۱۳۹۱ آبان ۲۴, چهارشنبه

چرا ماموران امنیتی نظام ستار را تا حد مرگ شکنجه کردند؟



در کنار بسیاری از ابهامات دیگر در پرونده قتل ستار, پرسش اینجاست که چرا سربازان گمنام ولایت فقیه با ستار بهشتی یک  کارگر وبلاگ نویس ناشناس که در منزل پدر بطور کاملا عادی زندگی میکرد درست همان گونه رفتار کردند که معمولا با یک چریک مسلح رفتار میشد؟
اگر این اعتراف محسنی اژه ای  سخنگوی قوه قضائیه, که کل حادثه اززمان دستگیری تا مرگ فقط چند روز بیشتر نبوده در کنارگواهی زندانیان سیاسی دلاور بند 350 بگذاریم که شدت شکنجه های اعمال شده بر روی ستار را با جمله " ستار را دیدیم... از جهنم روی زمین آمده بود" توصیف کرده بودند..باز هم مستقیما به این پرسش اساسی میرسیم:  

مامورا ن رژیم دقیقا از او چه میخواستند؟
شاید تلاش برای روشن کردن جواب چنین سوالی بسیاری از ابهامات دیگر را نیز پاسخ دهد. مسلما بازجوهای ستار بهشتی بهتر از هر شخص دیگری میدانند چه کرده اند وبدنبال چه اطلاعاتی بوده اند. اما آنچه در اختیار ماست چیزی بجز  1- وبلاگ ستار بهشتی 2- حرفها و سخنان دوستان و نزدیکان ستار و3 - تجربه بازداشت شدگان  و زندانیان آزاد شده, از رفتار بازجوها در نظام اسلامی  نیست. در این نوشته تلاش میشود با تکیه بر این سه مورد فرض های که شاید به روشن شدن موضوع کمک کند, مطرح گردد.

1- فرض اینکه مرگ ستار  بهشتی در زندان بر اثر «سهل انگاری» ماموران یا اشتباه بوده با توجه به نامه زندانیان سیاسی از وضعیت وی و شدت شکنجه های اعمال شده از پیش باطل است و همینطور باید بار دیگر به آخرین گفته های ستار به همبندان خود استناد کنیم:

قصد انهدام و«تبدیلش به چیزی خالی از هر چیز» خود تاکیدی است بر اینکه  بازجویان بوضوح قصد تخلیه اطلاعاتی او را تا مرز«انهدام» داشته اند که صد البته با مقاومت جانانه ستار بهشتی روبرو شده و در این امر شکست خورده او را به زندان اوین میفرستند – اما انگار چنین اطلاعاتی برای پلیس امنیت چنان پراهمیت بوده  که بار دیگر او را از اوین به مقر پلیس امنیت بازمیگردانند . مرگ ستار در زیر شکنجه نشان از این دارد که ستار در بار دوم نیز بازجویان خود را در گرفتن اطلاعات ناکام گذاشته است.

2- تجربه بازداشت شدگان و اسیران  "درسطح فعالیت ستار بهشتی" مثل بازداشت شدگان چند سال گذشته و همینطور وبلاگ نویسانی مثل حسین رونقی ملکی و...نشان میدهد که علیرغم فشارهای سنگین جهت ارعاب و تسلیم, قتل ایشان در زیر شکنجه در دستور کار ماموران(بطور عام) نبوده است .اصولا یک وبلاگ نویس چه اطلاعاتی می تواند داشته باشد که او را تحت چنین بازجوئی های سنگینی قرار دهند؟ بنابراین ستار بهشتی از این نظر یک «مورد خاص» محسوب میشود. بخش دیگری از تجربه بازداشت شدگان سالهای اخیر حکایت از این دارد که گرفتن اطلاعات صفحات شخصی زندانیان مثل فیس بوک, ایمیل و...در واقع جزو اولین درخواستهای بازجویان از زندانیان سیاسی است. آیا این است همان اطلاعاتی که ستار بهشتی در مقابل درخواست ارائه  آن تا پای جان مقاومت نموده است؟ و از سوی دیگر برای بازجویان نیز همین اطلاعات «اهمیت حیاتی» داشته است؟
 
3- اگر «فرض» فوق را صحیح در نظر بگیریم شاید بتوان به  آخرین لینک منتشر شده در وبلاگ ستار استناد کرد:

دیگراین «فرض» محسوب نمی شود! یقیین کامل داریم که ستار حداقل اطلاعات مربوط به وبلاگ و همینطور ایمیل سیاسی خود را به بازجویان نداده است. اگر داده بود اولین کار بازجویان پاک کردن این سند انکار ناپذیرجنایتشان از جلوی چشم مردم بود.

 از روی همین نوشته آخرین وبلاگ می توان پرسید:
1- آیا قوه قضائیه نمی تواند شماره تلفن و پیامهای تهدید آمیز ارسال شده را ردیابی و شناسائی کند؟

2- آیا تهدید کنندگان پیش از دستگیری, همان شکنجه گران پلیس امنیت نبوده اند و اطلاعات «مفروض» همان یافتن راهی برای پاک کردن سند جنایت نبوده است؟ 

3- چرا ماموران امنیتی باید در زمان تغسیل خانواده ستار بهشتی را مورد تهدید قرار دهند؟ آیا اینان دقیقا همان «تهدید کنندگان سابق» نیستند که در وبلاگ ستاربهشتی ثبت شده است  و نگران برملا شدن هویت خود هستند؟
اما اینکه چرا ستار بهشتی بر سر این اطلاعات تا حد جان پافشاری کرده تنها یک احتمال را میتوان در نظر گرفت: پایمردی و تحمل درد و رنج برای حفظ جان  و امنیت یاران:

هیچ نظری موجود نیست: