این دومین نوروز و بهاری ست که از راه میرسد در سرزمینی که رئیس جمهور منتخبش را بهمین جرم یعنی انتخاب شدن توسط مردم در زنجیر کرده اند.
باز هم دیکتاتور در لحظه تحویل سال نغمه شوم خود را سر خواهد داد و از اسارت جوانه ها خواهد گفت از فتوحات خود در خشکاندن گلها و رودخانه و دریاچه ها سخن ها خواهد گفت. او باز هم قبای دروغ را بر تن حقیقت خواهد کرد و از مرگ بهار سخن خواهد گفت. دیکتاتور بیمار وسرشار از نفرت است,از بهار, از ایران و ایرانی نفرت دارد . دیکتاتور از رنگ سبز بیزار است او از رویش جوانه ها نیز بیزاراست. دیکتاتور در اندیشه ای مالیخولیائی خود سخت گرفتار است. همواره در اضطراب و ترسی هولناک بسر میبرد تا مبادا حقیقت در گوشه ای برملا شود. مبادا در سرزمینی که خشکانده است جوانه دیگری بروید. عوامل وحشت را بهر سو گسیل میدارد تا جلوی رویش جوانه ها بگیرند! تا حقانیت دروغ را اثبات کنند. او دائما باید خود را انگونه که نیست اثبات کند و هیچکس به اندازه او در معرض خطر نیست. خطر برملا شدن دستهای خونینش, خطر آشکار شدن متقلب بودش, خطر کشف حقیقت, پوچ بودن افکار و ذهن بیمارش و خطر رویش جوانه ها...همه این حقایق زیبا برای دیکتاتور خطر محسوب میشود . حقیقتا چه موجود قابل ترحم ومفلوکی ست این دیکتاتور
خوشا به حال آنانی که در جبهه بهار میجنگند. خوشا به حال انسانهای آزاده ای که زمین را آبیاری میکنند تا جوانه ها برویند. خوشا به حال عاشقان, مبارزین راستین, راستگویان. خوشا به حال آنان که در نبرد راستی با دروغ بی تفاوت نیستند. بهار بر ایشان خجسته باد و برسازشکاران,بی تفاوتها, مزدوران دروغ وجهل و تباهی حرام باد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر