نمی دانم چرااین حادثه تلخ تجاوز گروهی اوباش درخمینی شهراصفهان از ذهنم پاک نمی شود. مگر کم تو این مملکت از این دست جنایات پیش آمده؟ معمولا اولش با مقداری تاسف و همدردی همراه است که چگالیش به نسبت افراد مختلف متفاوت است و سپس کم کم فراموش میشود و به پس ذهن رانده میشود یکی به علت روزمرگی و گذشت زمان یکی هم بعلت نشاط گناه آلود اعلام نشدنی از اینکه "من و خانواده من" به این مصیبت گرفتار نشدند و سرتیتراخبار نشدیم. کاملا درسته! همین علت دومی یعنی حس نشاط گناه آلود است که بمن هنوز دست نداده. یک نیروی درونی ذهنی ,یک حقیقت تلخ مرا به آن باغ میبرد و در جرگه قربانیان قرار میدهد. عده ای اوباش از در و دیوار میریزند داخل در حالی که من و خانواده ام ودوستانم و خانواده هایشان داریم جشن میگیریم. خلاصه مطابق همان داستان تلخ (که لزومی ندارد در جزئیات وارد شوم)دست و پای ما را میبندند و به زنان و کودکان ما تجاوز میکنند. ذهن پرسشگر ول کن نیست, مرا به چالش میکشد که چرا جائی که میباید تا پای جان مقاومت نکردی؟ اراذل و اوباش را تجسم میکنم که بعد از ارتکاب عمل به سر دیگ غذا و آشپرخانه و سفره میروند و...حالا برویم سر اصل مطلب
حادثه تلخ اصفهان نمایشی ست نمادین از انچه بیش از سی سال بر سر همه ما آمده. عده ای متجاوز به باغ خانه ما ریخته اند همه ما را به اسارت گرفته اند و هر کاری خواستند با خانواده ها و فرزندان این مرز و بوم کردند – حالا بر سر سفره (ما)انتخابات نشسته اند و میخواهند از میان آنها یکی را انتخاب کنیم . با نشستن بر سر سفره ای این چنینی که بجز استهزا و تحمل خفت هر چه بیشتر از سوی اوباش نتیجه ای در بر ندارد وبرگزیدن رذلی از میان اراذل به کجا میرسیم؟ مسلما تحریم کردن چنین سفره ای قدم اول در راه اعاده حیثیت است اما به هیچ وجه کافی نیست – ما قربانیان که بیش از دوسال است تحت آرمانها و شعارهای جنبش سبز بپا خواسته ایم , باید بندهای رعب و وحشت را ازدست و پای خود باز کنیم. انتخابات شورای رهبری را برای انجام "مبارزه ای متحد و سراسری" برگزار کنیم. رهبران و زندانیان خود را آزاد کنیم .متجاوزین را به محکمه بکشیم و رئیس جمهور خود را به مسند قدرت بنشانیم و در این راه شرافتمندانه چاره ای نداریم جز این که از جان مایه بگذاریم و از خرد جمعی بهره ببریم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر