بلاخره خاتمی را درگوشه ای از رینگ گیر آوردیم که هیچ جورراه در رو نداشت!. رای دادن در انتخاباتی که از هر طرف بهش نگاه کنی قابل توجیه و گذشت نیست. اگر بخواهیم حسابی زیر پا لهش کنیم کافی است پای خون و اسفالت و ندا را به میان کشید. از زاویه سیاسی هم میتوان تابوت اصلاح طلبی را تا دم گور بدرقه کرد. الحق که از هر نظر کم بیاوریم هنگام دار زدن خائنین همگی حاضریم. همچون معرکه سنگسار که مشتریان زن خود فروش سنگ بزرگتری را پرتاب میکنند تا آن زن مفلوک فرصت نیابد خاطره های مشترک را بیادشان بیاورد
اما من مایلم در اینجا بجای پرتاب سنگ, خاطرات مشترکمان با خاتمی را بیاد بیاورم.انگار این ما نبودیم که از2 خرداد 76 تا کنون بارها میلیون میلیون به او رای داده ایم. هنوز هم نکته اشتباهی در رای دوم خرداد خود نمیبینم. کلیه حوادث و تغییراتی که نتیجه این رای بود لازم و گامی بزرگ به جلو بود. هیچگاه یادم نمیاید که خاتمی از هدف نهائی خود یعنی »حفظ نظام» کوتاه آمده باشد یا آنراکتمان کرده باشد. چرا ما نمی شنیدیم؟ چرا انتظار داشتیم در مجلس هفتم در هنگام رد صلاحیت نمایندگان پای مردم بایستد؟ بیائیم آنروزها را بیاد بیاوریم. همانروزها که خاتمی اولین «خیانت» را به نفع «نظام» رقم میزد ما چه میکردیم؟ کدام اعتراض را سازمان دادیم؟ چرا در انتخابات سال 88 دوباره این « خائن» را با اصرار به صحنه آوردیم در حالی که خود بوضوح مایل به مشارکت در انتخابات نبود؟ بحث بر سر خاتمی نیست. خاتمی همان خاتمی همیشگی ست.یک اصلاح طلب ابدی که میداند چه میخواهد و چه باید بکند؟ حفظ نظام اسلامی از طریق اصلاحات و تنها از طریق اصلاحات و مشارکت, منش سیاسی اوست. هیچ وقت هم سخنی خلاف این نگفته و عملی خلاف این نکرده است.
ما خائن را با اصرار به صحنه میکشانیم. به خائن رای میدهیم و نهایتا خائن را سنگسار میکنیم!. ما سخت فراموشکاریم!. دوست داریم فراموشکارباشیم . شهامت نداریم باور کنیم خاتمی نماینده واقعی همه بزدلی های خود ما بود و هست, ما چه گلی به سر میرحسین و کروبی زدیم که همچون «خاتمی» نبودند؟ آیا قرار این نبود در صورت دستگیری رهبران ایران قیامت بشه؟ پس چی شد؟ در هر فراخوان چرتکه میاندازیم به این نتیجه میرسیم که الان وقت «قیامت» نیست!. دست بردار رفیق. ما همه خاتمی هستیم
اما درد اصلی ما چیست که اینهمه نیاز به خائن یابی و خائن کشی داریم؟ آنروزی که خاتمی با انداختن رای خود به صندوق, به جنبش و خون ندا و سهراب و میرحسین و ...هزاران مورد دیگر و هرچه شما بگوئی داشت خیانت میکرد, ما چه میکردیم؟ ایا بجز این بود که همگی در اتحادی مثال زدنی! «خانه نشین» بودیم.و این بی تحرکی را با «راهپیمائی نمک گاندی» برابر کردیم و به اتحاد بزرگ اپوزسیون مباهات کردیم؟ «اتحاد بزرگ» بر سر «هیچ کاری نکردن». چه افتخار بزرگی!.
ما شاید تمام و کمال همچون خاتمی نباشیم اما به میرحسین هم چندان شباهتی نداریم. شاید نیاز و اشتیاق ما به سنگ زدن به خاتمی از وحشت دیدن این حقیقت تلخ سرچشمه میگیرد که «فاصله میان خانه نشینی ما و رای دادن خاتمی از موباریکتر است».
اگر ما واقعا همچون گاندی و یارانش بجای خانه نشینی,با خرد و تدبیر,با از خود گذشتگی ,در عمل راهی می یافتیم که نه «خانه نشینی» باشد و نه «جنگ خیابانی»و «جنبش» را و اتحاد بزرگمان را با تشکیل شورای رهبری زنده و دائمی نگه میداشتیم ,امروز «رای دادن خاتمی» چیزی نبود بجز یک خبر پیش پا افتاده که مطابق با منش همیشگی او تفسیرشده و بسادگی بکناری گذاشته میشد
۱ نظر:
حرف دلم رو زدی
خیلی موافقم
ارسال یک نظر