1- شنیده نشدن فریادها درغوغای دهکده جهانی:
بی گمان همه افرادی که در این دوسال دغدغه جنبش سبز و آینده ایران را داشته اند, بخصوص در این اواخر که با انقلاب و تحولات جهان عرب هم روبروبوده ایم, به این پرسش مهم اندیشیده اند که چرا در سال 57 مردم ایران انقلابی بزرگ را به آن سادگی به سرانجام رسانده اند و اکنون نمی توانند یا چنان سنگین و کند حرکت میکنند که انگار وزنه ای هزار کیلوئی به پای جنبش متصل کرده اند؟ جدا ازدهها پاسخ استاندارد و درست یا غلطی که به عنوان پاسخهای این پرسش مطرح شده که در این نوشته مجال نقد انها نیست, نکته ای بسیار مهم مغفول مانده که با روایت زیر مطرح میکنم:
پیش از وقوع انقلاب 57 نه پرینتر شخصی بود نه رایانه و نه اینترنت و نه موبایل. جوانان پرشور انقلابی محفلهای کوچکی تشکیل میدادند و ضمن کار سخت مطالعاتی و دست جمعی, با ابتکارات ساده و استفاده از جعبه میوه و پارچه و نوردهای دست ساز, ماشین چاپهای کوچکی میساختند و اعلامیه های سازمان مطلوب خودشان را با کیفتی نامرغوب در تیراژ صد تائی تکثیر میکردند وشبانه در محلات مختلف توزیع میکردند. جالب این بود که اعلامیه ها توسط مردم به سرعت "دست نویس" میشد واین دست نوشته ها در سطحی گسترده منتشرمیشد. کتابهای تئوریک چند صد صفحه ای حتی رمانهای معروف مثل جنگ وصلح و آثار ماکسیم کورگی در همین محافل دست نویس میشد و دست به دست میگشت , مطالعه و روی آنها بحث میشد.
حالا نیازی به دست نویس کردن نیست. تقریبا بدون اغراق هر کتابی و هر نوشته ای در دنیای اینترنت براحتی قابل دسترسی ست. ایا به ان همت و شورانقلابی و کار سخت مطالعاتی و آن محافل هم نیازی نیست؟ اکنون هزاران نظریه پرداز و رهبرکوچک بدون احساس نیاز به هیچ گونه کار مطالعاتی هرروز با استفاده گسترده از امکانات دهکده جهانی نظریات خود را در ابعادی گسترده منتشر می کنند که البته هیچ اشکالی در این نیست. مشکل فقط یافتن آوای سازهای کوک شده در میان در میان غوغا و همهمه اصوات است.
2- سازماندهی اعتراضات همزمان و میلیونی رمز ترک برداشتن شیشه عمر استبداد حاکم:
سازهایمان را باید با کمک یکدیگر کوک کنیم تا صدای همدیگر را بشنویم . به دوسال تجربه اعتراضات گذشته که نگاه میکنیم ,هر کجا بطور هماهنگ , همزمان و میلیونی اعتراض کرده ایم پیروزی ازآن ما بوده است. میلیونی بودن و هماهنگی دو شرط لازم برای موفقیت اعتراضهاست اما کافی نیست. غربالی که هر اعتراض موفقیت آمیز را باید از آن عبور داد دارای شروط زیر است:
یک- حتما میلیونی باشد:
همه راهپیمائی های موفقیت آمیز از 25 خرداد 88 تا 25 بهمن 89 میلیونی بوده اند. اما راهپیمائی تنها روش اعتراض کردن نیست . من شخصا اعتقاد دارم هر شکل از اعتراض که میلیونی و با هماهنگی انجام شود موفقیت آمیزو موثر خواهد بود. حتما بیاد داریم اعتراضاتی (فانتزی)مثل روشن کردن وسایل برقی (خاموشی سبز) در یک ساعت معین , سبب خاموشی در سطح شهر تهران و عکس العمل وحشت زده حکومت میشد. راهپیمائی یک روش خاص و پرشوراعتراض است که صرفا برای شرایط خاص مثل 25 بهمن 89 میباید در نظر گرفت و در حالت کلی " روش مقابله با گاو شاخ به شاخ شدن نیست".برای مقابله درست با یک گاونر وحشی بهتر است " با حوصله" از طرفین حمله و با طناب چهار دست و پای "آقا " را بسته و سپس به زمینش کوبید.اعتراضاتی مثل " تحریم وسایل نقلیه عمومی و شخصی در یک محدوده زمانی معین" از روشهای موثری ست که بطرز شگفت انگیزی تا کنون توسط جنبش نادیده گرفته شده است علیرغم اینکه با روح مبارزه بی خشونت انطباق بیشتری دارد.
دو- نتیجه اعتراض مشهود و قابل دیدن باشد:
همه راهپیمائی های موفقیت آمیز دارای نتیجه مشهود و قابل دیدن هستند. فیلمهائی که از راهپیمائی ها گرفته میشود خود یکی از دلایل اقبال عمومی از این شکل اعتراض است. اما شکلهای امتحان نشده اعتراض( که با توجه به دو شرط فوق انتخاب شده باشند) نیز میتواند در صورت میلیونی بودن نتایج مشهود و قابل رویت خود را بجا بگذارد. بطور مثال تحریم پیام کوتاه در روزهای ابتدائی جنبش گرچه میلیونی بود اما بدلیل اینکه نتیجه ان مشهود و قابل اندازه گیری نبود(چون آمار آن در اختیار دولت است) شکست خورد
سه - پیروزی های کوچک در ابعادمیلیونی یعنی کسب یک پیروزی بزرگ:
ابعاد پیروزی متناسب است با قدرت اعتراض و تعداد شرکت کننده .
بطور مثال:
تحریم وسایل نقلیه عمومی وشخصی از8تا 10 صبح (ضرب در)X ده میلیون مشارکت کننده =
(برابر است با)
راهپیمائی 25 خرداد X سه میلیون شرکت کننده = تحریم قند وشکر X بیست میلیون مشارکت کننده
بنابراین هرچه جنبه بی خشونت مبارزه بیشتر مورد نظر باشد باید از قدرت اعتراضات کاست و(در نتیجه) به تعداد شرکت کنندگان افزود - ابعاد پیروزی و نتیجه کاردر هر صورت یکسان خواهد بود
مثالهای دیگر:
تظاهرات 22 بهمن88 X چهارصد هزار نفر=> شکست نسبی
تظاهرات 25 بهمن89 X یک میلیون نفر=> پیروزی نسبی
فراخوانهای اسفند89 X تعداد کم => شکست
3- اصلاحات مرد, زنده باد انقلاب:
هیچ شکی نیست که کدیوریستها یا" چوپان سالاران اسلامی اصلاح طلب" نیزاقلیتی از جنبش سبز را تشکیل میدهند. اقلیتی که هنوز دو دستی به اندیشه چوپان سالاری خمینی چسبیده و چوب هدایت را بر سرجنبش سبز برافراشته است . اقلیتی غیرجذاب که بدنبال اتوپیای اسلامی هنوز در سیمای "رسا"ی خود از زبان خواهر مجری که در پوشش کامل اسلامی "محافظت" شده , 12 فروردین روز رفراندم و برپائی حکومت اسلامی این لکه ننگ تاریخ مردم ایران را تبریک میگویند. چسبیدن به واژه افیونی اصلاحات جهت نجات آرمانشهراسلامی به هر قیمت, خودی و ناخودی و محرم و نامحرم کردن مردم ایران, تفکر چوپان سالاری بهمراه چوب و سگ گله, "انتصاب" و تلاش در جهت تصرف رهبری جنبش از"بالا", نگاه توده ای و امتی به مردم داشتن (به جای شهروند و طبقات اجتماعی) و اخته کردن جنبش اساسا رادیکال سبز با گفتمان تاریخ مصرف گذشته اصلاح طلبی , مخلوط کردن حوزه سیاسی اصلاح طلبی بعنوان یک روش سیاسی با حوزه اخلاقی و ارشادی تا حد تلاش جهت اصلاح اخلاق و به رحم آوردن "قلب رهبر"... همه و همه وجوه مشترک " کدیوریستها" ست. (البته ارزش یاداوری دارد که در این میان کدیوریستهای غیر اسلامی مثل آقای فرخ نگهدار نیزبا نامه های سرگشاده تلاشهای وافری در جهت اصلاح قلب رهبر به سبک دراویش نموده اند که برای اینجانب قابل درک نیست شاید نام مناسب سازمان ایشان " فدائیان کدیوریست کمونیست گنابادی" باشد).
بهر حال شکی نیست که گفتمان اصلاح طلبی اگرچه دوران پر ثمرو پررونقی را از دوم خرداد 76 تا پایان عصر خاتمی پشت سر گذاشت, اما بی گمان آغازجنبش سبز مهرباطلی بود بر شناسنامه اصلاح طلبی نظام حاکم و هرگونه تلاش برای نبش قبر اصلاحات توسط کدیوریستها حاصلی بجز سردرگمی و کندی حرکت جنبش سبزنداشته و نخواهد داشت . هیچ شکی نیست که جنبش سبز باید با پذیرش رسمی گفتمان رادیکال و انقلابی که لزوما خشونت آمیز نیست, از هر گونه تلاش بی حاصل برای اصلاح "اصلاح ناپذیران" دست بکشد و با بیان خواستهای بحق و بدون خشونت مثل رفراندم جهت تعویض قانون اساسی ارتجاعی موجود و تشکیل حکومت فراگیر سکولار گام بر مسیر اصلی خود گذارده و کدیوریستها را همچون گذشته بدنبال خود بدواند. التزام به قانون اساسی موجود که پیش از همه از طرف خود حاکمان مدتهاست به کناری گذاشته شده بیشتر به یک شوخی شبیه است تا حتی یک عمل اصلاح طلبانه. بدون هیچ شک و تردیدی سادلوحانه خواهد بود که تصورکنیم کدیوریستها چه از نوع اسلامی یا غیر اسلامی آن بدون توجه به منافع عینی و طبقاتی خود اینچنین مصمم در حفظ نظام موجود میکوشند . حال این منافع چه اقتصادی باشد یا ترس از گشوده شده انبوهی ازپرونده های همکاری های امنیتی و اطلاعاتی با نظام حاکم.
4- جنبش سبز شهروند سالار است:
جماعتی که هم اکنون به عنوان پایگاه اصلی جنبش سبز شناخته میشود با یک توافق همگانی, عمدتا از طبقه متوسط و نیمه مرفه جامعه تشکیل شده است. تحصیلکرده, مترقی , آزادیخواه و تعریف شده درمفهوم استاندارد جهانی شهروند. قشری که به هیچ وجه نگاه ایدئولوژیک به دیگران نداشته و تقسیم بندی خودی و ناخودی را بر نمی تابد. معتقد به هیچ ارمانشهری نیست و حکومت دینی را هرگز نمی پذیرد. به دنبال بدست آوردن حداقل های استانداردهای جهانی زندگی ست وبرای مشارکت در هر نوع اعتراض ابتدا از زاویه زندگی و منافع شخصی خود موضوع را ارزیابی میکند. چوپان سالاری را بخوبی درک کرده واز هدایت بیزار است. با شک و تردید بسیار به کدیوریستها یا چوپانان مدرن مینگرد مهمترین مسئله ای که در مورد این جامعه سبز باید در نظر داشت این است که بدلیل پایگاه طبقاتی هنوز چیزهائی برای از دست دادن در اختیار دارند که آنان را تا حدودی محافظه کار میکند.رهبری بر این قشرکار چوپانان نیست و بسرعت ایزوله خواهند شد ( اتفاقی که در مورد شورای هماهنگی راه سبز کم و بیش در حال رخ دادن است). بهترین نوع رهبری بر این طبقه بر اساس همان شعارمعروف هر شهروند یک ستاد میرحسین موسوی و احترام به عقاید و جمع بندی آرا ونظرات شهروندان و بازگرداندن همین نظرات بعنوان نتیجه عقل جمعی به خود ایشان است. رهبری شهروندان سبز در واقع صرفا مدیریت هماهنگی و سازماندهی ست. سازماندهی شبکه های اجتماعی, نظرسنجی و ایجاد مکانیزمهای شنیدن و جمعبندی صداهای مختلف بخصوص در میان شهروندان داخل ایران. ایجاد جبهه های جدید میان جنبش سبز و اقوام و نهایتا شکستن تفکرخودی و ناخودی و ایجاد جبهه متحد مردم ایران با حضور نمایندگان واقعی مردم بطور شفاف از ضروریات رهبری در فرایند شهروندسالاری ست.
5- جنبش سبز,پایگاه اجتماعی- پیش نویس قانون اساسی جدید بجای التزام به قانون اساسی موجود :
گرچه هم اکنون پایگاه اصلی جنبش سبز عمدتا در کلان شهرها و میان قشر مترقی نیمه مرفه تعریف میشود ولی در عمل ظرفیتهای جنبش سبز بسیار فراتر از این محدوده است. با کنار نهادن هژمونی اصلاح طلبان محافظه کار و کدیوریستها بر جنبش سبز و طرح شعارهای انقلابی و رادیکالتر مثل رفراندم جهت تغییر قانون اساسی, جدائی دین از سیاست, ملی شدن مجدد صنعت نفت و گازو پرکردن شکاف عمیق اقتصادی میان مرکز و حاشیه, پذیرش اصول مسلم حقوق بشر در قانون اساسی جدید مثل آموزش به زبان مادری و حق حاکمیت مردم...جنبش سبز می تواند پایگاه اجتماعی عظیمی به وسعت همه خاک ایران کسب کند و با حمایت از سندیکاها و اتحادیه های کارگری و ارائه طرح های تامین اجتماعی در پیش نویس قانون اساسی جدید که میبایست به رای مردم گذاشته شود.طبقه کارگرو زحمتکشان جامعه را نیزبا خود همراه گرداند
6- نقش جنبش چپ در جنبش آزادیخواهی و سبز ایران و یازدهم اردیبهشت روز جهانی کارگر:
جنبش چپ ایران بعد از ضربات مهلک دهه اول انقلاب که همزمان با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و شکست تئوری سوسیالیسم در عرصه عمل همزمان شد چنان متلاشی شد که با وجود گذشت دو دهه هنوز کمر راست نکرده است. معتقدان راستین جنبش چپ که عمدتا به درستی با حمایت به موقع از جنبش سبز نشان داده اند آماده حضور مجدد در عرصه تحولات جامعه را دارند اما هنوز انطور که شایسته است خود را باور نکرده اند. نگارنده که خود را عضوی از جنبش چپ ایران میداند از نیروهای با تجربه و ارزشمند جنبش چپ ایران همانند محمد رضا شالگونی, علی کشتگر, به همراه رهبران احزاب چپ کردستان دعوت میکند تا فارغ از گذشته ها در جبهه متحد و نوین چپ ایران گرد هم ایند و ظرفیت عظیم مردمی جنبش چپ ایران را دست کم نگیرند.جنبشی که بطور سنتی در میان اقوام ایران مثل ترکمن صحرا, کردستان, آذربایجان, گیلان و... مورد اقبال عمومی بوده است.همچنین نقش منفعلانه نیروهای چپ در فرایند دو ساله جنبش سبز به هیچ وجه قابل چشم پوشی نیست وشرکت فعالانه جبهه چپ با توجه به بنیادهای قوی تئوریک با توجه به ضعف مفرط تئوری در میان چوپانان فعلی جنبش سبز, می تواند بسیار راهگشا و تاثیرگذار باشد . مسلما یازده اردیبهشت, روز جهانی کارگر فرصت مناسبی ست برای پیوند جنبش نوین چپ و کارگران با جنبش سبزایران که ضروری است از هم اکنون شرایط لازم را برای چنین اتحادی فراهم نمود.
7- میرحسین موسوی رهبرراستین جنبش سبز:
اپیزود:
مامور امنیتی با شکم گنده و ران های کلفت و یقه باز که پشم های جو گندمی سینه اش را به معرض نمایش گذاشته , پشت یقه کت مهندس را میگیرد و به داخل ماشین پرت میکند تا طبق دستور"آقا وحید" که خودش از نوکرهای ارشد "آقاست" به سر جنازه پدر برود. "آقا" خیلی دل رحمه که همچین اجازه ای را صادر کرده ". اینو خود "آقا وحید" مستقیما به عرض میرحسین رسانده بود وبه چشمهای مهندس انقدرخیره شد تا وظیفه ادای تشکر از مقام رهبری در قبال چنین لطفی را به ایشان گوشزد کند...
اینچنین است تجسمی خوشبینانه از وضعیت فعلی مهندس میرحسین موسوی,آخرین منتخب واقعی مردم ایران در حکومت اسلامی و رهبر راستین جنبش سبز.
مهنس میرحسین موسوی اولین رهبرومجری تزشهروند سالاری در عرصه جامعه ایرانی ست. شعار هر ایرانی یک ستاد درپیش ازانتخابات که بعدا به هر ایرانی یک رهبر تبدیل شد موجب تحولات بزرگ و گذار از دوران "چوپان سالاری" به "شهروند سالاری" گردید. دگرگونی های شگفت آور خود میرحسین ازیک شخصیت اصلاح طلب درون نظام تا رهبرمدرن یک جنبش رادیکال که بر هیچ کس پوشیده نیست صرفا حاصل ضرورت انطباق یک رهبر خردمند با پایگاه اجتماعی خویش بر اساس وفاداری به طرح شهروند سالاری ست. کلیه نقدهائی که در عرصه نظری به ایشان میشود از جمله التزام به قانون اساسی و دوران طلائی امام, بهیچوجه از نقش ایشان بعنوان یک رهبر مدرن نمی کاهد چرا که در عرصه عمل هیچ گونه کوتاهی و تحمیل عقاید شخصی و هدایت چوپانی از ایشان دیده نشد و بر عکس می توان مدعی بود که ایشان در این عرصه نماینده واقعی خواستهای رادیکال اکثریت جنبش بوده است.
آزادی و حفظ احترام رهبران سبزو کلیه زندانیان سیاسی باید در راس خواسته ها و اعتراضات جنبش قرار گرفته و هرچه سریعتربا اجماع نیروهای آزادیخواه و سبز فکری به حال آن گردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر