با فروکش کردن تب تند حاصل از انتخابات 12 اسفند و فرونشست گردو خاک برخوردهای احساسی از صحنه نمایش انتخابات, اینک می توان با چشمانی باز و با تعقل به آنچه پیش امده نگریست. دوواقعه اصلی یعنی «کنش ما» که در خانه نشینی و «مصلحت آنها» که در رای خاتمی تبلور یافت, گرچه محور بحث و نزاع در روزهای بعد از انتخابات بود اما هرکدام فقط شاهدی ست براین حقیقت که:
از کوزه همان برون تراود که دراوست
درون کوزه ما یعنی بدنه اصلی جنبش سبز چه بود که بعد از یکسال حرف و حدیث وتوافق همگانی بر سر «تحریم فعال» حاصلش «خانه نشینی» شد؟ ودر کوزه اصلاحطلبان چه معجونی ریخته شده که به رای دادن خاتمی منجر شد؟ پیش از اینکه وارد گفتگو شویم می توان ساده ترین واز قضا مهمترین نتیجه واقعه 12 اسفند را انشعاب رسمی اصلاح طلبی از جنبش سبز دانست گرچه ایندوهمانگونه که در ادامه مطلب مورد بحث قرار خواهد گرفت,همانند ظروف مرتبط قویا از یکدیگر تاثیرپذیرند.
فاصله میان «آرمانها» و «راه چاره» همان شکاف میان «روشنفکر» و«مردم» است.همانقدر که روشنفکر به آرمانهایش زنده است, مردم به دنبال راه چاره ای واقعی برای بهبود زندگی روزمره میگردند. هنرروشنفکر و جنبش های سیاسی موفق, چیزی نیست بجز متصل کردن آرمانها به زندگی واقعی مردم.
انتخابات سال 88 یک راه حل واقعی بود. مردم با احساس خطر از تداوم دولت احمدی نژاد,از طریق صندوق رای بدنبال دولت مصلحی بودند که گشایشی در زندگیشان باشد و خطر را هرچند موقت ازسر آنها دور نماید. همان انتخابات برای روشنفکران فضائی بود برای تنفس بیشتر و گامی دیگر بسوی دموکراسی.
با دخالت و اعمال نظردیکتاتور و مسدود کردن این روزنه از طریق کودتای انتخاباتی,جنبش سبز از پای صندوق به خیابان آمد و راه حل دوم پیش پای مردم قرار داده شدیعنی سرنگونی دولت کودتا از طریق اعتراضات میلیونی خیابانی که به چندین راهپیمائی خونین منجرگردید.
اما تداوم راهپیمائی ها نه منجر به سرنگونی دولت کودتا گردید و نه راه حل سومی از سوی جنبش پیش پای مردم قرار داده شد.درعوض بجای گشودن راه و پاسخ به سوال کلیدی چه باید کرد؟ روشنفکران آرمانها و اشعار و گفتار حماسی مورد علاقه خود را انهم فقط از طریق فضای مجازی به خورد جامعه مجازی دادند. مردم درگیر مصیبت های روزافزون حکومت اسلامی به خانه ها برگشتند و بی خبر از های وهوی مجازی بازهم تنها ماندند.«امیدی نیست باید گلیم خودمان راآب بیرون بیرون بکشیم»
آرمان آزادی,اسطوره قهرمانان,خونهای ریخته شده بر کف خیابان,وفاداری به راه شهیدان,کشته شدن در راه مردم و ستاره شدن در آسمان...همه در مقوله گفتمان روشنفکری ست که برای رسیدن به دنیائی آرمانی سروده میشود ودر لحظاتی از تاریخ به جنبش واقعی «مردم» پیوند میخورد و مفهومی واقعی میابد.اما این فقط هنگامی ست که «مردم» پیش از آن در مسیری که «روشنفکر» پیش پای آنان قرار داده به حرکت در امده باشند.در غیر اینصورت چنین مفاهیم انتزاعی برای مردمی که نمی دانند چرا باید به خیابان بیایند و چگونه این آمدن به بهبود زندگی روزمره آنان منجر میشود هیچ معنائی نخواهد داشت.
فقدان راه حل و عدم ارائه پاسخ عملی به مردم و مشتی شعار و آرمان های معنی نشده, در کنار خیل زندانیان سیاسی ,حصررهبران و خاطراتی چند از چند راهپیمائی ها و شعارهائی همچون جمهوری ایرانی,نخبگان بی تحرک,اپوزسیون از هم پاشیده مدعی و بی عمل, همان چیزی ست که در کوزه جنبش سبز بوفور یافت میشود وخانه نشینی نتیجه محتوم آن است.
از سوی دیگر اصلاح طلبی و بدنامان آن (از بعد از آغازجنبش سبز)هرگز از پشتوانه مردمی جنبش برخوردار نبوده و با برداشتی از گفته ها(و عملکرد) محمد خاتمی بزرگترین آرمان ایشان حفظ نظام اسلامی ست. اما درعوض همیشه بعنوان یک «راه حل» در برابر مردم مطرح بوده و خواهند بود. چه دیگران خوششان بیاید و چه نیاید.
اصلاح طلبان خائن باشند یا مطرود,سازشکار باشند یا بزدل همواره یک راه حل واقعی در مقابل جامعه مرعوبی هستند که از سوی روشنفکرانشان «تنها» مانده اند.
در آستانه بهار,فصل جدیدی برای جنبش آغاز شده است. اگر وضع بهمین منوال باقی بماند. اگر روشنفکران و اپوزسیون و نخبگان متعهد از خوابهای آرمانگرایانه خود در فضای مجازی بیدار نشوند وبا فداکاری و گذشت شورای رهبری جبهه فراگیرمردم ایران را تشکیل ندهند. اگر پاسخی فراخور شرایط موجود به «مردم» نداشته باشند,روزی خواهد رسید که همین مردم به همین سید محمد خاتمی مجددا رای خواهند داد و چرخه معیوب اصلاح طلبی تداوم خواهد یافت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر