پس از حماسه 25 بهمن89 و تجربه چندین و چند فراخوان ناموفق, به نظر میرسد «ناکام» به صفت جدائی ناپذیر «فراخوانهای اعتراضی» تبدیل شده است.به نظر میرسد طرفداران فراخوان در شرایط کنونی بجز معدودی آدم متوهم مجازی نیستند که احتمالا در آنسوی آبها بسر میبرند و از هیچ چیز خبر ندارند و اصلا نمی دانند راهپیمائی کردن در حکومت اسلامی یعنی چه, یا مردم ایران در زیر چه فشاری قرار دارند.
با همه این احوال باید به این سوالات اساسی پاسخ داد که اگر اعتراض نکنیم چه کنیم؟ آیا در یک وضعیت عادی بسر میبریم که دلایل اعتراضات دو سال و نیم گذشته فقط از روی سبری شکم بوده؟ آیا باید منتظر نشست تا جنگ و قحطی و فروپاشی مملکت سرنوشت ما را رقم بزند؟
سوال مهمتر این است که چرا در حالی که علاوه بر همه دلایل گذشته ده ها دلیل محکم دیگر برای اعتراض بوجود آمده و بحرانهای عظیم اقتصادی, سیاسی,امنیتی,خارجی و...جان و مال و زندگی ایرانیان را بمخاطره انداخته و اکثریت مردم حتی از فردای خود اطمینان ندارند, از سازمان دادن کوچکترین اعتراضات نیز عاجز و درمانده ایم؟
مسلما دلیل سکوت نامعقول و نامفهوم کنونی کمبود دلیل برای اعتراضات نیست. نه تنها مردم که خود حکومت هم در بحرانهای غریبی بسر میبرد که هر کدام آز انها در یک شرایط استاندارد به اندازه یک زلزله 8 ریشتری میتواندهر جامعه ای را از بن زیر و رو نماید.میتوان این سکوت مرموز را از صفات و خصوصیات خاص مردم ایران دانست و صورت مسئله را پاک کرد. اما حقیقتا اینگونه نیست. مردم بارها و بارها پیش از این اعتراض کرده اند و باید در نظر داشت گرچه مفهوم «مردم» بصورت عام معنای مشخصی دارد اما در هنگام اعتراض عملا این مردم در مفهوم عام نیستند که اعتراض میکنند بلکه مردم در دسته بندی های مشخص و معین هستند که دست به اعتراض میزنند. این حقیقت از ویژگی های خود اعتراض سرچشمه میگیرد که باید به دلیل مشخصی صورت پذیرد و مخاطبان مشخصی را به صحنه بکشاند. بطور مثال کارگران یک کارخانه برای چند ماه نگرفتن دستمزد اعتراض میکنند. یا معلمان برای افزایش حقوق یا دانشجویان برای حق بیان یا حقوق صنفی یا رای دهندگان برای یک تقلب انتخاباتی و گرفتن حق رای.
بنابراین فراخوانهای اعتراضی وقتی موفق خواهند بود که اولا دلیل مشخصی را بعنوان دلیل اعتراض مطرح کنند و ثانیا مخاطبان مشخصی را هدف قرار دهند. اما اینها کافی نیست و دو مورد دیگر نیز بعنوان شرط لازم برای موفقیت فراخوان مورد نیاز است. یکی اینکه مخاطبان فراخوان دهندگان را بعنوان نماینده خود بپذیرند و دوم اینکه روش اعتراضی با توجه به شرایط واقعی جامعه از سوی مخاطبان پذیرفته گردد.
یازده اردیبهشت فرصت خوبی ست برای انجام یک فراخوان موفق. اما فراخوان یعنی "یک کنش اعتراضی جمعی قابل رویت" و نه صرفا راهپیمائی از امام حسین تا انقلاب- نگارنده از 22 بهمن 88 تاکنون مخالف جدی راهپیمائی بوده وبارها کنش تحریم خیابان (تحریم وسایل نقلیه عمومی از 8 تا 10 صبح) را بجای راهپیمائی پیشنهاد کرده است . هدف اعتراض میتواند مشخصا اعتراض بر علیه تورم و گرانی لجام گسیخته و سیاست های فاجعه بار اقتصادی حکومت که مسببت فقر و بیکاری و عدم امنیت اقتصادی ست تعیین گردد. مخاطب این فراخوان بطور خاص کارگران و کارمندان و همینطور رانندگان و مسافران وسایل نقلیه عمومی و بطور عام مردمی ست که از شرایط اقتصادی کنونی به تنگ آمده اند.
امادر فقدان یک شورای رهبری و سازمانها و احزاب, چه کسانی باید این فراخوان را مطرح کنند؟ مسلما در خط مقدم نمایندگان کارگران و زحمتکشان و نیروها و تشکلهای کارگری و بدنبال آنها باید از طرف کلیه گروه های دیگر از جمله جنبش چپ و آزادیخواه,دانشجویان و زنان و... هر کدام متناسب با خواسته های مشخص خود از این فراخوان حمایت کنند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر