۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

گزارش تحلیلی از راهپیمائی 25 بهمن 89 +فیلم


 
ساعت 14 به همراه بقیه دوستان گروهی سوار اتوبوس شدیم . از چهره ها و ترکیب مسافران مشخص بود که به قصد تظاهرات میروند. در خیابان در مکانهای مختلف نیروهای سرکوبگر تجمع کرده بودند ولی مثل همیشه چهره غضبناک نداشتند . تبلیغات در وبلاگها ی سبز حاکی از این بود که قصد سزکوب ندارند و ما هم کمی باورمان شده بود. کلا در این ساعت جو کلا خشن بنظر نمی امد. گروه ده نفری که با من در تماسند چون از افراد متفاوتی تشکیل شده برای من یک مرجع بشمار می اید برای اینکه از پیش تخمین بزنم وضعیت از نظر حضور مردم چگونه خواهد بود. بجز یک نفر بقیه آمده بودند بنابراین باید وضعیت مناسب باشد. ساعت 14:30 به میدان ولی عصر رسیدیم و پیاده شدیم .چون هنوز کمی زود بود تصمیم گرفتیم پیاده به خیابان طالقانی رفته و از انجا به چهارراه کالج برویم و در مسیر قرار بگیریم . در طول مسیر طالقانی نسبتا خلوت بود و کمی نگران کننده بود ولی به چهارراه کاج که رسیدیم پیادرو کاملا ازدحام جمعیت بود و ساعت هم 15 بود یعنی زمان موعود . از همان جا ناگهان صدای الله و اکبر شروع شد و جوابش را در سمت دیگر خیابان یعنی طرف پارک دانشجو گرفتیم . ناگهان جمعیت شروع به افزایش کرد و شعار یا حسین میر حسین همه جا را گرفته بود نیروهای سرکوبگر در هر دو طرف و زیر پل مستقر بودند ولی عکس العملی نشان ندادند. در نتیجه تصور باطل ما که قصد سرکوب ندارند تقویت شد. شعار مرگ بر دیکتاتور هم اضافه شد . به چهار راه ولی عصر رسیدیم هنوز از درگیری خبری نبود . بسمت دیگر چهارراه یعنی بسمت انقلاب حرکت خود را ادامه دادیم .تخمینی از میزان جمعیت ندارم ولی مثل همه تظاهرات های دیگر هسته اولیه چند هراز نفری خوبی تشکیل شده که به سرعت در حال افزایش بود. ناگهان هجوم وحشیانه نیروهای سرکوبگر البته با لباس های مخصوص  یعنی مجهز به  لباس و کلاه و باتوم به صفوف جلو آغاز شد. جمعیت به سمت عقب گریخت ما هم که در انتهای صف بودیم هنگامی که برگشتیم متوجه شدیم نیروهای گارد درست  پشت سر ما حمله گازانبری را شروع کردند. تنها راه فرار بسمت شمال خیابان ولی عصر از میان تونل باتوم بود به هر مصیبتی بود خودمان را به خیابان ولی عصر رساندیم. چند نفری بر اثر اصابت باتوم , سرشان خونین بود. کمی بالاتر قبل از طالقانی دوباره جمع شدیم و شعار دادن را شروع کردیم .15 دقیقه ای بدون مشکل در دو طرف ولی عصر هر چه دلمان خواست  شعار دادیم . دوباره حمله موتور سوارها و لباس شخصی ها شروع شد و هرکه دم دستشان بود میزدند . جمعیت به طرز عجیبی زیاد بود و هر دو طرف پیادرو ها مملو از جمعیت بود در خیابان هم مردم  کم نبودند.  در حمله اول افراد گروه به کلی پراکنده شدند و موبایل ها هم جواب نمی داد تا همدیگر را پیدا کنیم . بناراین طبق قرار قبلی تصمیم گرفتم به سمت میدان آزادی بروم . به میدان ولی عصر رسیدم . جمعیت زیاد بود اما نیروهای گارد و انتظامی هم در میدان زیاد بودند و اجازه هیچ حرکتی را نمی دادند. به سمت خیابان فلسطین رفتم و به سمت جنوب یعنی خیابان انقلاب  حرکت کردم . از میداان فلسطین که پائین تر رفتم دوباره جمعیت شروع به شعار دادن کرد و بعد از 5 دقیقه نیروهای سرکوب و لباس شخصی حمله کردند و من از یکی از خیابانها همراه با بخشی از مردم بسمت دانشگاه تهران حرکت کردم . نکته جالب این بود که در هر کوچه و خیابان مملو از جمعیت بود  از هر طرف که میرفتیم در داخل جمعیتی دیگر قرار میگرفتیم. نرده های دانشکاه تهران در 200 متری دیده میشد و  گاز اشک اور چشم ها را میسوزاند . معلوم بود که بتازگی در همین جا درگیری بوده. ناگهان بک  مرد با موهای جوگندمی حدودا 50 ساله  شروع کرد به فریاد یا حسین میرحسین  . شجاعتش نگاه همه را بخود جلب کرد و متفق القول همه گفتند این از اون انقلابیون پنجاه و هفتی ست!. موقعیت خوبی بود همه به او ملحق شدند و فیلمی که لینکش را گذاشتم مربوط به همین جاست . به نرده های دانشگاه رسیدیم که دوباره حمله شروع شد و جمعیت  تظاهر کننده متفرق شد. البته فقط جمعیت تظاهر کننده متفرق میشد و شما از کل جمعیت هیچوقت نمی توانستی خارج باشی . یعنی این تظاهرات پراکنده در بستری از جماعت انبوه شرکت کننده امکان پذیر بود . درست مثل رابطه موج و دریا  . خلاصه درد سرتان ندهم حرکت خودم بسمت آزادی البته نه در مسیر اصلی( چون امکان پذیر نبود) ادامه دادم و بعد از گذشتن از میدان توحید تا نردیکی دانشگاه شریف رفتم  و دوباره همان مسیر را تا ولی عصر برگشتم . در این مسیر رفت و برگشت در دهها تظاهرات پراکنده شرکت کردم و به همان اندازه مورد هجوم نیروهای موتوری و شتری(منظور لباس شخصی) قرار گرفتیم . در سمت غرب فتح کامل بدست نیروهای سبز بود. آتش زدن سطل زباله بوفور انجام شده بود . و دقیقا مثل عاشورا نیروهای سرکوبگر در مقابل انبوه جمعیت کم آورده بودند . همانطور که گفتم تخمین من از کل مردمی که به دعوت فراخوان پاسخ دادند و امدند کمتر از یک میلیون نفرنیست  و تمام تظاهرات پراکنده بجز بر بستر چنین جمعیت انبوهی امکان پذیر نبود. نهایتا در ساعت هفت و نیم تظاهرات هر 45 دقیقه انجام میشد . و جمعیت بطور محسوسی کاهش پیدا کرده بود . اگر هدف این روز را دمیدن بر اتش زیرخاکستر و شعله ور کردن اتش جنبش بدانیم . قطعا ما پیروز میدان بودیم و اثبات کردیم که جنبش هنوز زنده است .




هیچ نظری موجود نیست: