۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

هیجدهم 18 تیر وجای خالی احمد باطبی ها


به سرنوشت اعتقاد داشته باشیم یا نه, سرنوشت خودش انتخابت میکند. پیراهن خونین رفیقت را به بالای سر میبری و شهره افاق میشوی چرا که چهره ات در تقابل با همه زشتی هاست و این هم بخشی ازسرنوشت توست. به زندانت میافکنند, شکنجه ات میکنند و تو مقاومت میکنی و رنج و درد یک ملت بر دوش تو سنگینی میکند و تو تحمل  میکنی , چرا که انتخاب شده ای. سرنوشت یک ملت با نیروئی فراتر از درک و خرد, یاران و رهبران خودش را برمیگزیند و این گناه هیچ کس نیست . دست ما نیست , خواست شما نیست . داستان نویس این حکایت ازما فرمان نمیبرد.
چه کسی میتواند جای خالی احمد باطبی هاو بهروز جاوید تهرانی ها و... را دربرهوت سیاست امروز ایران انکار کند؟ شورای هماهنگی و رهبری این مردم دردمند و ناامید و زخم خورده بدست چه کسانی باید تشکیل شود؟ حقیقتا در این نزاع و اشفته بازار بی اعتمادی ها و تکثیر هزاران رهبر تمامیت خواه ,چند نفر هستند که قادرند دست های سرشار ازاعتمادشان را بدور شانه های یک ملت لرزان و به خاک افتاده حلقه زنند و اززمین بلندشان کنند؟
بگذار هرکه هر چه میخواهد بگوید . دیگر نمیتوانم  و نمی خواهم کتمان کنم .نمی توانم اعتماد کنم نه به شورای هماهنگی مجهول الهویه نه به اردشیرارجمند که چند ماه است خود خواسته رهبرمن شده . نه به قانون اساسی الترامی دارم نه به اصلاح امور امیدی دارم. در این دوران سخت وسیاه چاره ای نیست بجز اینکه  رهبرانمان را با قلب خود و به حکایت سرنوشت انتخاب کنیم  که در هر فراخوان اگر به منزل برنگشتیم باشد که  در راه عشق مرده باشیم.

سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
مارا ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم 
...

در آتش و خون پرنده پر خواهد زد
بر بام بلند خانه پر خواهد زد
امشب که دوباره ماه بالا آمد
می آید و باد پشت در خواهد زد
یک ساقهٔ سبز در دلم خواهد کاشت
مهتاب بر آن شبنم تر خواهد زد
صد جنگل صبح در هوا می شکفد
خورشید به شاخه‌ها شرر خواهد زد




هیچ نظری موجود نیست: