۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

جمعبندی از 33 سال حکومت روحانیون به شکرانه نزدیک شدن حکومت اسلامی به آخر خط


این جمعبندی ساده و بی پیرایه, حق طبیعی اینجانب بعنوان یک شهروند ایرانی و مسلمان زاده است که تقریبا قسمت اعظم عمر خود را در سایه شوم حکومت اسلامی و روحانیون سر کرده است. بدلیل نرسیدن به سن قانونی در زمان وقوع فاجعه انقلاب, امکان مشارکت در چندین انتخابات حکومت اسلامی از جمله رفراندم کذائی را نداشتم.اما یادم هست که با همان خردسالی اینقدر عقل و بار داشتم که در صورت امکان مشارکت قطعا در رفراندمی که پیش از نوشتن قانون اساسی انجام شود شرکت نمیکردم.احتمالا بسیاری از هم نسلی های اینجانب که به نسل سوخته معروفند با جمعبندی زیر موافق و عده ای هم مخالف خواهند بود. بهر حال تلاش شده بدور از کینه ورزی های شخصی و کاملا صادقانه ارائه شود.


1- حکومت اسلامی چه تحت ولایت خامنه ای و چه خمینی ماحصل عقل و تلاش جمعی  اکثریت روحانیون شیعه بوده و هست:
اینکه امروز که کفگیر حکومت اسلامی به ته دیگ خورده و چهره واقعی و جنایتکار حکومت روحانیون ایران کاملا از پرده برون افتاده و برهمگان اشکار شده, عده ای سعی میکنند با ایجاد دسته بندی های کاذب, مثل  روحانی خوب و بد یا اسلام طالبانی و اسلام رحمانی پای خودشان را از مهلکه بیرون بکشند  بهیچوجه پذیرفته نیست. حقیقت این است که این حکومت و این اسلام  از بدو تاسیس تا کنون, حاصل تلاش و عقل جمعی اکثریت قریب به اتفاق  روحانیون و دود چراغ خوردن ایشان در حوزه های علمیه و پرورش طلاب است. وجود افرادی همچون آیت الله منتظری نیز نمی تواند حقیقت این جماعت را زیر سوال ببرد. همانگونه که اگر یک ژاپنی چشم بادامی نشد خصوصیات این نژاد زیر سوال نخواهد رفت. در این 33 سال منفعت خودشان را کاملا از حکومتشان برده اند و با حمایت و حداکثرسکوت معنا دار خود رضایت خود را از اصل حکومت کاملا اثبات کرده اند. بنابراین تک تک روحانیون مسئول مستقیم وضعیت مصیبت بار کنونی اند و بعنوان عضوی از قشر حاکم در جنایات ضد بشری و نابودی ایران شریکند

2- عوام فریبی, دروغ گوئی و زندگی ستیزی سه محور اصلی و راز بقای روحانیون:
شناختی را که اینجانب بعد از 33 سال تجربه زندگی زیر سایه روحانیون(بطور کل)  و حکومتشان با بررسی دقیق عملکرد ایشان بدست اوردم بصورت زیر میتوان جمعبندی کرد:
مفتخور و نامولد, بی مصرف, قشری که نان خود را از جهل مردم و رواج خرافه بدست میاورد. بیسواد ودشمن دانش وحقوق بشر, به لحاظ اجتماعی بسیار عقب مانده, زن ستیز, پراز نفرت و کینه تاریخی نسبت به تاریخ و فرهنگ ایران. نفرت از هرچیز که بوی زندگی بدهد از شادی گرفته تا محیط زیست و این نفرت چنان ریشه دار است که جنگلها میسوزانند و تالابها و دریاچه ها خشک میکنند. خشونت مفرط و بیرحمی... همه و همه خصوصیات مشترک این قشر را تشکیل میدهد.

3- روحانیت در حکومت:
همانگونه که گفته شد حکومت اسلامی از دوره خمینی تا کنون یعنی حکومت خامنه ای- احمدی نژاد نتیجه تلاش و عقل جمعی قشر روحانی ست. یعنی اگر صد بار دیگر هم این قشر با خصوصیات ذکر شده در بالا حکومت تشکیل دهد, میوه و حاصل نهائی آن همین هست که هست و نهایتا کمی این عفریته را بزکش میکنند. روحانیون وقتی به حکومت میرسند چاره ای ندارند بجز اینکه با همان خصوصیات قشری خود وارد حکومت شوند. در کشوری مثل ایران نفت قبله و محور دین و ایمان میشود و نوعی اسلام حکومتی(ولایت فقیه) را به مردم قالب میکنند.برای قشری که یک عمر همچون انگل ازخمس و ذکات امرار معاش کرده چه شغلی بهتر از دلالی با دلارهای نفتی و سرمایه های ملی می توان در نظر گرفت؟ دلارهای نفتی جای خمس و ذکات را میگیرد و عمامه تیدیل به لاستیک دنا میشود. حجره ها انبار کالاهای قاچاق میگردد و مواد مخدر درکنار دین در زیرعبا افیون جامعه میگردد. روحانیون در حکومت برای حفظ خود با نزدیکترین قشربخود یعنی لمپنها و اراذل و اوباش ادغام میشوند و با اتکا به  دلارهای نفتی یک "شبه طبقه کاذب" را خلق میکنند. شبه طبقه ای که مانند هر طبقه دیگری باید پایگاه اجتماعی, فرهنگ و هنر و ایدئولوژی خودش را داشته باشد. بنابراین "شبه مردم" بسیجی یا امت شهیدپرور مثل روز 9 دی پدیدار میشود, فرهنگ اسلامی, هنر اسلامی, ورزش اسلامی,سینمای اسلامی, مدارس اسلامی, علوم اسلامی و حتی زن اسلامی و حقوق بشر و اقتصاد اسلامی همه و همه بدل هائی از اصل هستند که برای هویت بخشیدن به این شبه طبقه نفتی-اسلامی و زیرکشاندن مردم و طبقات واقعی به عرصه ظهور میرسند. 

نتیجه: هرچند نسل من سوخت و نسلهای پیش و بعد از ما هم سوخت. هرچند ایران ویران شد. هرچند همه انچه مغولها و اعراب بیابان گرد جاهل در طول صدها سال بسر این سرزمین آوردند زیر سایه حکومت روحانیون در عرض سی و سه سال بصورت یک کلاس فشرده آزمایشگاه  تاریخ بر سر ما آمد و همه تلخی های تاریخ را یکجا بخورد ما دادند. هرچند همه پستی ها و پلشتی های بشر از اسکندر گرفته تا معتصم عباسی  تا لشکر مغول  را ما یکجا در حکومت اسلامی دیدیم. اما جنبش سبز را هم دیدیم, درک و اگاهی نسل امروز را دیدیم, شجاعت فرزاد کمانگرها را دیدیم به بار نشستن خون های ریخته شده و دفن شده در خاوران را دیدیم, حاصل مبارزه و ایستادگی اعدامی های دهه شصت را دیدیم, سهراب ها و ندا ها را دیدیم, نسل مبارز بی کینه را هم دیدیم . درک و شعوربالای مردم در 22 و 25 خرداد 88 و 25 بهمن 89 را دیدیم و ایمان دارم همه این تجربه های تلخ ایران را(از درون) 50 سال ازکشورهای همسایه  جلوتر برده است. حالا که عمر حکومت اسلامی به انتها رسیده و نوید برپائی جمهوری ایرانی را در خیابانها فریاد زدیم میتوان دید انروزی که رنسانس ایرانی در جمهوری ایرانی تحقق میابد و اداره جامعه بدست خردمندان خواهد افتاد, چرخها بحرکت در خواهد آمد, فقر ریشه کن خواهد شد و دریاچه ها پرآب خواهند گردید به امید آنروز

هیچ نظری موجود نیست: