۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

خودسوزی در میدان انقلاب: چگونه اینقدر بی تفاوت شدیم؟


یک انسان در میدان انقلاب خودش را به آتش میکشد. گالن بنزین یا نفت را روی خودش میریزد و سپس شعله های آتش تمامی بدن او را در بر میگیرد. هیچ شکی نیست که این "انسان" حتی اگر گرفتار مشکلات شخصی هم بوده ,جامعه را مقصر میدانسته وگرنه ضرورتی نداشت در میدان انقلاب خودسوزی کند و میتوانست در یک گوشه وکناری خیلی راحتر اینکاررا انجام دهد  شاید هم نیم نگاهی به خودسوزی محمد البوعزیزی دستفروش تونسی داشته و میخواسته با سوزاندن وجود خویش, آنش اعتراض را در جامعه شعله ور سازد. شاید...اما جدا از هر انگیزه ای که ایشان داشته , بی تفاوتی ما شایسته تامل است.

حتما جامعه شناسان و روانشناسان تحلیل های علمی خود را از این بی تفاوتی دارند ومقاله های خود را نوشته و ارائه خواهند نمود . من اما در اینجا فقط میخواهم نظرو تجربه شخصی خودم  را به عنوان عضوی از این جامعه بی تفاوت بیان کنم .

بدور از نظرهای عامیانه ای چون "بی غیرت بودن" مردم ایران که در ذات خود فقط قصد دارد جامعه ایران را به لحاظ حس همدردی منحصربفرد و بنوعی "گناهکار" جلوه دهد. من اعتقاد دارم ریشه های این بی تفاوتی را باید در "شکست خوردن درمرحله نتیجه گیری" در بازه زمانی نسبتا طولانی جستجو کرد. از تجربیات شکست خورده ی انقلاب مشروطه و ملی شدن صنعت نفت که بگذریم . در حافظه مردم, یعنی همین نسل زنده وحاضر, سه تجربه بزرگ "تلاش و شکست" را میتوان یافت. تجربه انقلاب 57,تجربه دوره اصلاحات و تجربه ناتمام جنبش سبز که در بهترین حالت دارای تجربیاتی ناکام در عرصه مبارزات خیابانی ست.

اگر بی تفاوتی را با تجربه شخصی خودم بخواهم تعریف کنم چیزی نیست بجز"محصول روانی ناکامیهای متوالی درگرفتن نتیجه, علیرغم تلاش های مکرر" . آیا انتظار داریم همه مردم ایران چنان به لحاظ فردی خودشان راساخته و پرداخته باشند که با ده ها بار افتادن باز هم برخیزند؟ یکبار انقلابی کردیم ده ها بار پرشورتر از انقلاب تونس و مصر و پیروزی رادو دستی تقدیم کردیم به دشمنان آزادی و انسانیت . در سال 76 دوباره جنبش اصلاحی را براه انداختیم با شور و شوقی بهمان اندازه و نهایتا نتیجه را واگذار کردیم به احمدی نژاد. در همین جنبش سبز راهپیمائی ها کردیم هر بار کشته ها دادیم و اسیر دادیم و به وحشیانه ترین شکل سرکوب شدیم بدون اینکه نتیجه ای ملموس از تلاش هایمان بدست آید و انقدر این تلاش بی نتیجه را ادامه دادیم و آنقدر چشمانمان را به کاهش جمعیت بستیم  تا این سوال بزرگ بیان نشده در ذهن مردم ایجاد شد که حاصل این کشته ها چیست؟ یا به عبارت دقیقتر نقشه راه کدام است ؟ در هر تلاش ,ما چند گام از این مسیر را طی میکنیم؟آیا می توان برای همیشه تلاش و مبارزه را نوعی در جا زدن تعریف کرد؟ 

با بحث فوق دلیل تداوم مبارزات تونس و مصر و لیبی و سوریه بسیار قابل توجیه و روشن می شود . موضوع بر سر تعداد کشته شدگان نیست . مسئله این است که با هر تلاش, جنبش انقلابی گامی بجلو میرود و مردم طعم پیروزی را میچشند. هر ملتی (که شامل مردم ایران هم میشود)چنانکه درست راهبری شوند و متناسب با شرایط  و تجربیات خودشان روشی از مبارزه جلوی رویشان قرار داده شود که حاصل آن یک پیروزی ملموس هرچند کوچک باشد و گامی به جلو , مسلما از این بی تفاوتی بیرون خواهند آمد . هر انسان در زندگی فردی اگر حاصل تلاشش یک پیروزی باشد حتما گام بعدی را نیز بر خواهد داشت. و در عرصه مبارزات اجتماعی نیزهمین قانون دقیقا برقرار میشود . 

اما در عرصه مبارزات اجتماعی مردم خود به تنهائی نمی توانند یک حرکت جمعی را سازمان دهند و لزوم یک شورای رهبری خردمند, مورد اعتماد اکثریت و متکی به آرا و نظر مردم که نماد همه اقوام و مذاهب و بطور خلاصه نماینده همه معترضان باشد یک اصل ضروری ست .این دقیقا همان چیزی ست که جنبش سبز ایران بخصوص بعد از حصر رهبرانش فاقد آن است . آیا از فراخوانهای راهپیمائی های "ناکام" اسفند 89 تحت عنوان سه شنبه های اعتراض و فراخوانهای الله و اکبری که بجزبعضی مناطق خاص شهر تهران استقبالی از ان نمی شود و اصرار شگفت انگیز بر تداوم این ناکامی , انتظار بیشتری از بی تفاوتی و عدم اعتماد کنونی را انتظار داریم؟

ایا هیچ راه دیگری برای مبارزه نیست و وجود ندارد که حاصلش پیروزی هرچند کوچک باشد؟ ایا شورای هماهنگی راه سبز امید نماینده مردم کرد و ترک و بلوچ و سنی و مسیحی و...هم هست؟ چطور است که  "آبپاشها" و هندوانه خوران" که از جوانانی بسیار کم سن وسال تشکیل شده, بهتر از شورای هماهنگی, خودشان را سازمان میدهند و حتی در محدوده خودشان به پیروزی هائی دست میابند اما شورای هماهنگی جنبش از حداقل خردمندی و ابتکار بی بهره است؟

آیا نمی توان فلان کالای خاص مثلا قند و شکر یا محصولات ایران خودرو را تحریم کرد؟ آیا تنها روش مبارزه همین روشهای یاس آور و کسالت باری ست که ارائه میشود و هر بار هم با همه ناکامی ها تکرار میشود؟ آیا نمی توان دهها ایده را از دل جامعه و همین جوانان بیرون کشید و با اتکا به همه مردم ایران و کنار گذاشتن انحصارطلبی و چوپان سالاری کاری کنیم که مردم ایران نیز طعم شیرین پیروزی را در دهان خود حس کنند؟ ایا برای تداوم ناکامی, بی تفاوتی و ناامید کردن مردم ایران عزمی راسخ و طراحی شده وجود ندارد؟

۱ نظر:

Khosro Nakhaei گفت...

excellent note/.




http://dastangooo.blogsky.com