۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

این "ازهمه جا بی خبر"علامت "وی" را از جنبش سبزیاد گرفته


احتمالا تحت تاثیر التهاب و فضای پر هیجان در ضمیر ناخودآگاه خود, یاد موقعی افتاده که همینجوری گله وار پشت وانت و ون های سپاه سوارش میکردن, یک باتوم دستش میدادند و میبردندش برای سرکوب زن و بچه مردم. او هم با شجاعت کامل وظیفه اش را انجام میداد و از اینکه در وسط شهر توفیق "رفتن به جبهه" نصیبش شده شکرگزار بود, اجرتش را از پول نفت ملی همان مردمی که ایشان مضروب یا دستگیرشان کرده دریافت کرده و نان حلال متبرک شده بدست "آقایش" را به سر سفره میبرده. نهایتش این است که هر شب باید دست و لباس خونی اش را می شسته که مهم نیست. از این خونها در راه دین زیاد ریخته شده...

ظاهرا بد جوری جو گیر شده, شاید اصلا بهش نگفتن کجا میبرنش. فقط بهش گفتن امروز روز کاسبیه. بعد مثل گوسفند سوارش کردن بردنش دم سفارت. این "از همه جا بیخبر" هم پیش خودش گفته اگه این تظاهرات سبزهاست پس چرا یک چیزی کمه؟. پس بی اختیار دستش را بعلامت "وی" برده بالا تا همه چیز کامل شود. درست مانند همان صحنه هائی که به دیدنش عادت داشته.

۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

به عنوان یک ایرانی از حمله غیر مسئولانه عده ای آشوب طلب به سفارت بریتانیا در تهران ابراز انزجار میکنم

بعنوان یک ایرانی, حمله غیر مسئولانه ی عده ای آشوب طلب به سفارت بریتانیا,که تحت حمایت و پشتیبانی باندهای قدرت و حاکمان غیر منتخب , صورت گرفت,قویا محکوم و اعلام انزجار میکنم

   حاکمان نالایق این سرزمین که سالهاست مردم ایران را به گروگان گرفته ,و با بحران آفرینی و جنگ افروزی قصد دارند چند صباحی به  عمرحکومت ننگین خود بیافزایند, اینک به گمان خود میخواهند حماقت اشغال سفارت امریکا را مجددا تکرار کنند. غافل از این هستند که تاریخ تکرار نخواهد شد وشرایط امروز بسیار متفاوت  بوده و با مردم آگاه امروز ایران نمی توانند همچون گذشته رفتار نمایند

حرکات دور از عقل سلیم حاکمان در حمله به سفارت بریتانیا بار دیگر تائیدی بر این مدعاست که حاکمان فعلی از وحشت گرفتار شدن به سرنوشت دیکتاتورهای منطقه,به مرز جنون رسیده , و هر لحظه که بر دوام حکومت منفور ایشان افزوده شود, بجز جنگ و خونریزی و خسارت های جبران ناپذیر چیزی عاید این ملت نخواهد شد

جناب دکترمحمد ملکی؛ این چراغ راه آینده نبود


واقعا از این همه صداقت آدم درمیماند!(...سکوت...). حقیقتا مایل نیستم دراین موقعیت بحرانی یقه دوستان را بگیرم وهمانند رسم انقلابیون 57 کینه ها و بغض ها را زنده کنم که هیچ حاصلی هم ندارد.پس نامه اخیر جناب دکتر رابه فال نیک میگیرم. نه از این لحاظ که افشای مشتی اطلاعات سوخته درباره رفراندم آری یا نه جمهوری اسلامی چیزی به معلومات ما افزود و بقول ایشان چراغ راه آینده ما شد!. بلکه بخاطراینکه همراه با ایشان نور چراغ را کمی برگردانیم بسمت جائی که واقعا قرار داریم یعنی ته چاه.

 از همان ابتدا هرآنکس که لازم بود, میدانست واقعیت چه بوده و حداقل به مدت 20 سال تمام طعم چماق "نیم درصدی های بدبخت" (از افاضات هاشمی رفسنجانی) که برسر مخالفان فرود میامد بخوبی چشیده است.گاهی اوقات برای درک بهترفاجعه چاره ای جز روایت داستانی دیگرنیست:
"یکروز عده ای از راهزنان و گردن کشان قصد تصرف مال و جان و ناموس اهالی  قلعه ای را در سر داشتند. همدستانی نااگاه یا منفعت طلب از درون قلعه درها را بروی راهزنان گشودند و بمحض ورود راهزنان همه ی اهالی محترم و شریف و البته ساده دل قلعه به بند کشیده شدند. زنان در جلوی چشمان مردم در ملا عام مورد تجاوز قرار گرفتند. راهزنان که بسیار کارکشته بودند و قضیه دیوانه و سنگ و چاه را شنیده بودند. بمدت "هشت سال" حفره ای بزرگ در کف قلعه ایجاد کردند و مردم را به رفته رفته به انتهای این چاه کشاندند تا راه نجاتی نداشته باشند. کم کم همدستان نیز در کنار مردم به ته چاه پرتاب شدند و غارتگران با خیالی آسوده به غارت اموال مردم پرداختند."

از این جا به بعد دیگر داستانی در کار نیست و همه عین واقعیت است: تجاوز به زنان در ملا عام تمثیل همان حجاب اجباری و شعار یا روسری یا توسری ست هرچند که حکومت اسلامی تا توانسته در زندانها ازتجاوز به جوانان این سرزمین از زن و مرد هیچ ابائی نداشته است. حفره هشت ساله همان جنگ و فقر و ویرانی ست که مردم را به اعماق ان فرو برده اند. همدستان هم که نیازی به توضیح بیشترندارد.

حالا که همگی به اتفاق هم در انتهای چاه قرار داریم,در کنارروایت 33 سال جهل و تقلب وجنایت حکومت اسلامی که گذران عمر را در این منجلاب راحت ترمیسازد.انتظار میرود بزرگان این سرزمین سوخته که حتما "راه و چاه" را از ما بهتر میشناسند چراغ خود را از گذشته بسوی پیش رو برگردانند و دقیقا و مشخصا به مردم نشان دهند راه خروج کدام است؟  

۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

پرسشهای یک انقلابی واقعی در شرایط اختناق و سرکوب


راه ما کدام است؟ امروز به انتظار جنبش توده‌ای خودبه‌خودی وسيع نشستن و آنوقت آنرا هدايت کردن بدون آنکه دست به عمل انقلابی زده شود، بدون آنکه بکوشيم شرايط ذهنی را در جريان خود عمل انقلابی به کمال فراهم کنيم، درست به منزله دنباله‌روی از جنبش خودبه‌خودی...است، درست به معنی پذيرش عملی وضع موجود است. .. اما اينک بايد گفت که عدم وجود جنبشهای خودبه‌خودی نه ناشی از رشد ناکافی تضادها، بلکه ناشی از سرکوبی مداوم پليس و بی‌عملی پيشرو است. وجود سازمان انقلابی وسيع را به وجود جنبشهای وسيع توده‌ای تعليق کردن، در چنين شرايطی تعليق به محال است، البته بدون آنکه نقش خود پيشاهنگ در به وجود آوردن چنين جنبشهايی در نظر گرفته شود. و اگر به نحوی جدی اين مسئله را در نظر نگيريم که با اتخاذ چه شيوه‌هائی از مبارزه می‌توان عليرغم دشواری شرايط کار، عليرغم سرکوب و خفقان، عليرغم جدايی عظيمی که ميان پيشرو و توده وجود دارد، پيشرو واقعی انقلاب را، سازمانی از انقلابيون را به وجود آورد که بتواند واقعاً و عملاً راه مبارزه را به توده‌ها نشان دهد و جريان مبارزه را از بن‌بست خارج کند...

در شرايطی که رژيم پليس و اختناق کوشش می‌کند و در اين کوشش موفق هم شده است که رابطه ميان روشنفکران خلق و خلق را قطع کند، در شرايطی که هيچگونه رابطه‌ای ميان اعتصابيون وجود ندارد، در شرايطی که ترور و اختناق توده‌ها را از هر گونه حرکت چشم‌گير انداخته، در شرايطی که همين اختناق و سرکوب مداوم توده‌ها را نسبت به مبارزه بدبين کرده و آنها را از پذيرفتن هر گونه فکر سياسی که به‌نظر آنها هيچ راه نجاتی را نشان نمی‌دهد گريزان کرده، در شرايطی که رژيم می‌کوشد هر گونه جنبش توده‌ها را در نطفه خفه کند، آيا "مبارزه مخصوص" با پليس سياسی لازم است؟ آيا اين کار را توده می‌تواند انجام دهد؟ آيا از توده می‌توان انتظار داشت که ماهيت پوشالی رژيم را بشناسد و يا خود در جريان تجربه خود درک کند؟ در شرايطی که قدرت سرکوب‌کننده رژيم عده‌ای از "روشنفکران" انقلابی را واداشته که درنده‌خويیِ اين جوجه‌ببرکاغذی را به عدم آمادگی شرايط عينی و رشد ناکافی تضادها نسبت دهند، و پوشالی بودن آن را از نظر دور بدارند ...، توده چگونه می‌تواند بر قدرت تاريخی خود واقف شود؟ توده‌ای که نمی‌پرسد چرا بايد مبارزه کنيم، بلکه می‌پرسد، می‌توان مبارزه کرد؟ می‌پرسد چگونه می‌توان در برابر قدرت سهمگين رژيم مقاومت کرد؟ چگونه می‌توان آن مبارزه‌ای را که در تاريخ جريان دارد، مبارزه‌ای را که ضرورتهای تاريخی پيروزی آنرا تضمين کرده‌اند، مبارزه‌ای که ريشه‌اش در بطن شرايط مادی زندگی خود توده‌ها است، مبارزه‌ای را که در عمل آگاهانه پيشقراولان انقلابی انعکاس يافته، مبارزه‌ای را که در جنبشهای پراکنده و جرقه‌وار توده‌ها انعکاس يافته، مبارزه‌ای را که در شرايط استبداد سنگين و اختناق مداوم گاه خصلت انفجاری پيدا کرده و دفعتاً نيروی عظيمی از توده‌ها را به خيابان می‌کشد و يکباره چون شعله‌ای زودگذر خاموش می‌شود، عملاً به توده‌ها نشان داد؟ چگونه می‌توان آن جريانی را بنا نهاد که در مسير آن توده بر خود، بر منافع واقعی خود، بر قدرت سهمگين و شکست‌ناپذير خود واقف شود و به جريان مبارزه کشانده شود؟ چگونه می‌توان در آن سد عظيم قدرت سرکوب‌کننده که اختناق و سرکوب مداوم، عقب ماندن رهبری و عدم‌توانايی پيشرو در ايفای نقش خود، بالاخره تبليغات جهنمی رژيم متکی به سرنيزه ميان روشنفکر خلق و خلق، ميان توده و خود توده، ميان ضرورت مبارزه توده‌ای و خود مبارزه توده‌ای، بر پا داشته، شکاف انداخت، و سيل خروشان مبارزه توده‌ای را جاری کرد؟

