پرداختن به پاسخ های مبسوط آقای عباس عبدی به یادداشت جناب کاظمیان فرصت مطلوبی ست برای شناخت و جمعبندی یک جریان روشنفکری که وجوه مشخص آن بجز «تاخیر در پاسخ دهی» نسبت به آنچه در زمان حال در جامعه میگذرد, وابستگی مفرط شان به دستگاه حکومت نیزهست.
اهمیت بررسی این جریان روشنفکری وابسته از انجا ناشی میشود که نه تنها بعد ازگذشت سه دهه تاثیرات مخرب ایشان بطور خاص بر جنبش آزادی خواهی ایران بخوبی احساس میشود که از عوامل فلاکت کنونی و بن بست امروز جامعه ایران بطور عام نیز هستند.
شاید بتوان به لحاظ تقویم و تاریخ روز تسخیر سفارت امریکا را روز اعلام موجودیت این دسته ازروشنفکران که بطرز حیرت انگیزی اصرار دارند پشت سر تاریخ حرکت کنند, در نظر گرفت. روزی که عده ای با جست زدن روی دیوار سفارت آمریکا با چند دهه تاخیر در مقایسه با انقلابیون دهه 40 و 50 و تحت حمایت قدرت حاکم به تقلید مضحکی از انقلابی گری دست زدند. شبه انقلابیونی که به ریسمان قدرت آویزان شده و حاصل کارشان جنگ وفلاکت ایران و سرنگونی دولت موقت یعنی تنها دستاورد نیمه دمکراتیک انقلاب 57 بود.(البته بیان دو دهه زندانی شدن انسانهای شریفی همچون عباس امیر انتظام بر اثر همان اقدام جاهلانه و ارتجاعی, بقول آقای عباس عبدی جایش در این تحلیلها نیست)
از دومین حرکت دست جمعی ایشان در کنترل و به شکست کشاندن خیزش مردمی در جریان اصلاحات که برهمگان روشن است دراینجا عبور کرده و به سومین حرکت این جریان روشنفکری وابسته درارتباط با جنبش سبز میپردازم.
از قصور و ضعف جنبش سبز و راهبران آن که نقطه اوج آن در خانه نشینی 12 اسفند متجلی شد نباید بسادگی گذشت. اگر این قصور و خانه نشینی نبود امروز شاهد نبودیم که این اصلاح طلبان ابدی والتقاطیون وابسته به حکومت این چنین جسارت یابند وبا نگاه عاقل اندر سفیه از انداختن رای نکبت بار خود به صندوق حکومت نه تنها دفاع کنند که به تحریم کنندگان نیز بتازند.
شاید بتوان تمامی یادداشتهای طولانی اقای عبدی را در چند عبارت زیر خلاصه کرد:
در اصلِ عزم حکومت تفاوتي رخ نداده(نسبت به زمان قبل از خرداد 88)، ولي اشتباه اصلاحطلبان(درانتخابات 88)، بهانهي شكلگيري اين وضع را فراهم كرد و اكنون هم هيچ راهي جز اصلاح آن اشتباه وجود ندارد. هر گونه اصراري بر ادامهي آن راه جز اين كه يك اشتباه به اشتباهات پيشين اضافه ميكند، نتيجهي ديگري ندارد
تا جائیکه از متن برمیاید منظور آقای عبدی از اشتباه اصلاح طلبان در جریان انتخابات 88 پیوستن به «جنبش مردمی» یا فراهم کردن زمینه آن بوده است.آقای عباس عبدی که بنا به جایگاه خود فقط از منظر حکومت به جامعه مینگرد و از موضع یک معلم با شاگرد خود یعنی جناب کاظمیان گفتگو میکند, خود هنوز از درک الفبای خیزش های مردمی و انقلاب عاجز است و گمان میکند انقلابها هم همچون جریان مطلوب خودشان حاصل اراده حکومتها یا روشنفکران وابسته به آنهاست. هیچ انقلابی و هیچ خیزش مردمی در هیچ جای جهان با دستور از بالا و به اراده روشنفکران طراحی و اجرا نشده است. تنها (والبته مهمترین) وظیفه روشنفکران مردمی در چنین حوادثی,تشخیص بموقع و هدایت صحیح آن است.
ظاهرا در فرهنگنامه سیاسی جریان مطلوب آقای عبدی قدرت و موازنه قدرت فقط در حاکمیت تعریف میشود که راه تعامل با ان هم فقط مشارکت در انتخابات حکومتی به هر قیمت و تحت هر شرایط است چرا که:
زيرا کشورهای جهان سوم بر اثر تأثير پذیری(اثرات نمایشی) خارجي و به گونهاي صوري و براي نمايش به انتخابات تن دادهاند، آن هم انتخاباتي که از ابتدای شکلگیری انتخاباتی حداكثري بود، در نتيجه تقلب هم ميكنند تا اسمش باشد ولي رسمش نباشد چون قدرت دارند و نمیخواهند از دست بدهند. ولي در غرب اين انتخابات محصول موازنه قواي نيروهاي اجتماعي است و حكومت وقتي تن به انتخابات و حضور اين نيروها ميدهد كه از پيش، فشار لازم بر آن وارد شده و انتخابات را از طریق عقبنشینی پذیرفته باشد
بگذارید نظرات آقای عبدی را با اجازه ایشان خلاصه کنیم:
1- راه رسیدن به دمکراسی شرکت در موازنه قوا ست که البته این قوا صرفا در باندهای حاکم معنا پیدا میکند معنای این هیچ چیز جز مشارکت ابدی در انتخابات حکومتی نیست و این تنها راه درست و اصولی برهم زدن تعادل قوا به نفع دموکراسی خواهان است
2- جنبش و انقلابهای مردمی که خارج از حیطه و سلطه یا بازی حکومتگران باشند اساسا «اشتباه» هستند که بهر شکل باید با آنها مقابله کرد. چرا که خارج از چهارچوب موازنه قوا وانتخابات حکومتی ست. بنابراین به دموکراسی منجر نمیشود
آیا از کلام و عملکرد آقای عبدی چیزی بجز دو بند بالا میتوان نتیجه گرفت؟ حال موقع مناسبی ست که مانیز به سوالات آقای عبدی که از منظر خود چالشی عظیم!! در برابر حقانیت جنبش سبز ایجاد کرده اند پاسخ شایسته ای دهیم:
عليرغم اين موارد، آنچه كه هنوز مورد سوال است اين است كه دوستان شركتكننده در انتخابات سال ۱۳۸۸، كه همه شرايط را به نسبت مناسب ميدانستند، چرا پس از آن عنوان «كودتاي انتخاباتي» [البته اين هم از آن اصطلاحات دوستان است و با تكرار آن ميخواهند ایدهاي را جا بیندازند.] بر آن بار كردند؟ آنان يا بايد بگويند كه از اول هم ميدانستند چنين ميشود(آن هم در حد کودتا) و با علم به اين مسأله وارد انتخابات شدند، در اين صورت بايد این موضع را صريح اعلام كنند تا دیگران بدانند با چه کسانی مواجهاند، ولي اگر از ابتدا نميدانستند كه چنين اتفاقي ممكن است رخ دهد و آقاي موسوي در همان دور اول عازم مقر رياست جمهوري ميشود، در اين صورت بايد پاسخگوي چند مطلب باشند:..
آقای عباس عبدی ! آنان که در انتخابات سال 88 از موضع تقویت و تحکیم جنبش سبز مشارکت کردند از ابتدا میدانستند با چه حکومتی مواجهند و همانطور که پیش از این اشاره شد, بوی گوارای خیزش انقلابی مردم را احساس کرده بودند( نه آنکه آنرا خود خلق کرده باشند) بنابراین در چنین نقطه عطفی بنام روز انتخابات چه با مهندس موسوی بعنوان رئیس جمهور یا بعنوان رهبر جنبش , خیزش انقلابی مردم تحت نام جنبش سبزتداوم ییدا میکرد و شعار جمهوری ایرانی در خیابانهای تهران دیر یا زود سر داده میشد. اشکال شما این است که از همان ابتدا که با دستور روحانیون حاکم از دیوار سفارت امریکا بالا میرفتید به چیزی بعنوان نیروی مردم اعتقادی نداشتید و تا به امروز نیزبا تکیه به اکرام حکومتیان قدمی در کنارخیزش مردمی برای سرنگونی حاکمیت دینی برنداشته اید. امروز هم همچون گذشته نسبت به خیزش انقلابی سبز به اندازه یک دهه تاخیر دارید و در زمانیکه اصلاح طلبی را با تابوت میبرند می توان شما و همکیشان تان را در روز 12 اسفند 90 تجسم کرد که چگونه با دست وروی نشسته ,شناسنامه در دست,و به امید پر کردن شکافهای اساسی حکومت دینی (بر اثر ضرب شست نیروی انقلابی) با یک مشت برگه باطله, پیشتاز صفوف خلوت انتخاباتی شدید که در پشت سرتان عقب مانده ترین,محافظه کارترین و منفعت طلب ترین اقشار اجتماعی ایران بترتیب صف کشیده بودند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر