۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

اگر میرحسین نباشد...ا


حوادث پی در پی هم می آیند. حوادث هم اگر زیاد با هم جفت و جور شوند حتما به ریسمانی متصلند. چه کسی باور میکند سر یک پیچ تند تاریخی, همانجا که «نظام» فرو رفته در باتلاق تحریم ها, سخت دست و پا میزند,اقتصاد زنجیر پاره کرده وتوده های مردم و طبقات اجتماعی را بزمین می افکند, درست در زمانی که هلهله آغاز جنگی خانمان سوزاز هر دو طرف بلندتر از هر زمان دیگری بگوش میرسد و «اتفاقا» آنهم درست در مقطعی که بشار اسد این یار"جانی" نظام اسلامی برای دست شستن از قدرت آماده میشود.بازهم دقیقا در همان زمانی که «دلسوزان و مصلحان نظام» بار دیگربه صرافت افتاده اند که نظام را با تکرار نمایش کسالت بار انتخاباتی از ورطه سقوط حتمی برهانند و «اتفاقا» پیش پای اجلاس سران غیر متعهدها که درخواست شده بود با میرحسین موسوی ملاقاتی داشته باشند...ناگهان رهبر زندانی جنبش انقلابی سبز دچار ناراحتی قلبی شده وسراز بیمارستان در آورد؟

555 روز از اسارت رهبر جنبش سبز گذشت . این میرحسین بود که با فراخوان 25 بهمن 89 جنبش سبز را به بهار انقلابهای عرب پیوند زد. میرحسین بود که نه تنها آخرین پرده اصلاحات را در 25 خرداد پشت سر گذاشت که پلی شد میان انقلاب و جنبش انقلابی

این تنها حاکمان تمامیت خواه نبودند که گرفتار«جنبش خیابانی به سبک انقلاب 57 » شدند.اصلاحطلبان نیز که بصراحت و شفافیت هرچه تمامتر از بعد از عاشورای 88,میرجنبش را در میانه میدان تنها گذاشته بودند, با فرصت طلبی سکوت پیشه کردند تا دریابند "سرانجام باد به کدام سو خواهد وزید" با فراخوان 25 بهمن 89 به یکباره غافلگیر شدند. زمان برای بیانیه 17 مهندس به پایان رسیده بود و جنبش وارد فاز انقلاب شده بود.

نقش میرحسین هدایت دوباره جریان نیمه کاره انقلاب 57 به مسیر اصلی خود بود. انگار از 22 بهمن 57 تا 25 بهمن 89 فقط سه روز گذشته بود!.  میرحسین نقبی بود بر فراز این 32 سال. پیوند تجربه نسل جوان انقلابی 57 ونسل سوم بنام جنبش مدرن سبز. همان موج انقلابی که بساط سلطنت را برچیده بود باید بساط خلافت را نیز برهم زند. پس زنده باد انقلاب

شاید مذاکرات بیت رهبری ومصلحان نظام با میرحسین به توافقی نرسید  که میر جنبش اینچنین راهی بیمارستان شد. اگر میرحسین نباشد دیگر دغدغه ای برای ملاقات با سران غیرمتعهدها نیست. اگر میرحسین نباشد بیانیه منسوخ شده هفدهم میرحسین و تنازل به قانون اساسی اخرین سند مکتوب وراث اصلاح طلب خواهد بود. اگر میرحسین نباشد دیگر برای مصلحان نظام مانعی بنام «آزادی رهبران سبز» وجود نخواهد داشت. اگر میرحسین نباشد ساز ونقاره اصلاحطلبان برای نمایش انتخابات گوش فلک را کر خواهد کرد. اگر میرحسین نباشد میتوان نامش را دزدید و هویت انقلابی اش را انکار کرد

۱۳۹۱ مرداد ۲۳, دوشنبه

زلزله آذربایجان: بلایای طبیعی یا قربانیان نظام ولایت فقیه؟


دستورعمل ساده و مختصری از «بالا»  به پائین دستی ها رسیده بود: قضیه زلزله را مسکوت بگذارید!. اینروزها همه چیز الکترونیکی شده. فرامین « آقا»  با فشار یک انگشت  به سراسر «نظام» لینک شده و«قضایا» بسادگی با بصیرتی خداگونه که عقل بشر از درک آن عاجز است, حل می گردند. به همان سادگی که قضیه ریاست جمهوری در شب 22 خرداد 88 با فشاریک انگشت «آقا» بر کیبرد روسی  حل شد و اکثریت مردم که در این آزمون بازنده شده بودند, در میان خونهای جاری شده جوانان بخوبی دریافتند نظر «آقا» به چه کسی نزدیکتر است.

اما چرا این جانشین شرمنده خدا حتی از پخش شدن اخبار زلزله آذربایجان اینچنین می هراسد؟ چه مشکلی بود که حاضر نشد صرفا بخاطر ظاهرسازی با اعلام چند روز عزای عمومی و نمایش دروغین همدردی با مردم وجهه ی ویران شده خود را حداقل کمی ترمیم نماید؟

پاسخ بسیار روشن است: نظام ولایت فقیه خوب میداند که مسئول مستقیم تلفات و خسارات وارده به مردم آذربایجان در یک زلزله  چند ریشتری است که «عقل بشر» در سرزمین کفار انرا نه فقط از لیست بلایای طبیعی حذف کرده که  حتی بدنبال راهی برای تولید انرژی پاک از این نیروهای طبیعی ست.
 نظام نالایق و غیر منتخب فقیهان بخوبی میداند که باز شدن در بحث و گفتگو در مورد زلزله اخیر, بسرعت هم خاطره تلخ مسکن سازی انبوه جهت بازسازی لبنان را در اذهان زنده خواهد کرد و هم حقانیت شعار « نه غزه,نه لبنان جانم فدای ایران» که توسط میلیونها ایرانی در خیابانها سر داده شد و بخون کشیده شدند.
قربانیان زلزله آذربایجان نه قربانیان یک حادثه طبیعی که قربانیان تعمدی یک جنایت آشکاربر علیه بشریت بطور عام و مردم ایران بطور خاص هستند. زلزله ای که میتوانست تحت مدیریت یک حکومت منتخب و شایسته در طول فقط نیمی از عمر نظام اسلامی با افتادن چند کتاب از قفسه یک کتابخانه ختم به خیر شود,جدای از خسارات مالی بی حساب, تاکنون  صدها کشته و هزاران زخمی بجای گذاشته است.
 نظامی که با گرفتن حق رای وحق  انتخاب افراد شایسته ازسوی مردم, خود مسئول مستقیم همه ناکارامدی ها, تلفات و خساراتی است که بر سر این مردم آوار کرده اند ودیر یا زود باید در دادگاه های مردمی در مقابل مسئولیتهای خود پاسخگو باشند.

آنان که با تسلیم شدن در مقابل سلطه جنایتکاران, بعد از تجربه شکستهای متعدد هنوز هم دغلکارانه  از اصلاح رژیم گفتگو میکنند و با فریب مردم بر عمر این نظام بی لیاقت سراپا فاسد می افزایند. خواه ناخواه در همه این جنایات شریکند. هر روزعمر بیشتر نظام ولایت فقیه مستقیم یا غیر مستقیم با تلفات انسانی و خسارات مالی جبران ناپذیر همراه است.

برای کاهش و جلوگیری از تلفات و خسارات هرچه بیشترو پایان بخشیدن به اینهمه تباهی و فلاکت راهی بجز گام نهادن در مسیر نبردنهائی نیست. وظیفه تک تک ماست که با آماده کردن ذهن مردم برای کنش نهائی به مردم آگاهی و اطمینان دهیم که هزینه های چنین نبردی از خسارات مادی و معنوی که ازبقای  نظام ولایت فقیه به ملت وارد میشود بمراتب کمتر خواهد بود و شهامت کمتری از ماندن در زیر آوار نظام ولایت نیازمند است


۱۳۹۱ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

روز نبرد نهائی درتقابل با اصلاح طلبی

هرچند در رژیمهای اصلاح ناپذیر همچون حکومت اسلامی, حرکت اصلاحطلبی چرخشی است ابدی بر محیط دایره! که نتیجه آن فقط  افزودن بر عمر حکومت است و  دست آخر بازگشتن به نقطه مبدا, چه خوشمان بیاید یا خیر, اصلاح طلبی در چنین رژیمهائی بهر حال یک مسیر واقعی است.
  چرا تلاش انحلال طلبان برای افشای حرکت عبث اصلاحطلبی  کاری از پیش نبرده است؟ 
 پاسخ این سوال چندان دشوار نیست : فاش ساختن نیت اصلاحطلبان, حتی اثبات خیانت اشکار ایشان به مردم , افشای مادام العمر دلبستگی ها و وابستگی های اصلاحطلبان به حکومت مرتجع و..درکل همه اقداماتی که تا کنون توسط اپوزسیون انحلال طلب در صدها و هزاران نقد و نوشته و سخنرانی به انجام رسیده, همگی فاقد عنصر اصلی یعنی نشان دادن مسیر دیگری به مردم در مقابل مسیر اصلاح طلبی بوده است.
یافتن مسیری دیگر برای پیمودن, بجز مسیر دوار اصلاح طلبی و قرار دادن چنین مسیر پیش رونده ای  که برواقعیتهای عینی استوار است  در پیش چشم مردم , تنها راه خروج از دایره اصلاحطلبی است. نیروهای اپوزسیون به عبث گمان میکنند با گفتن اینکه «ما اصلاحطلب نیستیم» راه تازه ای گشوده میشود.خواست  براندازی یا سرنگونی ,هرچقدر هم بلند فریاد شود گشاینده راه جدیدی نخواهد بود.

