۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

شورتر از منطق دریاچه


سالها پیش همان موقع که تازه داشتند ان جاده لعنتی را وسط دریاچه ارومیه احداث میکردند,به دعوت یکی از رفقا بخاطرکاری چند روزبه ارومیه رفتم . اهل خود ارومیه بود , با همان صفا و سادگی بچه های آذربایجان . در آن موقع نه من راسسیست و شوینیست فارس بودم و نه او کینه ای از فارسها بدل داشت . هردو بهم احترام میگذاشتیم. هردو روی پل نیم ساخته دریاچه ارومیه قدم میزدیم و از نگرانی هایمان برای دریاچه صحبت میکردیم . هنوز مشکل اصلی, مسئله زیست محیطی دریاچه بود و از خشک شدن دریاچه در انزمان حرفی نبود. هردو میدانستیم و شک نداشتیم که دردهای ما مشترک است و حکومت اسلامی درمقابل هر دوی ما.
  دستهایمان روی دوش یکدیگر بود و از نسیم خنک دریاچه لذت میبردیم . با هم قرار و مدار دیدار بعدی برای صعود به  قله سبلان و دیدار از قلعه بابک را میگذاشتیم . شب به رسم مهمان نوازی مرا به یکی از رستورانهای ارومیه برد. جائی بود بسیارشبیه  دربند شمیران که هوا دستکم هفت هشت درجه سردتر از خود شهر بود. از شانس خوش من عاشیقها هم آمدند و خواندند و نواختند...

حالا کار به اینجا رسیده .ما هنوز همان رفقا هستیم .رفیق من هم طی این مدت چندین بار به تهران آمد و هر بار همدیگر را میبینیم . دریاچه ارومیه داره خشک میشود . هنوز هم من و او می توانیم با هم دست رو شانه های هم بگذاریم و گریه کنیم تا دریاچه ارومیه پر شود. می توانیم با هم اعتراض کنیم می توان بخاطر دریاچه پریشان و مرگ هزاران فلامینگو در بختگان هم گریه کرد . بخاطر نابودی نود در صد حیات وحش . بخاطرنابودی جنگلهای گیلان و مازندران ...

در جریان اعتراضات ارومیه با او هرروز تماس میگرفتم . میدانستم که آدمی نیست که در خانه بنشیند .  در جریان لحظه به لحظه حوادث قرار داشتم . این پاسخ متقابلی بود به رفتار او در جریان راهپیمائی های جنبش سبز که مثل یک رفیق واقعی روزی چند بار با من تماس میگرفت که هم از سلامت من با خبرشود و هم در جریان اخبار جنبش قراربگیرد.

بعد از اعتراضات ارومیه در فضای مجازی آذربایجان میگردم تا اخبارجنبش را دنبال کنم. رد پائی ازرفیقم در این فضا پیدا نمی کنم! . انگار رفیقم را در میان گرد و خاک کینه ورزی گم کرده ام . دنیای پراز نفرت , پر از توهین را میبینم که در حالی که برای دریاچه اشک تمساح میریزند برایشان هیچ چیز شیرین تر از منطق نمک و شوره زار نفرت نیست!

"گرچه سیاست های پیشین شوونیزم فارس چه درهئیت نظام سطنتی پهلوی و چه در هئیت نظام جمهوری اسلامی روح و ذهن انسان تورک رابا پیچیدگی هایی نشانه رفته بود به گونه ای که انسان تورک ناخواسته و ناخوداگاه درچنگال هویت زدایی آن اسیر می شد و رهایی از آن اندکی مشکل می نمود ولی سیاست نمک ومنطق نمک بسیار ساده درعین حال بسیار کارا می باشد بطوریکه کل حیات آزربایجان رانشانه رفته است. با این حال ساده بودن منطق نمک و ملموس بودن آن به ما فرصتی میدهد تا نقشه های شوم آن ها را برملا سازیم" 


شوونیزم فارس درهیئت نظام اسلامی ؟ هر چی بخودم فشار میاورم تا بیاد بیاورم از این امتیاز حکومتی که نصیب "قوم فارس" شده بجز اعدام و جنگ و نابودی کشور, و حذف و جعل تاریخ ایران از کتاب های درسی چه چیزی به من رسیده به هیچ نتیجه ای نمی رسم . واصلا این چه ربطی دارد به نجات دریاچه ارومیه؟ 
به یاد دریاچه پریشان و بختگان می افتم که  پیش از دریاچه ارومیه خشک شده بودند.شاید منطق نمک همان پرده کشیدن بروی  حقیقت باشد . ریختن نمک بروی زخمها برای افزایش درد و نفرت و پاشیدن به چشمها برای ندیدن.
 

دنیائی پر از دروغ میبینم که زیر نام مبارزه با شوینیسم و قوم پرستی , به "همه" اقوام دیگر به همه مردمی که مثل آنان نیستند .براحتی توهین میکند و کینه میورزد:


"جهانگیری و جهانگشایی ترکها زخمهای مانا ، ناشی از شکست در دل وجان ملل مغلوب ، بجا گذاشته است که هر وقت فرصت یافتهاند کینه خود را با توهین و تحقیر ترکها علنی کردهاند. به بیان دیگر این فرهنگ بالقوه وجود دارد و در شرایط مناسب بالفعل میشود و گسترش مییابد. چینیها ، روسها ، اروپائیها ، عربها و فارسها هر یک بشیوه خود و بدرجات مختلف، دارای اخلاق ترک ستیز هستند. گاها نیز بعضی از کردها که خود و حقوقشان بوسیله پان ایرانیستها پایمال شده است برای مخالفت با ترکها به همان گفتارهای پان ایرانیستها متوصل میشوند ، بدینجهت ترکها ی معتقد به اصالت ترکی میگویند:
« ترک غیر از ترک دوستی ندارد »


 فکر نمی کنی اینکه هیچ دوستی در "کل جهان" ندارید مشکل از خودتان است؟ چه کسی با این همه نفرت که شما در دل داری می تواند با شما دوست باشد؟ البته  مردم آذربایجان بر خلاف شما دوستان زیادی دارند اگر کسی مثل شما " نمک" در چشمشان نپاشد.و در جای دیگر:
 ایجاد نا امنی و حمایت از تروریسم کرد به طرق مختلف و به تبع آن فرار سرمایه ازمنطقه و سازماندهی و هدایت اندیشه خیالی کردستان بزرگ که به دست این گروهها تبلیغ و ترویج مینماید و علاوه بر آن سالانه هزاران تن از فرزندانآذربایجان را به کام مرگ میکشد


حتی مردم آذربایجان که همانند آنان فکر نمی کنند چیزی نیستند جز مانقورد . از دید اینان هرآذربایجانی که به وطنش عشق بورزد کمی تا قسمتی مانقورد است. از کسروی گرفته تا صمدبهرنگی حتی قهرمانان ورزش ملی مثل علی دائی و کریم باقری:
اگر شهامتش را داشتند ستارخان را نیز بی نصیب نمی گذاشتند: 

واقعيت در صحنه اينست که هر چند حرکت ملي آذربايجان در دوره حاضر ماحصل و ميوه همه جنبش هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي قرن اخير در آذربايجان است اما لزوما با هيچ يک از آنها از نظر اهداف و تاکتيک هايش مطابقت صد در صدی ندارد. آن جنبش ها در عين حال که بستري براي حرکت کنوني به حساب ميايند اما هر يک از آنها صرفا بخشي از مولفه هاي اين حرکت را تشکيل ميدهند. به طور نمونه اگر انقلاب مشروطيت وقهرمان آن ستارخان را که يکي از سمبل هاي حرکت ملي در آذربايجان است در نظر بگيريم ميبينيم که نوع نگاه وي به حکومت مرکزي لزوما جايگاهي در حرکت کنوني ندارد. همچنین ميتوانیم ببینیم در حالي که سيد جعفر پيشه وري بصورت قهرمان و سمبل مسلم حرکت کنوني آذربايجان حائز نقشي استثنائي است اما هيچ فعال سياسي ملي در اين حرکت، انديشه ها و سياست هاي او را که برخي از آنها قطعا متاثر از شرائط آن روز بوده است وحي مسلم قلمداد نميکند


برای اینکه همنوائی منطق نمک  و منطق حکومت اسلامی را  نسبت  به خشک شدن دریاچه ارومیه بهتر درک کنیم : بیائیم فرض کنیم(حتی اگر محال باشد) که شخصی مثل علی دائی استین بالا بزند و بدور از سیاست برای نجات دریاچه ارومیه کارشناسانی استخدام کند , راهی بیابد و از مردم ایران تقاضای کند هزینه های این پروژه را بپردازند. مردم هم همت کنند و در نتیجه مشکل دریاچه ارومیه  واقعا حل شود. بسیار خوب حالا تکلیف " منطق نمک " چه خواهد شد؟ شما مدعی هستید که حکومت اسلامی عمدا قصد خشک کردن دریاچه ارومیه را دارد (که البته شاید هم حرفتان درست باشد و البته اگر نمک چشمها را کور نکرده باشد باید از قصد حکومت اسلامی به خشک کردن تعمدی کل ایران صحبت کرد).بسیار واضح است  "منطق نمک" با "منطق نجات دریاچه ارومیه"  درتضاد کامل است و بجز حکومت اسلامی کسان دیگری هم هستند که از نمکزارشدن  دریاچه ارومیه منفعت میبرند . 

بجز این وجوه مشترکی زیادی میان این جماعت و حکومت اسلامی می توان یافت هر چند  ظاهرا سخت به یکدیگر دشنام میدهند( که البته این نیز خود یکی دیگر از وجوه مشترکشان است): هر دو بشدت ار تاریخ  و فرهنگ ایران بیزارند, تاریخ را مثل آب خوردن تحریف میکنند, هویتشان با کینه از غیرخودی شکل میگیرد,هر دوبرای اینکه بجای "همه مردم" سخن بگویند نیازی به صندوق رای و آرای مردم احساس نمیکنند, هیچ غیرخودی از توهین و افترا بی نصیب نمی ماند.





نکته بسیار شگفت انگیز در میان این جماعت تعصب بیش از حد ایشان بنام خلیج عربی ست که  ظاهرا نباید به منافع ایشان ارتباطی داشته باشد اما در عمل به "استقلال آذربایجان جنوبی" سخت گره خورده است ودم خروس کاملا پیداست:



خانم هایده ترابی نویسنده بسیار تاریخدان این نوشته که  بدلایل نه چندان پنهان "مجبور شده" برای " استقلال ملت آذربایجان" حتما در خلیج عربی شنا کند .ایکاش یک نقشه جغرافی هم درطول عمر خود باز میکرد و میدید که هر جائی باید یک نامی داشته باشد. ایشان  فراموش کرده که منطق ایشان شامل نام دریای عمان ,اقیانوس هند, خلیج مکزیک و خلیج بیسکای و...هم میگردد.


البته از نقش بسیار مهم و حیاتی "عنصر سوسک" در کنار منطق نمک نباید غافل شد :

"روز جمعه دوازدهم ماه مه ٢٠٠٦ روزنامه دولتی ایران در ضمیمه جمعه در صفحه کودکان مقالهای چاپ میکند تحت عنوان: «چه کار کنیم که سوسکها سوسکمان نکنند؟ » در این مقاله هشت شیوه مبارزه با سوسکها به بچهها آموزش داده میشود و هر شیوه نیز با کاریکاتوری نمایش داده شده است. در یکی از این کاریکاتورها کودکی با یک سوسک صحبت میکند و سوسک زبان کودک را نمیفهمد و به ترکی میگوید « نمنه » که بمعنی یعنی چه است.شیوههائی که برای مبارزه با سوسکها پیشنهاد میشود شبیه شیوههای حذف مخالفان سیاسی توسط حکومت میباشد و در یکی از این شیوهها گفته میشود که چون غذای سوسک مدفوع آدمی است بهتر است بچهها بجای رفتن به مستراح در باغچه رفع احتیاج بکنند تا سوسکها از گرسنگی بمیرند. هر ترکی این مقاله را بخواند بسادگی متوجه میشود که منظور نویسنده مقاله و کاریکاتوریست ترکها هستند."



عجب !! مانا نیستانی کاریکاتوریست و هنرمند ایرانی شیوه های حذف مخالفان سیاسی را زیر لوای کاریکاتور سوسکها به حکومت آموزش میدهد  و یکی از این شیوه های حذف مخالفان, رفع احتیاج کردن در باغچه است تا سوسکها(یا مخالفان سیاسی بزعم نویسنده) از گرسنگی بمیرند – و همه این نتایج از یک کلمه"نمنه" بذهن نویسنده خطور کرده که "هر ترکی این مقاله را بخواند بسادگی متوجه میشود که منظور نویسنده مقاله و کاریکاتوریست(مانا نیستانی) ترکها هستند"
هیچ فایده نداره! بیهوده تلاش نکنید! اگر مانا نیستانی صدها بار هم قسم بخورد که منظورش این نبوده و هزار باردیگر هم از سوء تفاهم حاصل عذرخواهی کند . از نقش حیاتی "سوسک" برای عوام فریبی و شعله ور کردن کینه و نفرت میان مردم , نمی توان عبور کرد و نباید گذشت:





البته عوامل شوینیزم فارس در حکومت اسلامی!( با وجود اینکه تحت آموزشهای مانا نیستانی برای حذف مخالفان سیاسی بوده اند), با همان منطق نمک حاضر نیستند مانا را ببخشند:



خلاصه اینکه ما که تمدن خود را با آئین مهر و پندارنیک و کردار نیک و گفتارنیک  شروع کردیم , پیامبرمان زرتشت بود و پادشاهمان کوروش  که لوح حقوق بشرش افتخار همه جهانیان است و قهرمانانمان بابک و مازیار و ستارخان و اموزگارمان صمد بهرنگی و سال را با سفره نوروز اغاز میکنیم به اینجا رسیدیم و این شد حال و روزمان - شما که با آئین نفرت شروع کردی و دروغ و جعل تاریخ و توهین و دشنام را سرمشق خود قرار دادی ,قرار است با زنگ کلیسا سال نو را شروع کنی- خدا بشما رحم کند.


اهل منطق نمک عمدا فراموش میکنند , جنبش سبزپیشتاز مبارزه برای دمکراسی ,آزادی و اعتقاد به اعلامیه جهانی حقوق بشروصندوق رای در خاورمیانه بوده و هست واین ارمانها معنایی جزآرزوی استقلال, حق تعیین سرنوشت و حق آموزش به زبان مادری نه تنها برای همه اقوام که برای تک تک افراد این سرزمین ندارد . 

در مقابل بگذارید ببینیم طرفداران منطق نمک چه آینده شومی را برای مردم آذربایجان که در طول تاریخ در کنار دریاچه ارومیه با صلح و صفا در کنار اقوام دیگر زیسته اند,  تدارک میبینند: 

<مردم آذربایجان ازادعای ارضی کردها بربخش مهمی از آذربایجان و نشان دادن فیلم اورمیه بعنوان یکی از شهرهای کردستان مردم آذربایجان را شدیدا به خشم آورده است. ادامه این وضع بدون هیچ شکی به جنگ، قتل عام ها و کشتار انسانها منجر خواهد شد. ادعای ارضی به آذربایجان هیچ چیزی جز فرار و آورگی کردها از شهرهای آذربایجان ندارد. ما امیدواریم احزاب کرد با زندگی، سرنوشت و جان و مال مردم کرد در شهرهای آذربایجان بازی نکنند. ادامه این سیاستها از طرف احزاب کرد قطعا و بدون هیچ شکی به قتل عامها منجر خواهد شد که تنها بازنده این جنگ حتمی قطعا مردم کرد خواهد شد.>


 خوشتان بیاید یا نه من در کنار رفیقم بچه آذربایجان تا اخر یعنی تا رسیدن به حق رای باقی میمانم. انجاست که رفیق آذربایجانی من در پای صندوق رای انتخاب خواهد کرد فرزند ستارخان است یا پیشه وری.

۴ نظر:

dustaq گفت...

مزخرفات یک پان ایرانیست و اتهامات بی پایه و اساس به حرکت ملی آذربایجان.

dustaq گفت...

دوست گرامی چرا نظرات مرا که در حقیقت جوابی به اتهامات بی اساس شمابود در اینجا تایید نکرده اید؟ نکند مثل مقام عظمی ولایت از آگاهی مردم نگران هستید؟ شاید هم البته دلیل دیگری بوده باشد که منتظر جوابتان هستم
با تشکر

Unknown گفت...

هموطن گرامی
اینجا یک وبلاگ شخصی ست با تعداد اندکی مراجعه کننده. شما پاسخ هایتان را که از اصل یادداشت من طولانی تر بود در لینک مربوطه در بالاترین با تعداد خوانندگانی بسیار بیشتر در زیر لینک اینجانب قرار دادید و من هم در حد توان و "ضرورت" در همان جا پاسخ هائی را قرار دادم که خود خوانندگان قضاوت خواهند کرد. در اینجا بدلیل شخصی بودن وبلاگ واینکه کامنت های طولانی صرفا به لحاظ نمای عمومی یک لینک چندان جالب به نظر نمی رسد. از قرار دادن کامت شما و پاسخ های خودم خودداری کردم . در ضمن بعضی پاسخها باید در صحنه عمل داده شود. مثلا فراخوان 9 مهر یکی از ان پاسخها بود که من لینکی به همین مناسبت قرار دادم:
http://green-khoramdin.blogspot.com/2011/10/9.html
امیدوارم کمی از پاسخهای مورد نظر شما یافت شود - موفق و پیروز باشید

dustaq گفت...

دوست گرامی
بنده قانع نشدم و نمی دانم دیگر خوانندگانتان هم قانع خواهند شد یا نه.اما به هرحال از اینکه جواب مرا دادید و بسیار هم مودب هستید تشکر می کنم.
زنده باد انسانیت و آزادی ملت ها