۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

دیشب دررویا میرحسین را دیدم, خیلی ازما دلخور بود

1- دیشب خواب میرحسین را دیدم. من جزوماتریالیست ها حساب نمی شوم چون چیزهائی هست که به آنها اعتقاد دارم واصلا جزو مذهبی ها هم نیستم چون چیزهای دیگری هم هست که به آنها اعتقاد ندارم و ادا و اصول هائی که از خودشان در میاورند تو کت من نمی رود.بهر حال بعضی وقت ها خوابهائی میبینم که برای من بنوعی کشف یک حقیقت است. خوابهائی که گاها موجب گرفتن تصمیم مهمی در زندگی شخصی ام شده و در واقع مسیر زندگیم را تغییر داده. این ازآن تجربه هایست که نمی توان به هیچ کس منتقل کرد. غیرمذهبی ها به شکل تمسخرامیز نگاه میکنند و مذهبی ها باور نمی کنند که یک "کافر" چنین خوابهائی ببیند. یکبار با یکی از رفقا که اتفاقا از دراویش گنابادی ست در کوه های شمال راهپیمائی میکردیم و من یکی از این خوابها را برایش تعریف کردم و اثر مهمی که در زندگیم گذاشته بود – با تعجب بمن نگاه کرد و گفت ما یک عمر عبادت میکنیم و ذکر میگیم که یک شب همچین خوابی ببنیم – تو که یک رکعت نماز نمی خوانی چطور چنین خوابی دیدی...
2- خواب:
این اولین خواب سیاسی – اجتماعی من است تا پیش ازاین همش شخصی بود.  دادگاه میرحسین بود و من در صندلی تماشاچی ها نشسته بودم , مثل دادگاه های علنی . میرحسین ان جلو در ردیف متهمین نشسته بود و قاضی هم در ارتفاعی بالاتر به همان شکلی که همه در فیلمها دیدیم پشت میزش بود. نیمرخ میرحسین را میدیدم و سوال جوابهائی که بین قاضی و میرحسین رد و بدل میشد . از محتوای سوال و جوابها چیری یادم نیست . ظاهرا اصلا این موضوع در این رویا اهمیتی نداشت فقط می دانستم میرحسین از مواضع اش دفاع میکند و این در خواب باعث خوشحالی من شده بود. جلسه دادگاه تمام شد و میرحسین خیلی خونسرد از صندلی بلند شد تا به بازداشتگاه برگردد . مجبور بود از کنار حضار بگذرد. من هم دلم و بدریا زدم و از صندلی پاشدم و بسمتش رفتم . در وسط راه بهم رسیدیم .بغلش کردم و صورتش را بوسیدم. فکر میکردم خوشحال میشود. اما اوج حقیقت خواب از همین جا شروع شد. اصلا خوشحال نشد . خیلی سرد برخورد کرد و گفت لازم نبود زحمت بکشی و از صندلی بلند شوی و تا اینجا بیای!. همین. خواب تمام شد. این جمله اش مثل پتک رو سرم خراب شد. درد و غم عجیب و شدیدی در همه وجودم پیچیده بود . قلبم بشدت فشرده شده بود . کنایه میرحسین را مثل یک زخم در همه وجودم احساس و درک کردم . او درست میگفت ما هیچ کاری برای او نکردیم. او پای ما ایستاد و ما نه...شدت این حس عاطفی به حدی بود که از خواب بیدار شدم مثل همیشه ساعت نزدیک 5 بامداد بود
3- حالا میتوانید بسته به دیدگاه و طرز فکر خودتان این را رویا صادقه بدانید یا از دیدگاه علمی یک نوع اختلال روحی و فکری ,عذاب وجدان و یا حتی نتیجه پرخوری – هیچکدام مهم نیست . مهم حقیقت نهفته در این داستان است . ما خیلی کم کاری میکنیم. سه شنبه ها که متعلق به عاشقهاست ,به باشرف ترین بچه های جنبش که از روز اول تا به حال حساب و کتاب کردن و سود و زیان سرشان نمی شود. اما قبول کنیم که همه عاشق نیستند و مردم عادی که در اکثریت هم  هستند باید حساب و کتاب کنند و بعد اعتراض کنند. قبلا نظرم را و پیشنهادم را داده ام . هر که مایل بود می تواند لینکهای قبلی ام را دنبال کند. شنبه ها را به این دسته از مردم اختصاص دهیم. هیچ منافاتی با سه شنبه ها ندارد . هیچ اشکالی ندارد برای همه مردم برنامه داشته باشیم . شورای رهبری را از نحوه انجام وظایفش می توان شناخت . مثل میرحسین و شیخ که هیچ شخصی و گروهی نتوانست منکر رهبر بودن ایشان شود. وظیفه شورای رهبری شنیدن همه صداها و اتکا به عقل جمعی و تلاش در جهت اتحاد و همفکری با همه نیروهای آزادیخواه (کرد,آذری,سنی, بهائی , عرب , سکولار, مذهبی, غیرمذهبی...) و درک عمیق از ماهیت طبقاتی و خواستهای جنبش و استفاده از همه ظرفیتهای ممکن و مهمتر از همه ارائه برنامه روشن و مشخص کردن اهداف بلند و کوتاه مدت که مورد پذیرش بدنه جنبش قرارگیرد. در غیراینصورت با تحریک احساسات و برانگیختن هیجان و پنهان شدن درزیر نام شورای راه سبزامید هیچ مشکلی حل نخواهد شد

هیچ نظری موجود نیست: