۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

آهای دیکتاتور مقصر کیست؟


وقتی در میان این همه راه گشوده, این همه جاده های بی انتها,لجوجانه مسیر کوچه بن بست را انتخاب میکنی مقصرکیست؟

وقتی که در میان این همه فریادهای هشدار دهنده, نصیحت های دلسوزانه, همه درها و پنجره ها , و حتی کوچکترین روزنه ها را می بندی تا فقط انعکاس صدای خودت را بشنوی مقصر کیست؟

وقتی در میان این همه روزنامه, این همه رسانه و این همه خبر فقط  کیهان میخوانی مقصر کیست؟

وقتی که این همه مردم , این همه جوان, و همه یاران قدیمی را رها میکنی و آنان را میکرب و فتنه و بی بصیرت مینامی و با خودت و سایه خودت همچون اشباح رانده شده, تنها می مانی مقصر کیست؟

هیچ دردی سنگینتر از تنها ماندن نیست , در دهکده ای با میلیاردها انسان تنها مانده ای چون همه چیز را فقط برای خودت میخواهی . چون شادی حاصل از تقسیم کردن با دیگران را نیاموخته ای. شادی یک امر همگانی ست و نمی دانی چه لذتی دارد که یک نفر باشی در میان میلیونها انسان دیگر و صدایت در میان فریاد" ما همه با هم هستیم" گم شود . تو صدای دیگران را بشنوی و آنان فریاد تو را. تو این چیزها را نمی دانی

گمان میکنی منحصر بفردی, فرستاده خدا, که دیگران فقط باید تو را کشف کنند. بسیار خوب حالا که کشف شده ای به چه درد میخوری؟ هرچیزی که کشف میشود گره ای از مشکلات انسان میگشاید و گامی ست به جلو. مثل قوانین نیوتن, مثل کشف برق والکتریسته توسط ادیسون, مثل کشف داروی یک بیماری. کشف تو بجزافزایش درد و رنج و فقر و کشتار و شکنجه و اسارت مردم چه حاصلی داشته است؟ و کاشف تو کدامین مدال را به گردن اویخته است؟

اینک سال نود آغاز میشود و تو در انتهای کوچه بن بستی هستی که در خرداد 88 انتخابش کردی . راه درازی بود . ندا ها و سهراب ها خونشان به زمین ریخته شد تا تونیز همچون دیگران به انتهای این بن بست نرسی . با هر خونی که بزمین ریخته شد راه بازگشت تو سخت تر و ناهموارتر شد . اینک به انتهای کوچه بن بست رسیده ای وتلی از اجساد خونین پاک ترین جوانان این مرز و بوم  راه بازگشت را بروی تو بسته است .براستی سال 90 رابه چه نامی خواهی خواند؟ سال حماقت بی انتها؟ سال راه بی بازگشت؟ یا پایان حکومت دینی؟

۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

عمر ًچوپان رهبریً از2 خرداد 76 به پایان رسیده است

دراین نوشته میخواهم پرسشهای زیررا به نقد و بررسی بگذارم :
1- تفاوت ًچوپان رهبریً و ً شهروند رهبریً
2- چرا فراخوانهای یک اسفند,ده اسفند و 17 اسفند به نسبت 25 بهمن موفقیت آمیز نبود
3- تفاوت اساسی انقلاب 57 ایران و انقلابات جهان عرب با جنبش سبز از منظر رهبری جنبش

1- چوپان رهبری:
چوپان رهبری نوع نگاه خاص به مردم از سوی رهبران جنبش های اجتماعی یا حتی سران مملکت است که نقش خود را در قبال مردم همچون چوپانی در نظر میگیرند که می باید مردم را همچون گله گوسفندان در مسیر صحیح هدایت کند. پذیرش این نگاه از سوی مردم شرط ضروری برای تداوم و کارائی این نوع رهبری ست. اتفاقا هنگامی که چنین روشی مورد پذیرش همگان قرار گیرد بدلیل سهولت در تصمیم گیری قدرت و توان فوق العاده ای درجنبش ایجاد میشود که باعث نتیجه گیری های سریع و پیروزی های کوتاه مدت میگردد. شوربختانه بدلیل تجربیات گرانبارو تاریخی ایرانیان از اینگونه رهبری درک آن بسیار برای ما ساده شده است. رهبری امام خمینی در انقلاب 57 و شباهتهای ان با انقلابات اخیر جهان عرب. نظریه ولایت فقیه و امت ,نظام پادشاهی به گستره تاریخ و...دهها مثال دیگر همه گنجینه تجربیات ایرانیان از اعمال اینگونه رهبری ست . ابزارهای مورد نیاز چوپان هر چقدرهم مهربان باشد,چوب و سگ گله است. به لحاظ نظری چوپان نیازمند پرسش نیست و راه همان است که او تشخیص میدهد و همچنین سازمان وتشکیلات همان فرامین آمرانه اوست و در بعد اجتماعی این طرزفکر به دوران پیش از شهرنشینی برمیگردد که تا کنون به لحاظ فرهنگی حفظ گردیده . در این نوع نگاه توده یکدست مردم و امت جایگزین مفهوم  ًشهروند" میگردد

2- شهروند رهبری:
شخصا هیچ مثالی کاملترازنحوه رهبری میرحسین موسوی بر جنبش سبز برای توضیح این نوع رهبری نمی شناسم. رهبری بر شهروند و نه توده بی شکل مردم . شهروندی که در 2 خرداد 76 هویت مستقل اندیش خود را اشکار کرد و باحضور خودآگاه و شگفت انگیز خود در پای صندوق های رای فصل جدیدی را تکامل جنبش اجتماعی ایران گشود. رهبری بر میلیونها شهروند با چشمان باز و اندیشه ورز دیگرکار چوپانان نیست. شعار"هر شهروند یک رهبر و یک ستاد" نه رفع مسئولیت که نشانگر درک عمیق میرحسین از تغییرات واقعی در بطن جامه شهری ایران بود. شهروندانی که خود با اختیار کامل در انتخابات ریاست جمهوری, خاتمی را انتخاب میکنند. مجلس ششم را برپا میکنند و خودشان مجلس هفتم و انتخابات دور نهم ریاست جمهوری را علیرغم توصیه ًچوپانان عاقلً تحریم میکنند.شهروندانی از 25 خرداد 88 تا 25 بهمن 89 هر وقت خود اراده کردند به فراخوانهای خیابانی پاسخ مثبت دادند و درست یک هفته بعد در اول اسفند به خانه ها بازگشتند.  براستی بر این نوع شهروندان خودمحور چگونه میتوان رهبری کرد ؟
رازموفقیت رهبری به سبک میرحسین بر شهروندان تنها در یک نکته نهفته است ," در اختیارگرفتن نبض جامعه و فهم درخواست عمومی" , احترام گذاشتن به مردم و تفکر جمعی, کنار گذاردن کلام امرانه ( چوب چوپان) و برپا کردن تشکیلات و سازماندهی مناسب برای شنیدن و همان شنیده ها را به خود مردم بازپس دادن. در واقع رهبری جنبش بر شهروند وظیفه ای ندارد جز برگردان همان چیزی که اکثریت شهروندان بصورت پراکنده میگوید به خود آنان.فراخوان راهپیمائی 25 بهمن 89 همان چیزی بود که خود مردم بعد از یک سال و نیم سکوت از رهبران سبزانتظار داشتند و پاسخش را هم شنیدند. با همه هزینه ها مردم آمدند چون خود خواسته بودند. آیا شورای هماهنگی راه سبز برای فراخوانهای اسفند به صدای شهروندانً در داخل ایرانً گوش سپرد یا فقط انعکاس صدای خود را در فضای مجازی دنبال میکرد؟

نتیجه:
چوب را ,کلاه نمدی و آوای ساز خویشتن را کنار بگذاریم . کردستان و رهبرانش نمونه بسیار خوبی از ارتباط درست میان مردم و رهبرانشان هستند . دست دوستی را بسوی همه نیروهای آزادیخواه بلند کنیم. از همه نیروهای باتجربه و نمایندگان راستین اقوام دعوت کنیم تا در جبهه متحد مردم ایران گرد هم آیند. هیچ ایرانی تا هنگامی که به دمکراسی, صندوق رای و مبارزه بی خشونت معتقد است "غیرخودی" نیست. این صدا و در خواستی ست که از دل شهروند ایرانی بگوش میرسد – ختم کلام اینکه درطرح شهروند رهبری :
" مردم هرگز مقصر نیستند"

۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه

پیمانکار محترم, لطفا "لامپ اضافی خاموش"ا


این مطلب را فقط برای دل خودم می نویسم, نه ببخشید برای دل همه آنهائی که این دو سال که از عمرجنبش سبز میگذارد,خالصانه و با همه وجود هر چه در توانشان بود کردند.حتی نه برای شهدای سبز که برای خانواده های شهدا و قربانیان وزندانیان مینویسم از مادرسهراب و ندا تا برادرمحمد مختاری تا وقتی سخنان مهاجرانی و محسن کدیور را میشنود , گمان نکنند که جنبش سبز فقط یک بازی بود و فرزنداشان چه شهید شده باشند چه در زندان, قربانی یک مشت بازیگر قهار شده اند.
برای پسران شیخ و دختران میرحسین مینویسم که گمان نکنند ما فریب خاموش و روشن شدن یک لامپ را میخوریم و رهبران سبزمان را فراموش میکنیم.
می دانم شاید متهم به تفکر" دائی جان ناپلئون" شوم .اما به آن پیمانکارخارجی که کارش را با مهندسی انتخابات خرداد 88 شروع کرد چه روسی چه چینی ,هشدار میدهم ما میدانیم که این پروژه و برنامه ریزی گام به گام برای سرکوب جنبش سبز و مهندسی انتخابات کار این عقب افتادگان سیاسی حاکم نیست و مثل پروژه نیروگاه هسته ای به شما واگذار شده و مطمئن باشید نتیجه ان بهتر از نیروگاه هسته ای نخواهد بود و نهایتا باید تاوان هر دو پروژه شکست خورده را به این مردم بدهید و خسارت را جبران کنید.
دو سال حصر برنامه ریزی شده رهبران سبز و جلوگیری از سازماندهی جنبش و ایجاد زمینه لازم برای اتکاء به عقل جمعی به هر ترفند - بزرگ کردن عناصر سازشکار و وابسته و جلوگیری از اتحاد همه اقوام و مردم ایران در یک جبهه مشترک و غالب کردن تفکر خودی و ناخودی به جنبش – تلاش در جهت به کنترل در آوردن رهبری جنبش درست همزمان با اسارت رهبران – تشابه سازی عامدانه انقلابات عرب و جنبش سبز به منظورتشویق فراخوانهای بیحاصل و پر هزینه خیابانی بعد از حماسه 25 بهمن که نتیجه آن جز رکود مجدد جنبش ودستگیری هزاران تن از فعالان سبز نبود . و حالا پروژه شکستن و اعتراف گیری از رهبران سبز و تحمیل سکوت به جنبش با تبلیغ و بزرگنمائی مکارانه لامپ روشن.
ایا روشن بودن یک لامپ معادل آزاد بودن رهبران ماست؟ یا آزادی رهبران فقط در صورت تماس مداوم ایشان حداقل با فرزندانشان تائید خواهد شد؟  حرف ما این است لامپ اضافی را خاموش کنید و رهبران ما را بما بازگردانید

شعار پیشنهادی برای سال 90: اتحاد - مبارزه - پیروزی

1- اتحاد:
- اتحاد همه نیروهای آزادیخواه و معتقد به دمکراسی و حذف تفکر خودی و ناخودی
- گردهمائی و نشست مشترک همه نمایندگان راستین اقوام و مذاهب و احزاب و نمایندگان جناح های مختلف فکری و تعیین کمیته مشترک
- اتکاء به عقل جمعی و سازماندهی جنبش آزادی خواهی مردم ایران
- توافق روی نقاط مشترک و ارائه برنامه
- تشکیل جبهه متحد مردم ایران
2- مبارزه:
- تعیین خط و مشی مبارزه و برنامه اجرائی با تکیه بر عقل جمعی
- مبارزه برای حقوق و هویت خود و دیگران
3- پیروزی:
- کوچک نشمردن پیروزی های کوچک و هموار کردن مسیربرای پیروزی نهائی

۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

من هم با "عطا" موافقم."آقا "دزد نیست


دزدی فقط این است که شخصی شب از دیوار خانه مردم بالا برود و یک آفتابه ای ,گلیمی ,چیزی در این حد بدزدد یا اینکه قالپاق یا ضبط ماشین را باز کند و فرار کند.بنابراین چند نکته بسیار مهم که در تعریف واژه دزد باید در مد نظر داشت به شرح زیر است:ا

1- حتما شبانه و در خفا باشد:
اگر شما شخصی را مشاهده کردید که در روز روشن از اموال شما استفاده میکرد , آن شخص دزد نیست

2- میزان اموال سرقت شده از یک حدی بیشتر نباشد:
 معمولا دزدها خسارت جدی به شخص مال باخته وارد نمی کنند. و طرف از همه هستی خود ساقط نمی شود . اگر دزدی بیشتر از این حد بود . دیگر نامش دزدی نیست. مثلا اگر شخصی بر همه جان و مال و ناموس شما مالکیت پیدا کرد بدلیل حجم سنگین "برباد رفتگی" نامش اصلا دزدی نیست

3- دزد حتما باید فرار کند و قانون حامی او نباشد:
بنابراین اگر شخصی طبق قانون  همه اموال  شخصی و ثروت ملی شما را صاحب شد و حتی سعی کرد بر فکر شما مسلط شود . و همانجا بماند و فرار نکند و حتی برعکس کاری کند که شما مثل " عطا" فرار را بر قرار ترجیح دهید و "مهاجرانی" شوید. مطابق با اصل سوم آن شخص دزد نیست

بطور خلاصه اگر با شخصی مواجه شدید که که با حکم قانونی به در خانه شما آمد و خانه و ماشین و کلیه اموال شما را صاحب شد  و اگر فرزندانتان را بجرم اعتراض به جائی بنام کهریزک برد و هر ماه مجبور شدید کلیه درامد شخصی و ملی خود را به او بدهید تا تصمیم بگیرد برای لبنان خانه سازی کند یا به خالد مشعل بدهد یا بمب هسته ای بسازد- مطمئن باشید که هیچ نقطه خاکستری در پرونده ایشان نیست و خیالتان کاملا راحت باشد و آسوده بخوابید

۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

از 25 بهمن تا 17 اسفند ,از عرش تا فرش

شورای محترم هماهنگی راه سبزامید
اول اسفند,ده اسفندو 17 اسفند گذشت. دستکم از اخرین روزهای بهمن رهبران جنبش کاملا در اسارت هستند.شما اولین گروهی هستید که شهامت داشتید و در فقدان رهبران سبز, مدعی رهبری جنبش سبز شدید (حداقل در مورد کمپین های اعتراضی) و برگزیدن چنین "نام خاصی" خود بهترین دلیل بر این مدعاست. اتفاقا در ابتدا بسیار جای خوشحالی و امید بود .درست هم همین بود که چنین نهادی با همت مشاوران عالی رهبران سبزبرپا گردد و با توجه به این که محدودیتهای داخل کشور هم وجود نداشت, براساس منش جنبش سبزبر پذیرش تکثرگرائی وشعار ایران برای همه ایرانیان و مهمتر از همه خط و مشی و مرام میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی با دعوت از همه نمایندگان اقوام و ادیان و گروه هاو احزاب تاثیر گذارو آزادی خواه, زمینه اتحاد بزرگ مردم ایران در یک جبهه مشترک شکل گیرد.
متاسفانه بعد از گذشت سه هفته نه تنها هیچ قدم روشنی در این جهت برداشته نشده و بلکه برعکس هویت خود اعضای این شورا در هاله ای از ابهام است. اهمیت موضوع فوق و لزوم شفاف سازی عملا وقتی به نقطه اوج خود میرسد که بعد از فراخوان پیروزمند 25 بهمن که توسط خود رهبران سبز صورت پذیرفته بود. بجای اینکه ازانرژی و شور و شوق حاصل ازاین پیروزی که هزینه بسیارسنگین آن دستگیری رهبران مان بود, در جهت رشد و گسترش جنبش با تدبیر و خردمندی و انعطاف در اتخاذ تاکتیکها برای رسیدن به پیروزی های بزرگتراستفاده گردد, برعکس با تکرارفرساینده و سنگین وپرهزینه فراخوانهای خیابانی , زمینه رکود جنبش را فراهم اورده است بنابراین با این مقدمه:ا
 یک - اعضای شورای هماهنگی راه سبز از چه افرادی تشکیل شده است؟
اگر دلیل این پنهان کاری امنیتی ست لطفا بفرمائید از نمایندگان کدام گروه های قومی و احزاب شناخته شده کردستان,آذربایجان, بلوچستان و...اقلیت های مذهبی و در این شورا دعوت شده و عضویت دارند؟ اگر چنین دعوتی انجام نشده بر چه اساسی این شورا با در های بسته خود را نماینده همه طیف های جنبش سبزمیداند. یقینا با توجه به ماهیت دمکراتیک و عقل گرای جنبش , روشهائی که یادآور نحوه انتخاب آقای خامنه ای به رهبری نظام باشد مورد پذیرش نخواهد بود
دو- با توجه به سطح پائین موفقیت در فراخوانهای این شورا و سیر نزولی در سه فراخوان متوالی و همسان, لطفا نحوه تصمیم گیری و استفاده از عقل جمعی و نحوه پاسخگوئی در مقابل عدم موفقیت و هزینه های سنگین این فراخوانها را بیان فرمائید

سه - لطفا تحلیل این شورا را از وضعیت  فعلی جنبش سبز,ماهیت طبقاتی واهداف کوتاه و بلند جنبش و ارتباط فراخوانهای اخیر با تحلیلهای ذکر شده و همچنین شباهت و تفاوتهای جنبش سبز با انقلابهای اخیر در جهان عرب را بطور شفاف مطرح فرمائید 

۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

دیشب دررویا میرحسین را دیدم, خیلی ازما دلخور بود

1- دیشب خواب میرحسین را دیدم. من جزوماتریالیست ها حساب نمی شوم چون چیزهائی هست که به آنها اعتقاد دارم واصلا جزو مذهبی ها هم نیستم چون چیزهای دیگری هم هست که به آنها اعتقاد ندارم و ادا و اصول هائی که از خودشان در میاورند تو کت من نمی رود.بهر حال بعضی وقت ها خوابهائی میبینم که برای من بنوعی کشف یک حقیقت است. خوابهائی که گاها موجب گرفتن تصمیم مهمی در زندگی شخصی ام شده و در واقع مسیر زندگیم را تغییر داده. این ازآن تجربه هایست که نمی توان به هیچ کس منتقل کرد. غیرمذهبی ها به شکل تمسخرامیز نگاه میکنند و مذهبی ها باور نمی کنند که یک "کافر" چنین خوابهائی ببیند. یکبار با یکی از رفقا که اتفاقا از دراویش گنابادی ست در کوه های شمال راهپیمائی میکردیم و من یکی از این خوابها را برایش تعریف کردم و اثر مهمی که در زندگیم گذاشته بود – با تعجب بمن نگاه کرد و گفت ما یک عمر عبادت میکنیم و ذکر میگیم که یک شب همچین خوابی ببنیم – تو که یک رکعت نماز نمی خوانی چطور چنین خوابی دیدی...
2- خواب:
این اولین خواب سیاسی – اجتماعی من است تا پیش ازاین همش شخصی بود.  دادگاه میرحسین بود و من در صندلی تماشاچی ها نشسته بودم , مثل دادگاه های علنی . میرحسین ان جلو در ردیف متهمین نشسته بود و قاضی هم در ارتفاعی بالاتر به همان شکلی که همه در فیلمها دیدیم پشت میزش بود. نیمرخ میرحسین را میدیدم و سوال جوابهائی که بین قاضی و میرحسین رد و بدل میشد . از محتوای سوال و جوابها چیری یادم نیست . ظاهرا اصلا این موضوع در این رویا اهمیتی نداشت فقط می دانستم میرحسین از مواضع اش دفاع میکند و این در خواب باعث خوشحالی من شده بود. جلسه دادگاه تمام شد و میرحسین خیلی خونسرد از صندلی بلند شد تا به بازداشتگاه برگردد . مجبور بود از کنار حضار بگذرد. من هم دلم و بدریا زدم و از صندلی پاشدم و بسمتش رفتم . در وسط راه بهم رسیدیم .بغلش کردم و صورتش را بوسیدم. فکر میکردم خوشحال میشود. اما اوج حقیقت خواب از همین جا شروع شد. اصلا خوشحال نشد . خیلی سرد برخورد کرد و گفت لازم نبود زحمت بکشی و از صندلی بلند شوی و تا اینجا بیای!. همین. خواب تمام شد. این جمله اش مثل پتک رو سرم خراب شد. درد و غم عجیب و شدیدی در همه وجودم پیچیده بود . قلبم بشدت فشرده شده بود . کنایه میرحسین را مثل یک زخم در همه وجودم احساس و درک کردم . او درست میگفت ما هیچ کاری برای او نکردیم. او پای ما ایستاد و ما نه...شدت این حس عاطفی به حدی بود که از خواب بیدار شدم مثل همیشه ساعت نزدیک 5 بامداد بود
3- حالا میتوانید بسته به دیدگاه و طرز فکر خودتان این را رویا صادقه بدانید یا از دیدگاه علمی یک نوع اختلال روحی و فکری ,عذاب وجدان و یا حتی نتیجه پرخوری – هیچکدام مهم نیست . مهم حقیقت نهفته در این داستان است . ما خیلی کم کاری میکنیم. سه شنبه ها که متعلق به عاشقهاست ,به باشرف ترین بچه های جنبش که از روز اول تا به حال حساب و کتاب کردن و سود و زیان سرشان نمی شود. اما قبول کنیم که همه عاشق نیستند و مردم عادی که در اکثریت هم  هستند باید حساب و کتاب کنند و بعد اعتراض کنند. قبلا نظرم را و پیشنهادم را داده ام . هر که مایل بود می تواند لینکهای قبلی ام را دنبال کند. شنبه ها را به این دسته از مردم اختصاص دهیم. هیچ منافاتی با سه شنبه ها ندارد . هیچ اشکالی ندارد برای همه مردم برنامه داشته باشیم . شورای رهبری را از نحوه انجام وظایفش می توان شناخت . مثل میرحسین و شیخ که هیچ شخصی و گروهی نتوانست منکر رهبر بودن ایشان شود. وظیفه شورای رهبری شنیدن همه صداها و اتکا به عقل جمعی و تلاش در جهت اتحاد و همفکری با همه نیروهای آزادیخواه (کرد,آذری,سنی, بهائی , عرب , سکولار, مذهبی, غیرمذهبی...) و درک عمیق از ماهیت طبقاتی و خواستهای جنبش و استفاده از همه ظرفیتهای ممکن و مهمتر از همه ارائه برنامه روشن و مشخص کردن اهداف بلند و کوتاه مدت که مورد پذیرش بدنه جنبش قرارگیرد. در غیراینصورت با تحریک احساسات و برانگیختن هیجان و پنهان شدن درزیر نام شورای راه سبزامید هیچ مشکلی حل نخواهد شد

۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

از تظاهرات در میدان انقلاب اجتناب کنید

محل پلیس پیشگیری که یکی از مراکز اصلی برای نگهداری موقت بازداشت شدگان است , دقیقا  در جنوب میدان انقلاب واقع شده و در روز دهم اسفند کلا میدان انقلاب بصورت یک دام گسترده برای جمع آوری فعالین سبز مورد استفاده قرار گرفت.  نیروهای سرکوبگر با بستن کلیه خروجی ها و هدایت تظاهرکنندگان  جنبش به سمت مقر پلیس پیشگیری, موفق شدند تعداد زیادی از فعالین سبز را براحتی دستگیر نمایند

۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

لزوم مقابله با اندیشه زهرآگین "خودی و ناخودی" و تشکیل جبهه متحد مردم ایران


افسانه های ایرانی سرشار ازپندها و نکته های نهفته ست . شاید این خصوصیت پنهان کردن گنج ها در زیر خاک و گفته ها درلابلای قصه ها از ویژگی های منحصربفرد مردم این سرزمین باشد که همیشه مجبور بوده اند حرفهایشان را در لفافه بزنند و گنجهایشان را درزیرخاک نگهداری کنند تا به نسلهای آینده برسد. یکی از این داستانها داستان دیو و شیشه عمر اوست. دیوی بدکردار که هرگز آسیبی نمی بیند مگر شیشه عمرش را بشکنی . اما مشکل در کشف این شیشه عمر است که ظاهرا با جامهای شیشه ای دیگر هیچ تفاوتی ندارد و دقیقا شبیه همان جامهای شیشه ایست که خود ما و همه مردم هر روز استفاده میکنند. دیو حکومت اسلامی هم جدای از این قصه نیست. شیشه عمرش همان جامهای شیشه ایست که از اندیشه زهراگین " خودی و ناخودی" پرکرده ایم و هر روز مینوشیم و در تعجبیم که چرا حکومت اسلامی اینقدر سخت جان است. حقیقت اینست که از حکومت اسلامی هیچ چیزمهمی باقی نمانده و همچون انگل از باز تولید زهر مهلک در بدن میزبان به بقا خود ادامه میدهد. خود ما گرفتار اندیشه "خودی و ناخودی" هستیم. این تئوری مسموم چنان در ذهن ما ریشه دوانده که نمی توانیم جبهه متحد مردم ایران را شکل دهیم . فارسها از کردها میترسند که میخواهند مملکت را تجزیه کنند . کردها و آذری ها به میرحسین اعتماد ندارند تا سرش را بالای دار ببینند. شورای هماهنگی و رهبران جنبش سبزاز رهبران و مردم کردستان حمایت نمی کنند تا مبادا حکومت اسلامی به آنها تهمت ضد انقلاب بزند. از ترس غیرخودی شدن و اتهامات حکومت اسلامی, از حقوق بهائیان حرف نمی زنیم, از حقوق مردم کردستان و حق مسلم تعیین سرنوشت اقوام ایرانی حرفی نمی زنیم. ما کی و کجا ازحقوق مساوی همه ادیان واقوام وحق انان برای رسیدن به بالاترین مقام مملکتی دفاع  کرده ایم؟ اندیشه مسموم حکومت اسلامی چنان شهامت را در و جود ما از بین برده است که حتی نمی توانیم با احزاب کرد و بلوچ و آذری و جنبش چپ یک جلسه مشترک بگذاریم.حتی نمی توانیم به به یک مادر که فرزندش به خاطر دوری از وطن خودکشی کرده تسلیت بگوئیم تا مبادا به ما تهمت سلطنت طلبی زده شود و یا از شهدا و قربانیان دهه شصت یاد کنیم چرا که آنها  غیرخودی محسوب میشوند.خلاصه کلام اینکه تا هنگامی که اندیشه مسموم  حکومت اسلامی در ذهن ما و زهرش در خون ما جریان دارد, خلاص شدن ازشر دیو امری محال است. دیو اندیشه ما را به تسخیرخود در آورده در خون ما تخمک گذاری میکند وفرزندان خود را بازتولید میکند. راه حل بسیار آسان است جایگزین کردن اندیشه "دفاع از هویت دیگران" بجای اندیشه مسموم "خودی و ناخودی" و تشکیل جبهه متحد مردم ایران برای آزادی

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

پنج دلیل برای موفقیت طرح" تحریم وسائل نقلیه عمومی و شخصی از 8 تا 10 صبح" ا


1- هر گاه میلیونی اعتراض کرده ایم پیروز بودیم:
راهپیمائی 25 خرداد,قدس,13 آبان, عاشورا و 25 بهمن همه تجربه اعتراضاتی میلیونی بوده اند که حکومت را وادار به عقب نشینی کرده است. پس ما هرگاه میلیونی عمل کنیم پیروزیم واین طرح شرایط لازم برای میلیونی بودن را داراست
2- در این طرح" فرد" در مقابل سرکوب گران قرارنمی گیرد:
در راهپیمائی ها و حتی الله اکبر شبانه  هر"فرد" بنوعی به تنهائی در مقابل حکومت قرار میگیرد و این یکی از مهمترین دلایل کاهش معترضان است . ولی در این طرح بجای "فرد" جماعت میلیونی در مقابل حکومت قرار میگیرد و قطعا با استقبال میلیونی معترضان روبرو خواهد گردید
3- نمود و انعکاس آن دست کمی از راهپیمائی ندارد:
خیابانها و بزرگ راه های خلوت را در نظر بگیرید که بطور معمول بین ساعت 8 تا 10 صبح در وضعیت ترافیک شدید هستند. همینطور اتوبوسها و تاکسی خالی نمایش روشن نوع جدیدی از اعتراض و تظاهرات هستند
4- معترضان تماشاچی یا مردم را به صحنه اعتراض بیاوریم:
بسیاری از مردم میخواهند اعتراض کنند اما نمی توانند در راهپیمائی ها با اوباش درگیر شوند و یا بدلیل بعضی همسایه ها و ترس از شناسائی شدن از گفتن الله اکبر اجتناب میکنند . اما دو ساعت سوارنشدن در وسایل نقلیه عمومی یا شخصی هیچ مشکلی ایجاد نمی کند و پیر و جوان می توانند در این نوع اعتراض مشارکت کنند
5-  تحریم مقدمه اعتصاب است:
تحریم وسایل نقلیه عمومی از طرف مردم تفاوت چندانی با اعتصاب رانندگان ندارد و تمرینی برای آمادگی اذهان عمومی برای اعتصابات گسترده خواهد بود

۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

این مقدار فشار برای آزادی رهبران کافی نیست

دیروز بر اساس تجربه و تحلیلی که از راهپیمائی ها  و واکنش طبقه متوسط به این رینگهای خونین داشتم, پیش بینی می کردم که تظاهرات بصورت پراکنده و در چند نقطه اصلی شهر برگزار خواهد شد. بنابراین سوار تاکسی شدم ومستقیم به میدان انقلاب رفتم . قبل از اینکه به میدان برسم صدای شعارها شنیده میشد و بعد صدای شلیک و فرار جمعیت به سمت خیابان. در جمالزاده از ماشین پیاده شدم و به یکی از این دسته ها پیوستم . ظرف چند دقیقه به شکل وحشیانه ای با زنجیر مورد حمله قرار گرفتیم . زنجیر حداقل برای من مورد جدیدی بود. درحال گریختن با خودم فکر میکردم  که ما اینجائیم تا رهبران را از زندان بیرون بیاوریم...

خدایش جوانان سبز دیروز در میدان انقلاب و خیابانهای اطراف از جان مایه گذاشتند و بیشتر از این نباید از سه شنبه ها انتظار داشت. ترسم از این است که زندانی بودن رهبران سبز عادی شود . حکومت می تواند با این موضوع سه شنبه ها کنار اید و این جلوگیری ازعادی شدن مهمترین چالشی ست که مدیران جنبش با ان روبرو هستند.

باید بجز تظاهرات سه شنبه ها که حالا جمعیتی از جان گذشته چند صد هزار نفری را در بر میگیرد. برای بقیه مردم سبز نیز برنامه داشت . تحریم مقدمه اعتصاب است . اگراز مردم بخواهیم مثلا در روزهای شنبه از سوار شدن به" وسایل نقلیه عمومی و شخصی از ساعت 8 تا 10 صبح" خودداری کنند. هم جماعت تماشاچی را به صحنه مبارزه کشیده ایم. هم با ابتکار عمل, از خطر عادی شدن اعتراضات جلوگیری کرده ایم و هم کلید اعتصابات را روشن کرده ایم. همچنین فاصله طولانی بین دو سه شنبه پر خواهد شد