نوشته چريک فدايی خلق رفيق شهيد مسعود احمدزاده
"تابستان ۱۳۴۹ خورشيدی"

۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه

روشهای مبارزه درجامعه بسیار معدود است: تحریم خیابان روشی ست ممکن, واقع گرایانه,متناسب با شرایط

آیا در هر مقطع زمانی و در شرایط مختلف روشهای اعتراضی ارزش یکسانی دارند؟
اگر مستقیما به تجربه های دو سال و نیم گذشته مراجعه کنیم و امکانات و شرایط فعلی خودمان را با آنزمان مقایسه کنیم به نتایج ارزشمندی دست پیدا میکنیم که چراغ راه اینده خواهد بود:

1- امکانات: 
امکانات جنبش سبز در برانگیختن و جهت دادن به اعتراضات مردم از ابتدا متکی بر بهره بردن ازتبلیغات  متمرکزدر  فضای مجازی و سپس شعارنویسی و اسکناس نویسی در جامعه واقعی بوده است و هنوز هم چیزی به این امکانات افزوده نشده. یعنی متاسفانه سازماندهی و کار تشکیلاتی(در جامعه واقعی) نه تنها انجام نشده که طی دو سال گذشته هر آنچه بوده نیز تحت سرکوب لجام گسیحته و دستگیری گسترده  فعالان سیاسی از میان رفته یا تضعیف شده.

بنابراین جنبش سبز تنها پتانسیل بسیج توده وار مردم را داراست و فراخوانهائی همچون "اعتصاب سراسری"  که نیاز به سازماندهی قبلی در محیط های کار. تشکیل هسته های اعتصاب و خلاصه کار تشکیلاتی منسجم و دراز مدت دارد از محدوده توانائی جنبش خارج است و می باید تا رسیدن به چنین سازماندهی از اذهان حذف گردد.

2- روشهای مبارزه بر اساس امکانات:
راهپیمائی بنا برخصلت خود شکلی از بسیج توده وار مردم است که با امکانات جنبش هماهنگ بوده و بهمین دلیل شکل اصلی یا بهتر بگوئیم تنها شکل مبارزه تا کنون بوده. اما راهپیمائی بدلیل هزینه های زیاد ان و آماده نبودن طبقه متوسط برای پرداختن دراز مدت چنین هزینه ای عملا از سوی مردم مدتی ست بکنار گذاشته شده است.
فقط کافی ست به رکود جنبش از بعد از عاشورای 88 تا حماسه 25 بهمن توجه کنیم که بدلیل اصرار بیمورد روی این شکل خاص اعتراض پیش آمده بود.
اگر مردم در این مقطع زمانی در لاک خود فرو رفته بودند پس چرا بناگهان  در 25 بهمن بپا خواستند و اگر با فراخوان رهبران و به اعتبار ابروی آنان مردم در 25 بهمن نشان دادند که هنوز مایل به ادامه مبارزه هستند چرا در مقطع بعد از عاشورای 88 بیش از یکسال جنبش در سکوت فرو رفته بود؟
پاسخ به این سوالات بسیار ساده است. راهپیمائی در این مقطع شکل مناسبی برای اعتراض متناسب با روحیه مردم,شرایط, و شدت سرکوب وحشیانه نبود

تحریم خیابان: تحریم کلیه وسایل نقلیه عمومی و شخصی از ساعت 8 تا 10 صبح در یکروز غیر تعطیل

تحریم خیابان نیز بنا به خصلت خود نوعی اعتراض خیابانی ست همانند راهپیمائی یعنی نوعی حرکت توده وار است  که بخوبی در جامعه قابل دیده شدن و حتی اندازه گیری ست.با این تفاوت که در مقایسه با راهپیمائی تقریبا هزینه ای ندارد و حکومت اصلا امکان سرکوب چنین حرکتی را ندارد. مگر با تعطیل کردن مملکت!. تحریم خیابان فقط به اطلاع رسانی از طریق فضای مجازی و شعار نویسی و اسکناس نویسی در سطح جامعه  نیاز دارد.
تاکنون تجربه نشده اما می توان بخوبی تجسم کرد که در صورت تبلیغات مناسب چه پیش خواهد آمد. خیابانهای خلوت در ساعاتی که میبایست بطور عادی در ترافیک شدید باشند, اتوبوسها و تاکسی های خالی و مردمی که پیاده میروند!.

روشهای مناسب برای اعتراض بعد از اینکه از فیلتر شرایط و امکانات بگذرند از انگشتان دست نیز کمترند. تحریم خیابان بدون شک یکی از بهترین و موثرترین روشهاست

۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه

امروز با قلم ,دوشنبه های اعتراض را در فرهنگ سیاسی جامعه جا بیاندازیم. فردای عمل هم خواهد رسید


فردا دوشنبه هفتم آذر اولین دوشنبه ای ست که به ابتکار زندانی سیاسی مصطفی تاجزاده بنام "ندا آقا سلطان" شهید جنبش ازادیخواهی ایران نام گذاری شده است.
گرامی داشتن نام شهدای آزادی تنها با تداوم  مبارزه در خیابان ممکن است, نه مویه کردن بر سر خاک.  همان خیابانهائی که این شهدا جان خود را برای آزادی و حقوق انسانی خود فدا کردند.

فردا اولین دوشنبه اعتراض است. فعلا بهر دلیل آماده حضور در خیابان نیستیم و هیچگونه برنامه ریزی نداریم. هر ایده ای را ابتدا باید در فرهنگ سیاسی جامعه یعنی توده های واقعی مردم تثبیت کرد تا روزی به عمل تبدیل گردد.

فردا به خیابان نمی آئیم. اما میتوانیم با نوشتن یادداشت و مقاله در سطح فضای مجازی در مورد ندا آقا سلطان, دوشنبه های اعتراض, وهمینطور ارائه پیشنهادات برای 16 آذر روز دانشجو- دو شنبه های اعتراض را وارد فرهنگ سیاسی جامعه کنیم و به تقویم سیاسی یبافزائیم. همیشه اندیشه بر عمل مقدم بوده و خواهد بود. باشد که در دوشنبه بعدی یاد سهراب اعرابی را در خیابانها گرامی بداریم

از دوشنبه 7آذر روز ندا اقا سلطان تا 16 آذر روز دانشجو: باز هم همه با هم هستیم


دو پیشنهاد:

1- دوشنبه 7 آذر روز ندا آقا سلطان:
با توجه به زمان کم باقیمانده پیشنهاد میگردد روز دوشنبه 7 آذر را به سکوی پرش و اعلام همبستگی در فضای مجازی و رسانه ها برای مراسم 16 آذر تبدیل کنیم . وبلاگ نویسان و نویسندگان  در اینروز ضمن گرامیداشت روز ندا آقا سلطان و یادآوری خاطره ی این شهید جنبش آزادیخواهی ایران  و ارسال لینکها و نوشته های خودشان بطور هماهنگ و دست جمعی  در وبسایت های اجتماعی و رسانه ها با در دست گرفتن فضای مجازی به تبلیغ کمپین عملی مورد توافق همگان برای 16 آذر بپردازند. . در زیر پیشنهاد نگارنده صرفا جهت گشودن باب بحث و گفتگو تقدیم میگردد
2- چهارشنبه 16 آذر (یا شنبه 19 آذر):
پیشنهادمیکنم در این روز حرکت در دو سطح برنامه ریزی شود
الف- برنامه  های مستقل دانشجوئی متناسب با شرایط هر دانشگاه و اعلام گسترده در وبسایت های اجتماعی بطور هماهنگ
 ب-  تحریم خیابان یا تحریم کلیه وسایل نقلیه عمومی وشخصی از ساعت 8 تا 10 صبح بعنوان حرکت اعتراض عمومی. بطور واضحتر از ساعت 8 تا 10 صبح در سطح داخل شهرها(نه خارج از شهر یا جاده ها) در سراسر ایران هیچکس سوار وسایل نقلیه موتوری یا برقی در حال حرکت اعم از تاکسی,اتو بوس و مترو, وسایل نقلیه شخصی, موتور...نباشد
نکته1: از آنجا که روز چهارشنبه 16 اذر بعد ازدو روز تعطیلات عاشورا و تاسوعا قرار دارد و در صورت توافق روی این روز و احساس خطر از طرف حکومت بنا به تجربیات قبلی احتمال تعطیل شدن این روز از طرف دولت وجود دارد – روز  شنبه 19 اذر میتواند بعنوان جایگزین مناسب در نظر گرفته شود
نکته2: اینجانب از روز اول  تا کنون فقط عضو جبهه ی "رای من کجاست؟" بوده و هستم. به هیچ حزب , سازمان, گروه یا اشخاص وابستگی نداشته و نخواهم داشت. از هرشخص یا گروهی که در جهت هماهنگی یک کمپین برای روزهای ذکر شده بدون بغض و کینه گامهای عملی بردارد- در حد یک وبلاگ نویس حمایت خواهم کرد . خواه جمهوری خواه باشد یاه مشروطه خواه – چپ باشد یا راست. مذهبی باشد یا نباشد. فقط مایلم بعنوان یک فرد در کمپین اعتراضی تعیین شده توسط شما رهبران شرکت کنم.

۱۳۹۰ آذر ۲, چهارشنبه

شازده های سیاست ایران در برابر جنبش سبز


اگر تفکر شاهزادگی را از هویت منحصر بفرد یعنی مشخصا "فرزند پادشاه" بیرون کشیده و بصورت یک جریان فکری مورد بررسی قرار دهیم, به نتایج قابل توجهی دست پیدا میکنیم که حداقل حاصل آن شناخت بهتر و پالایش هویت جنبش سبز خواهد بود.

تفکر شاهزادگی چیست؟
 (در اینجا جهت رفع سوء تفاهم مجددا تاکید میکنم بحث در اینجا روی تفکر شاهزاده بودن است و منظور شخص خاصی نیست)

خیلی ساده شاهزاده شخصی ست که گرچه هنوز شاه نیست اما بشدت مستعد آن است. اگر شاهزاده در این اینجا بیان نوعی بینش یا ادراک یک فرد از رابطه میان خود و دیگران است. پس باید در این روش اندیشه شاه بودن نیز بیشتر شکافته شود.

1- پاسخگو نبودن: شاه شخصی ست صاحب منصب که در محدوده ملک خود پاسخگو نیست. 

2- امتیازات ویژه: شاه صاحب امتیازات و موقعیتی ویژه است که بقیه جامعه بطور مطلق از چنین امتیازاتی صد در صد بی بهره اند و دقیقا بهمین دلیل او شاه نامیده میشود. 

3- مبنای مشروعیت شاه: مشروعیت یا حق پادشاه از هر جائی بجزاز طرف مردم میتواند بدست آید. این مشروعیت یا حق ممکن است از آسمان از دین, از نژاد و تیره از خون یا از تاریخ یا هر چیزی بجز"مردم" و جامعه تامین شود. تامین مشروعیت از سوی مردم یا آرای دیگران چیزی جز فریب نیست. چون اساسا چنین تفکری( با اصول اولیه ذکر شده یعنی پاسخگو نبودن و امتیازات ویژه) در کنار حق مشروعیت از مردم  دچار پارادوکس میگردد.

4- نظام شاهی: شاه نیاز به نظامی برای حفظ تمایز و برتری خود نسبت به دیگران دارد

ممکن است شرایط دیگری برای تفکر شاه بودن بتوان در نظر گرفت. اما فعلا برای ادامه بحث بهمین اکتفا میکنم
حالا بیائیم در عرصه گسترده سیاست ایران ببینیم چندتا شاهزاده(مستعد شاه شدن) داریم. بیائیم در میان نیروهای اپوزسیون ایران بررسی کنیم "تفکر شاهزادگی" تا چه حد فراگیر است. از شورای هماهنگی راه سبز امید شروع کنیم. این شازده ها تقریبا استعداد شگرف خود را با ارائه هر چهار ویژگی ذکر شده در بالا را بخوبی اثبات کردند. پاسخگو نبودند, جایگاه ویژه ای برای خود قایل شدند, نیاز به رای مردم نداشتند و مشروعیتشان از مشاور میرحسین بودن تامین میشد. اما فقط به این شورا نباید پرداخت.
تقریبا بیشتر گروههای اپوزسیون ایران شازده های هستند پر استعداد!. ریشه های تفکر این شازده ها را بطور قطع می توان در انقلاب 57 یافت . بی هیچ تردیدی  حاکمان فعلی در زمان انقلاب فقط شاهزاده های قویتر و دغل کار تر بودند که با سرکوب بقیه گروهها و شاهزاده های کوچکتر و ضعیف تربه قدرت دست یافتند و همان کاری را کردند که اگر دیگران بودند با اینان همان میکردند. آیا کمونیستهای آنزمان با دیکتاتوری پرولتاریا قرار بود دموکراسی به ارمغان بیاورند یا سازمان مجاهدین خلق؟ آیا گروه فرقان میخواست منادی صدای مردم باشد یا مثلا جبهه ملی؟ خیلی راحت باید دموکراسی طلبان انزمان را در میان حامیان بختیار جستجو کرد که که سلطنت طلب هم نباشد. چند نفر میماند؟ بنابراین بحث انقلاب 57 برسر این نیست که شرورترین و ریاکارترین  شاهزاده دینمدار یعنی خمینی بر سر کار آمد.  حقیقت اینست که هرگروه دیگری از میان گروههای سیاسی آنزمان بر سرکار میامد نیز امروز ما همان گرفتاری را داشتیم یعنی شاه جدیدی در حال سرکوب ملت بود, البته احتمالا در وضعیت بهتری بودیم. 

یکی از ویژگی های بسیار ارزشمند جنبش سبز که باید قدر دانست و هزاران بار تکرار کرد تا در اندیشه جامعه نهادینه گردد به زیر کشیدن بنیانهای تفکر شاهزادگی بود.هویت و تفکر نوین  جنبش سبز که به یکباره از درون تاریخ شاه سالاری و شاهزاده پروری ایران برای اولین بار سر برآورد و در زمانی کوتاه تا عمیق ترین لایه های جامعه و قلبهای مردم ریشه دوانید, نه تنها در تضاد مستقیم با ولایت فقیه یا شاه دینمدارحاکم و غالب که در برابر شازده های مغلوب بجا مانده از انقلاب 57 قرار گرفت که با احساس خطر در اتحادی بیان نشده با تفکرات راکد خود بجان این جوانه سبز افتادند و انرا در  سکوت فرو بردند.

شاید میرحسین جزو معدود انقلابیون سال 57 بود که پا به پای جوانه های سبز رخت مندرس انقلاب 57 را هرچند بسختی از تن دراورد یا حداقل تمامی تلاش خود را کرد که چنین کند و رخت سبز بپوشد. تفکر جنبش سبز تا انجا که نگارنده دریافته است بر پایه اصولی بشرح زیر میتواند تعریف گردد:

1- پاسخگو بودن: جنبش سبز از فرد تا گروه در برابر رفتار خود پاسخگوست و مسئولیت کارهای خود را می پذیرد.

2- رهبری دموکراتیک با مشروعیت مردمی: هر گروه یا جریانی که خود را سبز میداند معتقد راستین دموکراسی و حق رای است و این را در مجموعه خود بعنوان اصلی خدشه ناپذیر میپذیرد


3- هیچ امتیاز ویژه ای وجود ندارد: گروه های جنبش سبز از انجا که خود رابرتر از دیگران نمی دانند . بر خلاف شازده های 57 که قادر به تحمل دیگران نیستند - براحتی می توانند پشت یک میز بنشینند و با یکدیگر بر اساس موارد مشخص به توافق برسند

4- توافق عملی بجای "اتحاد و انشعاب": جنبش سبز بجای شعار نامفهوم "اتحاد در زیر یک پرچم" که با تجربه انقلابیون 57 نهایتا به  انشعاب های مکرر و تکه پاره شدن پرچم میانجامد , به توافق عملی در کنار همه پرچمها معتقد است


نتیجه: نیروههای جوان جنبش سبز باید تفکر شاهزادگی و ممتاز بودن را از ذهن و روح خود و جامعه پاک کنند و رهبری جوان,دموکراتیک و مدرن  خود را برپا کنند و سلطه تفکر انقلابیون 57 را از رهبری فعلی جنبش بزدایند. از این شازده ها هیچ آبی گرم نمی شود و گرنه جز تکرار تاریخ حاصلی نخواهیم داشت.

۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

دعوت از وبلاگ نویسان,همه گروه ها , برای برگزاری باشکوه 7 و 16 آذر: باید بپا خیزیم


بعنوان یک وبلاگ نویس که خود را عضوی از جنبش سبز میدانم. از همه وبلاگ نویسان که عضوی از جنبش سبز هستند و یا خیر. جنبش را شکست خورده میدانند یا درحال رکود. جمهوری خواه هستند یا مشروطه خواه, سکولار یا معتقد به مردم سالاری دینی, سوسیالیست یا طرفدار لیبرالیسم و سرمایه داری مدرن, سیاسی یا غیر سیاسی, طرفدار حقوق بشر یا نگران دریاچه ارومیه و محیط زیست, مدافع حقوق زنان, فارس یا ترک یا کرد یا بلوچ یا گیلانی و خراسانی..., حامی فدرالیسم یا دولت مرکزی و یا هویت طلب. برانداز یا اصلاح طلب... عاجزانه تقاضا دارم بدون نیاز به کنارگذاشتن عقاید شخصی و گروهی و با احترام به عقاید شما هرچی که هست. بیائیم فقط برای 7 آذر روز ندا آقا سلطان و 16 آذر روز دانشجو بطور مشروط و موقت روی یک کمپین  عملی توافق کنیم. 
دو پیشنهاد قابل اجرا(براساس تجربیات شخصی اینجانب و با درک شرایط رکود فعلی) برای برگزاری مناسب و شایسته  این روزها فقط برای راه انداختن بحث و نقد در این مورد و نه تعیین تکلیف برای شما بشرح زیر مطرح میگردد:
1- دوشنبه 7 آذر روز ندا آقا سلطان:
با توجه به زمان کم باقیمانده پیشنهاد میگردد روز دوشنبه 7 آذر را به سکوی پرش و اعلام همبستگی در فضای مجازی و رسانه ها برای مراسم 16 آذر تبدیل کنیم . وبلاگ نویسان و نویسندگان  در اینروز ضمن گرامیداشت روز ندا آقا سلطان و یادآوری خاطره ی این شهید جنبش آزادیخواهی ایران  و ارسال لینکها و نوشته های خودشان بطور هماهنگ و دست جمعی  در وبسایت های اجتماعی و رسانه ها با در دست گرفتن فضای مجازی به تبلیغ کمپین عملی مورد توافق همگان برای 16 آذر بپردازند. برای توافق روی کمپین 16 آذر با گشودن صفحات نظر سنجی در فیسبوک یا هر امکان دیگر تا 7 آذر فرصت مناسبی ست. در زیر پیشنهاد نگارنده صرفا جهت گشودن باب بحث و گفتگو تقدیم میگردد
2- چهارشنبه 16 آذر (یا شنبه 19 آذر):
پیشنهادمیکنم در این روز حرکت در دو سطح برنامه ریزی شود
الف- برنامه  های مستقل دانشجوئی متناسب با شرایط هر دانشگاه و اعلام گسترده در وبسایت های اجتماعی بطور هماهنگ
 ب-  تحریم خیابان یا تحریم کلیه وسایل نقلیه عمومی وشخصی از ساعت 8 تا 10 صبح بعنوان حرکت اعتراض عمومی. بطور واضحتر از ساعت 8 تا 10 صبح در سطح داخل شهرها(نه خارج از شهر یا جاده ها) در سراسر ایران هیچکس سوار وسایل نقلیه موتوری یا برقی در حال حرکت اعم از تاکسی,اتو بوس و مترو, وسایل نقلیه شخصی, موتور...نباشد
نکته1: از آنجا که روز چهارشنبه 16 اذر بعد ازدو روز تعطیلات عاشورا و تاسوعا قرار دارد و در صورت توافق روی این روز و احساس خطر از طرف حکومت بنا به تجربیات قبلی احتمال تعطیل شدن این روز از طرف دولت وجود دارد – روز  شنبه 19 اذر میتواند بعنوان جایگزین مناسب در نظر گرفته شود
نکته2: اینجانب از روز اول  تا کنون فقط عضو جبهه ی "رای من کجاست؟" بوده و هستم. به هیچ حزب , سازمان, گروه یا اشخاص وابستگی نداشته و نخواهم داشت. از هرشخص یا گروهی که در جهت هماهنگی یک کمپین برای روزهای ذکر شده بدون بغض و کینه گامهای عملی بردارد- در حد یک وبلاگ نویس حمایت خواهم کرد . خواه جمهوری خواه باشد یاه مشروطه خواه – چپ باشد یا راست. مذهبی باشد یا نباشد. فقط مایلم بعنوان یک فرد در کمپین اعتراضی تعیین شده توسط شما رهبران شرکت کنم. 

۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

هرطورمایلید اعتراض کنید,عصیان کنید,برهنه شوید.فقط لطفا واژه"انقلابی" را به گند نکشید


میدانم حق دارید, به این جماعت که زیادی رو بدهی برای لباس تنت هم قانون وضع میکنند. نه! بدتر از این, حتی بدون قانون فقط درباره ات قضاوت میکنند. و سپس تنبیه ات میکنند. نمی گذارند حرفت را بزنی, نمی گذارند فکر کنی,حتی نمی گذارند خودت باشی. تو را آنطور که مایلند تعریف میکنند. سرت را در سطل پر از کثافت میکنند چون هم شکل انان نیستی.چون ذوب نمی شوی. سلاخی ات میکنند چون به ان کسی که "صلاح"  توست رای نمی دهی و بدتر از آن اعتراض میکنی. تو مجرمی چون درحالیکه آنان با سرقت دلارهای نفت ملی سرزمین تو و اختلاسهای میلیاردی از پس انداز حقیرانه ات عبوسانه در ماتم فرزندان سرکش واز دست رفته خود سوگوارند,  تو میخندی! حتی وقتی بیکاری و جیب هایت خالیست. با تو دشمنی میورزند چون به خدای جبارشان هیچ اعتقادی نداری چون بهشت و جهنم تو در همین دو روز دنیا تبلور میاید.چون از دروغ متنفری, چون در "هیئت منتظران" نمی مانی و حوری بهشتی تو همین دختر همسایه ست که پولهایتان روی هم میریزید تا نسکافه بخورید. و از بوی نفت بدتان میاید.  و تو بسیار خطرناکی  چون میخواهی زندگی کنی...
پس عصیان کن و اعتراض کن و اگر مایلی برهنه شو! این از حقوق فردی توست. اما مفهوم "انقلابی بودن" این نیست , پس این واژه را ویرانش نکن
انقلابی روشنفکری ست متعهد به حامعه,یک مبارز آگاه که  فداکارانه برای تسکین آلام مردم بپا خواسته است. انقلابی بودن یعنی  گام برداشتن با مطالعه و شناخت. یعنی با مردم و در کنار مردم بودن. یک انقلابی فردیست منظم, سختکوش که براساس برنامه ای روشن و مشخص گام برمیدارد.هر گام او حساب شده و در ارتباط با گام پیشین و گام بعدی برداشته میشود نه بر مبنای احساسات لحظه ای و ارضای تمایلات یا بروزخشم فردی. کاملا درست میفرمائید! انقلاب به معنی شکستن تابوهاو برهم زدن نظم سابق نیز هست, اما فقط یک گام جلو تر از مردم و در کنار مردم. یک  انقلابی مردم را با عصیانهای کور از مسیرمبارزه  وحشت زده نمی کند. برعکس با عشق و صبوری دست آنان را میگیرد تا گام به گام بر ترسشان چیره شوند. ایچنین است مرام و مسلک یک انقلابی 

۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

روز 25 آبان, همبستگی با وبلاگ نویسان زندانی: لطفا بیاد این عزیزان یک دقیقه سکوت کنیم

در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر
         حجره چندین مرد در زنجیر ...ا

از این زنجیریان، یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی
به ضرب
                                               دشنه ئی کشته است
از این مردان، یکی، در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود
   را، بر سر برزن، به خون نان فروش
 سخت دندان گرد آغشته است.

از اینان، چند کس، در خلوت یک روز باران ریز
               بر راه ربا خواری نشسته اند                               

کسانی، در سکوت کوچه، از دیوار کوتاهی به روی بام جسته اند
کسانی، نیم شب، در گورهای تازه،
دندان طلای مردگان را
                                                شکسته اند

من اما هیچ کس را در شبی تاریک و توفانی نکشته ام
من اما راه بر مردی ربا خواری نبسته ام
                    من اما نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجسته ام

در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر
         حجره چندین مرد در زنجیر ...ا



در این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست می دارند
در این زنجیریان هستند مردنی که در رویایشان هر شب زنی در
                   وحشت مرگ از جگر بر می کشد فریاد

من اما در زنان چیزی نمی یابم 
گر آن همزاد را روزی نیابم ناگهان، خاموش
من اما در دل کهسار رویاهای خود،
جز انعکاس سرد آهنگ صبور
این علف های بیابانی که میرویند و می پوسند
و می خشکند و می ریزند، با چیز ندارم گوش

مرا گر خود نبود این بند، شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان
می گذشتم از تراز خاک سرد پست ...ا

   جرم این است !
                                                         جرم این است !       
احمد شاملو

۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

هیچ نیازی به اتحاد نیست!, توافق بر سر منافع کافیست


همه علائم نشان از ورود جامعه ایران به مرحله جدیدی دارد. نظام حاکم به لحاظ سیاسی,اقتصادی و امنیتی به نقطه شکست رسیده است. فقط کافیست تیترهای وقایع زنجیره ای همین 50 روز اخیر را بروی کاغذ بیاوریم تا جای هیچ گونه شک و شبهه نماند:
1- اغاز فرو پاشی نظام اقتصادی با برملا شدن اختلاس های کمر شکن در سیستم بانکی
2-  استیضاح ناموفق وزیر اقتصاد که به معنی بن بست و عدم توانائی نظام در اصلاح امور از بالاست
3- چند پاره شدن قدرت سیاسی میان جناح های مختلف و عدم امکان تفوق کامل یکی بر دیگری که خود عامل فلج کامل سیستم تصمیم گیری قدرت حاکم(قدرت های حاکم) در حل بحران جاری ست.
در نظامی که بر اساس قدرت مطلقه ولی فقیه بنیان گذاشته شده, عملا هیچ راهکار قانونی و مسالمت آمیز برای همزیستی و پذیرش "قدرت های دیگری" که عملا قدرت مطلقه را به چالش کشیده اند در نظر گرفته نشده, در نتیجه قانون جنگل تنها روش ممکن برای مبارزه جوئی های  سیاسی ست.
اگر وقایع مشکوک چند روز اخیر مثل انفجار زاغه مهمات, برخورد مسلحانه مدیران دولتی و مرگ فرزند محسن رضائی را نیز در کنار روند فوق الذکر قرار دهیم شاید "سیر طبیعی" واژه مناسبتری برای بیان مسئله باشد. مهم این نیست که این وقایع واقعا تصادفی یا نوعی تسویه حساب بوده است . بهر حال نتیجه یکسان است:  آخرین حلقه حفاظتی نظام حاکم یعنی دایره امنیتی نیز اینک دچار شکستگی شده است.

1- حاصل مفروضات بالا چیست؟
بزودی جامعه ایران بطور آشکار با خلا قدرت سیاسی, اقتصادی و امنیتی روبرو خواهد شد. جامعه ایران که سالهاست به لحاظ سیاسی و اقتصادی روند فروپاشی را بسرعت طی کرده است, اینک میرود که به لحاظ امنیتی نیز دچار فروپاشی گردد. قدرت امنیتی نظام حاکم که در فقدان مشروعیت سیاسی همانند چسب اجزای گریزان(ازمرکز) جامعه ایران را بزور به یکدیگر متصل کرده بود استحکام گذشته خود را از دست داده و به همه این عوامل میبایست فشار مضاعف خارجی را نیز افزود: جامعه ایران از هر نظربسرعت در حال فروپاشی ست
 
2- اپوزسیون مدرن عاقل و عملگراست- نه آرمانگرا
اگر تحلیل فوق را بپذیریم, یافتن وظیفه اپوزسیون چندان پیچیده نیست. پر کردن خلا قدرت با معرفی قدرت جایگزین. مشکل نیروهائی که مجموعا بعنوان اپوزسیون ایران شناخته میشوند در جهت انجام این وظیفه خطیر و حیاتی چیست؟ مهمترین عامل را می توان فقدان یک نیروی برتر و غالب در میان نیروهای اپوزیسیون دانست. بنابراین اپوزسیون ایران چاره ای جز نشستن در کنار یکدیگر ندارند هر چند به لحاظ اجتماعی وزن یکسانی ندارند.

سوال را می توان بشکل دقیقتری مطرح کرد: چرا علیرغم یک توافق همگانی روی موضوع اتحاد,همه تلاشها برای اتحاد اپوزسیون تاکنون بی نتیجه مانده است؟ از دید نگارنده دلایل اصلی زیر را (به امید بحث و نقد بیشتر) می توان مطرح کرد:

1- اتحاد؟ یا توافق بر اساس منافع مشترک؟
اتحاد اپوزسیون یک واژه بسیارگنگ  و قدیمی ست . اتحاد اپوزسیون واژه ای ست برامده از مبانی نظری انقلاب 57 که در شعار"همه با هم" امام خمینی متجلی میشد و معنائی نداشت بجز کنار گذاشتن تصنعی منافع و فرو کاستن آرمانها به سرنگونی رژیم شاه . امروز دیگر نیازی به  تکرار این اشتباه نیست. در حالی که امروز بدنه جامعه و مردم بدنبال مطالبات و بهبود زندگی روزمره خود هستند  و هدفشان از مشارکت در یک جنبش  اجتماعی ارتقای سطح زندگیست, دیگر حتی خواست آزادی یک آرمان محسوب نمی شود بلکه فقط روشی ست برای بهتر زیستن.

2- مدینه فاضله از منافع جداست
همانگونه که دین از سیاست باید جدا باشد. اپوزسیون فعلی ایران نیز برای مدرن شدن باید مدینه فاضله اش را به کناری بنهد و مانند یک شرکت تجاری بر اساس منافع مشترک اساسنامه توافق را بنویسد. مهم نیست مدینه فاضله "شرکا " در این توافق تا چه حد با جامعه آرمانی ما توافق دارد. مهم نیست که از یکدیگر خوشمان میاید یا نه. اینکه فلان گروه  به سوسیالیسم معتقد است یا سلطنت یا مردم سالاری دینی یا جمهوری سکولار در چنین توافقی بی اهمیت است. "نیت خوانی" جای خودش را به درک منافع میدهد . مهم تامین منافع هر کدام از نیروهای اپوزسیون   در اساسنامه مورد توافق  و  اینکه چنین توافقی چگونه میتواند منافع مشترک همه ما را تامین کند.

نتیجه:
مسلما اپوزسیون فعلی با همه کاستی ها می تواند  با کنار گذاشتن آرمانها و احساسات بخاطر منافع مشترک و با تعقل منطقی به یک توافق دست یابد. بی تردید  توافق همه گروه ها در یک زمان خود "آرمانی دست نیافتی ست" . نیروهای پیشتاز و مدرن آنهائی هستند که کاملا عملگرایانه یک به یک و دو بدو با نزدیکترین شرکای خویش به توافق های مقدماتی دست یابند و آغاز گر راهی باشند که کشتی منافع مشترک همه ایرانیان را به ساحل نجات میرساند.