این حد ساده  سازی برآشفته خواهند شد و با صدها "دلیل" و الفاظ بی پایان روشنفکرانه (و بی حاصل)  می توانند امثال مرا براحتی در جای خود بنشانند. اما چه اهمیتی دارد؟ 22 خرداد نزدیک است  و میدانم که می توان کاری کرد . همچنان که 11  اردیبهشت هم میشد کاری کرد و نکردیم. ما بر سر دو راهی خواستن , اراده کردن و باور زنده بودن جنبش از یک سو و سر در لاک خود فرو بردن, توجیه بی عملی و یقین به مرگ جنبش سبز از سوی دیگر ایستاده ایم و انتخاب میان مرگ و زندگی فقط و فقط با خود ماست. در ادامه نوشته چند دلیل و ضد دلیل رایج را به نقد و بررسی میگذارم به امید اینکه 22 خرداد هم از دست نرود

1- میگویند جنبش باید از درون ایران سازماندهی و رهبری شود:

 کسانی که چنین ادعائی میکنند دو مشکل اساسی دارند اول اینکه از درون ایران بی خبرند و نمی دانند همان حد سازماندهی و تشکیلاتی که پیش از 22 خرداد 88 وجود داشت هم اکنون از میان رفته است و هیچ گونه ارتباط تشکیلاتی میان مردم و روشنفکران بطور سیستماتیک وجود ندارد. ارتباط میان "فعالان جنبش" و "مردم" اکنون به شکل واقعبینانه از دو کانال جریان دارد – شبکه فامیلی و خانوادگی, شبکه همکاران(برای افراد شاغل و دانشجویان) . خوشبختانه همین دو شبکه چنان موثر عمل میکند که میتوان هر نوع خبری را در عرض یک هفته به گوش بخش وسیعی از مردم رساند. دومین مشکلی که طرفداران این نظریه دارند بی اعتمادی و احساس غریبی نسبت به امکانات عصر ارتباطات و رسانه است . اینان به  قدرت اینترنت و شبکه های ارتباطی اینچنینی در رهبری و هدایت مردم هنوز باور ندارند . علیرغم اینکه در طی دوسال تجربه جنبش سبز وهمچنین تجربه انقلابهای عرب هیچ عاملی قویتر و موثر تر از این تکنولوژی برای سازماندهی و هدایت و هماهنگی مردم وجود نداشت

2- میگویند جنبش باید از درون بجوشد نه از بالا:

 مشکل این دوستان این است بحث "حضور مردم" و بحث "رهبری و هماهنگی" را با یکدیگر مخلوط میکنند . آیا در مصر مردم بطور خودجوش خوابنما شدند و یکباره به میدان تحریریه رفتند یا روشنفکران و فعالان خوشفکری که از تب و تاب جامعه خبر داشتند از امکانات دنیای "مجازی" استفاده کردند و با استفاده از تجربه جنبش سبز مردم را به خیابان دعوت کردند؟ ایا در روز 25 بهمن 89 ما مردم ایران بطور خودجوش به خیابان رفتیم یا رهبران جنبش سبز از طریق فضای مجازی ما را به خیابان دعوت کردند؟ آیا همه راهپیمائی های جنبش سبزبجز دعوت از سوی وبلاگ نویسان وفعالان در دنیای مجازی واستفاده از تکنولوژی ارتباطات صورت گرفت؟ اینجاست که موضوع صرفا به باورهای ما برمیگردد اگر اعتقاد داریم که جنبش سبز زنده است و دلایل کافی برای اعتراض وجود دارد و این دلایل برای بخش وسیع و در واقع اکثریت میلیونی مردم ایران واقعی و یک ضرورت اجتناب ناپذیر است دیگر هیچ جای سکوت و در لاک خود فرو رفتن نیست . سازماندهی و هدایت جنبش سبز فقط از راه فضای مجازی و رسانه ای امکان پذیراست . اما سوال اینجاست که مردم آمادگی چه نوع اعتراضی را دارند و به چه حرکتی باید دعوت شوند؟

3- تاکتیک راهپیمائی در ذات خود با وضعیت جنبش سبز در تناقض است: 

انتخاب روش راهپیمائی برای اعتراض را از لحاظ زمانی بدو دوره میتوان تقسیم کرد قبل و بعد از عاشورا . تا پیش از عاشورا که هنوز رهبران جنبش بطور کامل از نظام جدا نشده بودند ووجه اصلاحطلبانه جنبش سبز که با مشارکت در انتخابات شکل گرفته بود, وجه غالب آن محسوب میشد و امکان این را داشت که در کنار و موازات راهپیمایان حکومتی  به حرکت خود ادامه دهد , روشی قابل پذیرش برای اعتراض محسوب میشد که جنبش سبز هم نهایت بهره برداری از وضعیت دوگانه فوق را در روز قدس به معرض نمایش گذاشت.از بعد از عاشورا روش راهپیمائی یک روش خشونت آمیز محسوب میشود که با ظرفیت جنبش در مقابله با نظام حاکم و شعار آن یعنی مبارزه بدون خشونت در تناقض کامل قرار میگیرد . راهپیمائی یک روش خشونت آمیز در شرایط ایران محسوب میشود فارغ از اینکه در قانون اساسی چه حقوقی برای ملت در نظر گرفته شده است . نمی توان مردم را در مقابل خشنترین نیروهای سرکوبگر جهان قرار داد و از آنان انتظار داشت بر اساس اصل مبارزه بی خشونت فقط کشته شوند. تناقضات در این روش حتی در فیلمهای ارسالی در فضای مجازی کاملا مشهود است آنجا که عده ای با سنگ و چوب و چماق نیروهای گارد ویژه را زخمی میکنند و عده دیگری از نیروها ی جنبش سبز به همان شخص آب میدهند و مهربانانه او را فراری میدهند. "ظرفیت جنبش و نظام" را خیلی ساده می توان بدینگونه تعریف نمود: "نه نظام در موقعیت سرنگونی قرار دارد نه جنبش سبز در وضعیت و با ترکیب طبقاتی فعلی قادر به سرنگونی ست"  - این همان تفاوت عمده ایست که وضعیت نظام حاکم بر ایران با حکومت های لرزان عرب از یک سو و جنبش سبز با انقلاب های جهان عرب از سوی دیگر دارد. عدم درک این تفاوتهای اساسی به اتخاذ تاکتیکهای غلط به تقلید از جهان عرب منجر میشود که نمونه بارز آن را در فراخوانهای اسفند 89 به معرض نمایش گذاشته شد و چنان جنبش را به زمین کوبید که هنوز قامت راست نکرده است. اما آیا این به معناست که هیچ روش دیگری نیز کارساز نیست؟ و اساسا روش صحیح مبارزه در شرایط مشخص ایران چیست؟

4- روش صحیح مبارزه در شرایط مشخص فعلی ایران:

مبارزه بی خشونت اصل کلی انتخاب روش اعتراضی در شرایط فعلی ایران است و مسلما با تغییر وضعیت در آینده یعنی قویتر شدن جنبش (با اتخاذ تاکتیکهای درست)و تغییر ترکیب طبقاتی و گسترش آن بسمت اقشار محروم جامعه از یک سو و ضعیفتر شدن حکومت از سوی دیگر این روش نیز متناسب با وضعیت تغییر خواهد کرد. هر روش اعتراضی منتخب از سوی فعالان جنبش سبز باید دارای ویژگی های زیر باشد: 1- بدون خشونت باشد  و در نتیجه کم هزینه باشد2 – هدف از آن نه سرنگونی که مشارکت میلیونی مردم و جامعه سبز به میدان مبارزه باشد 3- هر حرکت اعتراضی باید یک خواسته و هدف روشن را مطرح کند مثل آزادی زندانیان سیاسی, آزادی رهبران, انتخابات آزاد, رفراندم و... 4- نتیجه حاصل از روش اعتراضی باید قابل مشاهده و اندازه گیری باشد یعنی برد و باخت آن مشخص و روشن باشد ( مثل راهپیمائی ها که می توان از آن فیلم گرفت و به دیگران نشان داد) مثال دیگر از یک روش غلط تحریم پیامک است که هر چند هم مشارکت میلیونی باشد نتیجه آن در اختیار مردم نیست و نهایتا به شکست می انجامد

5- بیست و دو خرداد چه باید کرد؟

با توضیحات بالا برای 22 خرداد برنامه زیر را پیشنهاد میکنم:
1-5-  تحریم خیابان یا تحریم وسایل نقلیه عمومی و شخصی از 8 تا 10 صبح:
این روش اعتراضی مورد نظر من بعنوان یک فعال داخل ایران است (اما وحی منزل نیست)که هر چهار ویژگی بخش 4 را بخوبی تامین میکند, یعنی 1- روش بدون خشونت و بی هزینه است 2- با تبلیغات مناسب در زمان مناسب می تواند میلیونها مردم جامعه سبز را به صحنه بکشاند 3- می تواند با شعار یا هدف آزادی زندانیان سیاسی و(یا) رهبران سبز همراه شود 4- نتیجه آن براحتی در صورت موفقیت یا شکست در خیابانها مشهود است و حتی میتوان فیلم برداری کرد

2-5- در فضای مجازی و رسانه ای موجود در زمان مناسب از سوی جامعه ایرانیان  داخل و خارج کشور باهر تریبونی در اختیار دارند تبلیغ و مردم رسما دعوت شوند:
مسلما در یک دوره زمانی 10 روزه صدای ما اگر خودمان متحد و هماهنگ باشیم به گوش اکثریت مردم خواهد رسید و در این هیچ شکی نیست – هر چه وبلاگ ما , صفحه فیس بوک ما بازدید کننده هایش بیشتر باشد , مسئولیت ما بیشتر خواهد بود و این بیشتر به عهده ایرانیان و فعالان سرشناس خارج کشور خواهد بود

3-5- وظیفه فعالان داخل کشور:
1- استفاده حداکثر از شبکه های طبیعی ارتباط اجتماعی فامیلی و محل کار برای تبلیغات 2-شعارنویسی و اسکناس نویسی و هر روش تبلیغی دیگر در زمان مناسب

نتیجه: اگر اعتقادی به زنده بودن جنبش سبز داریم, اگرمی خواهیم زنده بودن جنبش سبز را در 22 خرداد بار دیگر فریاد بزنیم,اگردوست نداریم در باره بخشش دشمنان وطن , متجاوزان چیزی بشنویم و با شیطان بیعت نکنیم و انسانهای مستاصل در قامت رهبری ما را به چنین ننگی دعوت نکنند, مسلما راهش  نوشتن نامه های سرگشاده در پاسخ به خاتمی نیست . سید محمد خاتمی فقط نیمه عریان مشکل ماست, دشمن ما خاتمی نیست, دشمن حقیقی ما سکوت مرگبار ماست که زمینه را برای هرگونه تسلیم و نابودی باز میکند. هیچ راه دیگری نیست مهمترین وظیفه ما اتحاد بر سر یک کمپین عملی برای 22 خرداد است