۱۳۹۱ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

باید به 25 بهمن بازگشت و دوباره آغازکرد


آنچه نخست وزیر امام و کاندیدای تعیین صلاحیت شده انتخابات خرداد سال 88 را در زمانی اینچنین کوتاه ناخواسته به  جایگاه «رهبرجنبش انقلابی» می نشاند,قطعا انتخاب ایشان نیست. هیچ تفکر سالمی درچنین شرایطی به میل خود به گزینه انقلاب روی نمی اورد. آنچه یک «اصول گرای اصلاحطلب» (آنچنان که میرحسین پیش از انتخابات خود را چنین تعریف میکرد) به صحنه یک انقلاب دیگر بازمیگرداند, چیزی بجز ضرورت دوران و پافشاری بر اصول همان انقلاب کهن تر نیست.

ضرورتهاست که شخصی همچون میرحسین را به انقلاب برعلیه انقلاب خود میکشاند و این یک انتخاب نیست. هنگامی که استبداد دینی تمام ریشه های درخت انقلاب 57 را به عفونت کشانده و نظام تمامیت خواه نشئه از بوی نفت ودلار- کوچکترین اصلاحی را که قصد برهم زدن سهم ایشان از ثروتهای هنگفت و باد آورده این سرزمین داشته باشد را برنمیتابد.

معده سیراب نشدنی روحانیت از نفت ملی! نظریه ولایت فقیه را مدام  بالا میاورد تا به واریز وجوهات  نفتی  به کیسه گشاد نایب امام زمان وجهه قدسی ببخشد!. هرسخن از تقسیم عادلانه ثروت تفسیری بجز محاربه با خدا نمی یابد. این حقیقت چکیده نظام متکی بردین است و در چنین نظامی اصلاحات افسانه است!.

چگونه میتوان از میرحسین انتظار داشت خود را با تحولاتی این چنین سریع از نقش کاندیدای ریاست جمهوری نظام تا رهبرجنبش انقلابی بسهولت تطبیق نماید؟ کدامیک از مدعیان توانستند خود را با این تحولات برق آسا هماهنگ نمایند؟ وقایع تند و سرگیجه آور بود, هم برای میرحسین و هم برای جنبشی که از صندوق رای زاده شد.

سه سال از حصررئیس جمهور و شیخ اصلاحات گذشت. هزاران اسیر,دهها کشته  و صدها زندانی ماحصل رویش سبز جوانه ایست که هنوز کامل سر از خاک درنیاورده با دشنه استبداد خونین شد. نظام نالایق ولایت نیز گرفتار در قهرملت, شکسته در تنش های درونی وبحران بین الملی در آستانه فروپاشی است.
 جنبش امروز همچنان از فقدان رهبری و سازماندهی رنج میکشد. با کوله باری از تجربه  باید به مبدا 25 بهمن بازگشت وراه نیمه تمام را از همان نقطه آغازکرد. خیابانها, محلات, کارخانه ها, دانشگاه ها...جایگاه واقعی سازماندهی و رویش جوانه های سبز مقاومت در آستانه بهار است

۱۳۹۱ بهمن ۱۵, یکشنبه

چرا انقلاب 57 به ثمر نرسید؟



 انقلابی برای نفی کردن:
انقلاب 57 عمدتا بر پایه نفرت از شاه و سرنگونی استوار بود- یعنی بر پایه نفی کردن رژیم سلطنتی – بجز قشر روحانیت که بخوبی از قبل میدانست چه میخواهد. اکثریت مردم از نظامیکه بعد از سرنگونی رژیم سلطنتی باید برسر کار بیاورند بهیچوجه تصویر روشنی نداشتند. میتوان گفت حتی لحظه ای به چنین امر خطیری نیز فکرنمیکردند.

گرچه شعارهائی همچون استقلال و آزادی بصورت کلی و مبهم بر سر زبانها بود اما  به لحاظ نظری نخبگان و رهبران مردم (بجز قشر روحانیت)هرگز به این پرسش ها که «آزادی چگونه در عمل محقق میگردد؟» یا «استقلال در این دهکده جهانی و روابط بین المللی چه معنائی دارد؟» پاسخ روشنی نداشتند. و روحانیت نیز فریبکارانه هرگز مقصود و منظور واقعی خود را تا دم آخر اشکار نکرد.

درک مبهم مردم انقلابی از مفهوم آزادی ظاهرا چیزی بجز «مرگ شاه» نبود!. شاه مظهر استبداد و ضحاک زمان بود-شاه دقیقا همان معنای متضادآزادی بود. تا شاه هست آزادی نیست شاه برود آزادی «خود بخود» خواهد آمد.(دیو چو بیرون رود فرشته درآید) .   استقلال هم  بهمین سرنوشت دچار شده بود. تعبیر شاه نوکر آمریکا و سگ زنجیری امپریالیسم بخوبی در ذهن مردم انقلابی حک شده بود- پس اگر شاه میرفت استقلال نیز در کنار ازادی بدست میامد. شکل دهشتناکی از ساده سازی مفاهیم نظری انقلاب تا جائیکه برای عوام نیز قابل درک بود!. دیگر برای زدن ریشه فقط به یک تیشه نیاز بود! همه ارزوها و ارمانها- خوشبختی و سعادت مردم در یک شعار خلاصه میشد «تا شاه کفن نشود این وطن وطن نشود» عوامفریبی به غایت فریبکارانه که فقط بکار روحانیت میامد. برای سرپوش گذاشتن بر تحقق  آرزوی دیرینه و تاریخی ایشان یعنی کسب قدرت و برپائی خلافت.
 
دیری نپائید که  شاه کفن شد اما بسیار طول کشید تا مردمی که نه به استقلال نه آزادی و نه رفاه رسیده بودند و هرآنچه که پیش از این داشتند نیز توسط روحانیت از چنگشان ربوده شد, به این حقیقت دیررس سخت گزنده و تلخ پی بردند:

برای آفریدن وساختن باید انقلاب کرد نه برای ویران کردن.برای معماری یک بنای مدرن تیشه و کلنگ بتنهائی کافی نیست, باید به نقشه راه ,ابزار و وسایل و مواد لازم مجهز بود .یک نقشه راه مهندسی شده با توجه به همه جزئیات و محاسبات دقیق هزینه و منفعت.

هنوز گرد و خاک حاصل از اصابت اخرین ضربه کلنگ انقلابیون به ریشه  نظام پیشین در 22 بهمن 57 درهوای انقلاب پخش بود که  پرسش اساسی که قاعدتا میبایست بسیار پیش از این پاسخی برای آن پیدا میشد بر دهانها جاری گشت: چه نظامی باید جایگزین نظام پیشین گردد؟ برای یافتن پاسخی شایسته دیگر بسیار دیر شده بود. رهبرروحانی انقلاب پاسخی آماده در زیر عبای خود داشت: جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد!  

همان تیشه که تا بحال بکار ویران کردن نظام پیشین میامد – به اصلی ترین ابزاردست حکومت اسلامی تبدیل شد – زدن ریشه مخالفان نظام با همان ایدئولوژی و منطقی که به پیروزی روحانیون و کسب قدرت ایشان انجامیده بود. کشتار مردم کردستان و ترکمن صحرا در اولین و دومین بهار آزادی! –کشتار دست جمعی انقلابیون( همان همراهان سابق) در دهه 60, ایدوئولوژی «نفی» با اختراع واژه های آشتی ناپذیرهمچون ضد انقلاب در برابر انقلاب, ضد دین, خودی و ناخودی,دوست , دشمن , توطئه, جاسوس, شیطان بزرگ و مزدورو...تا درون اتاق خواب و پوشش زنان بسط پیدا کرد.
تیشه خود به نماد جاودانگی تبدیل شده بود!.

اما جنگ موهوبتی آسمانی بود– جنگ نعمت بود! -  برای روحانیتی   که بطور سنتی نانش از عوام فریبی و جیب مردم وشهدای عاشورا بدست میامد – جنگ مکان متبرک دیگری برای سوداگری و عوام فریبی بود - جنگ صحنه زنده عاشورا شد, و بشکه های نفتی حاصل از سوداگری سلاح و مایحتاج مردم, راه «پرنعمتی» را در قیاس با  جیبهای کوچک مردم بروی استبداد دینی گشود.

جنبشی برای ساختن و آفریدن:
با چنین کوله باری بود که «اصلاحات» بمعنای «تغییرات آری سرنگونی نه!»در سال 76 با اقبال بی نظیر مردم روبرو شد. واژه های بی خشونت, اصلاح, گفتگوی جهانی,مدارا و.. سخن روز شد و امیدی در دلها تابیدن گرفت. فوبیای انقلاب به یافتن  و آزمودن روشی محتاطانه و کم هزینه منجر گردید. اما جنبش اصلاحات غافل از این بود که جسمی سخت هنوز درزیرعبا پنهان است . هیجدهم تیر کلنگ نظام یکبار دیگر بکار آمد. چرخهای اندیشه  اصلاحطلبانه با اولین ضربه از حرکت باز ایستاد.

شکست اصلاحات زمینه ساز جنبش سبز بود. جنبشی که با نگاهی اصلاحطلبانه از صندوق رای شروع شده بود, با عمل انقلابی به حفظ آرای خود پرداخت. رای من کجاست؟ اولین برداشت مدرن و واقع گرایانه  جنبش آزادیخواهی ایران از معنای آزادی بود. جنبشی که از اصلاحات سرخورده و از انقلاب می هراسید – بدنبال اصلاح امور با نیروی خیزش مردم بود...اما با ضربات متعدد و بیرحمانه  ماشین سرکوب کوچکترین امیدی برای هر گونه اصلاح به هر روش, بکلی از میان برداشته شد.
 در 25 بهمن 89 جنبش سبز با اعلام همبستگی با انقلاب های جهان عرب رسما به گفتمان انقلاب پیوست. آنچه جنبش سبز را بعد از 25 بهمن از خیابانها به خانه نشینی کشانده است نه مرعوب شدن در مقابل ماشین سرکوب, که فقدان رهبری ست. 
 بعد از حصر رهبران سبز, فقدان رهبری مورد اعتماد و عدم سازماندهی در کنار آشفتگی نظری از دلایل اصلی رکود جنبش سبز بود.

 شاید  در زیر پوست این سکوت نابهنگام  نظریه پردازان و رهبرانی جوان, بی مدعا, فداکار, مدرن در حال تکمیل نقشه راه انقلابی مدرن و سبز باشند. نقشه ای که اینبار برای آفریدن و رویش و نه ویران کردن طرح شده باشد