مردم چگونه به اپوزسیون اعتماد کنند در حالی که عملا بجز بازگشت به صندوقهای  رای و انتخاب میان بد و بدتر هیچ دری بروی ایشان گشوده نیست؟ ما همواره از مردم خواسته ایم روشهای اصلاحطلبی را نفی کنند: پای صندوقهای رای نروند- انتخابات را تحریم کنند- میان بد و بدتر انتخاب نکنند – در صف مرغ دولتی نایستند...آیا هیچوقت از مردم خواسته ایم در مقابل این همه نفی ها ونکردن ها , دقیقا چه باید بکنند؟

مشکل اینجاست که اپوزسیون ما خود هنوز شهامت خارج شدن از زیر سایه اصلاحطلبی را ندارد. به بیان دیگر اپوزسیون ما بیش از اینکه بر علیه حکومت سازمان یابد بر علیه اصلاح طلبان مجهز شده است. اپوزسیون ما هنوز شهامت و اعتماد بنفس لازم برای ابراز وجود بعنوان جبهه ای مستقل را در خود نیافته است. باز هم در مثالی روشنتر ما میدانیم با هر حرکت خاتمی و باقی اصلاح طلبان چه بلائی برسرشان بیاوریم! اما در مقابل مردم در پاسخ به چه باید کرد؟ سخت خاموشیم!. چه باید کرد؟ چگونه باید از مسیر اصلاحطلبی خارج شد؟  مسیر سرنگونی چه مسیری ست که منافع و آینده روشنی برای مردم ترسیم خواهد کرد؟ تا زمانیکه برای این سوالات پاسخی نداریم اصلاحطلبی تنها مسیری است که مردم باز هم بناچار و با اکراه در آن گام خواهند نهاد.

برای انحلال طلبان یعنی آنان که راه واقعی و سعادت جامعه را در سرنگونی حکومت اسلامی می دانند و به هیچ روزنه ای  برای اصلاح این نظام سراپا فاسد اعتقاد ندارند. آنانی که قانون اساسی جمهوری اسلامی را ضد بشری و مخالف منافع حقیقی ایرانیان از هر قوم و آئین میدانند و خواهان تغییر کامل این قوانین متحجر و ارتجاعی با قوانین پیشرفته و مدرن متناسب با موازین امروزین حقوق بشر هستند, کنش نهائی یا روز نبرد نهائی یک فانتزی و یا نوعی خیال پردازی روشنفکرانه نیست.
 
روز نبرد نهائی حقیقتی است مبتنی بر واقعیات امروز جامعه ما و همانقدر واقعی و قابل پیشبینی است که پیش امدن نوروز بر اثر چرخش زمین بدور خورشید. در جامعه ای که به لحاظ اقتصادی, سیاسی و اجتماعی از هم اکنون به  بن بست رسیده و بوضوح بدلیل ناکارامدی و فساد و یا بهتر بگوئیم عفونت غیر قابل درمانی که سراپای نظام و جامعه را در بر گرفته, مردم حتی قدرت خرید و تامین مایحتاج اولیه زندگی خود را نیز ازدست میدهند. در جامعه ای که تورم و گرانی اقشار متوسط را هر روز بیشتر به خط فقر و گرسنگان دیروز را به خط مرگ نزدیکتر میکند. در نظامی که هر روز کارگاه و کارخانه ای بسته میشود و تعداد بیشتری به لشکر انبوه بیکاران افزوده میشود, در نظامی که  علاوه بر همه این مصیبتها جهان نیز بر علیه اوست و  تحریمها مهمترین منبع ارتزاق جامعه یعنی نفت را نیز دربر گرفته , آیا پیش بینی روز نبرد نهائی واقعی تر ازدرک چرخش زمین و آمدن نوروز نیست؟

 روز نبرد نهائی را  چگونه باید تبدیل به یک مسیرواقعی در تقابل با اصلاحطلبی نمود؟
دقیقا مشابه همان کاری که با «نوروز» انجام میدهیم.یعنی آماده کردن ذهن جامعه برای فرارسیدن روز نبرد نهائی, اپوزسیون ابتدا باید خود باور کند که مسیر غیر از اصلاح طلبی چیزی نیست  بجز وعده نبرد نهائی. اپوزسیون از هر عقیده و طرز فکری تشکیل شده باشد, از جمهوری خواه گرفته تا سوسیالیست و مشروطه طلب از ترک و بلوچ گرفته تا کرد و خراسانی , از حامی حقوق زنان وحقوق بشر تا طرفداران محیط زیست و... از کارگران تا تولید کنندگان و بیکاران و معلمان و دانشجویان, در هرچه اختلاف داشته باشند در باور روز نبرد نهائی میتوانند متحد شوند.
 همانند نوروز که مردم به پیشوازش رخت نو بتن میکنند – برای روز نبرد نهائی نیز باید لباس رزم تهیه کرد.اپوزسیون باید بطور متحد ذهن جامعه را برای فرارسیدن چنین روزی همچون یک فراخوان, همانند بیست و پنجم بهمن 89 آماده نماید. باید شعار نویسی و و دیوار نویسی کرد. در معابر و اماکن عمومی و خصوصی درباره اش گفتگو کرد. درباره اش نوشت, سخن گفت و بمردم اموزش داد که برخلاف راهپیمائی های گذشته که سایه اصلاحطلبی برسرش سنگینی میکرد, غروب بمنزل بازنخواهیم گشت. دیگر اجتماع از امام حسین تا آزادی تهران نیست  . در همه میادین در سراسر ایران در یک همزمانی تعیین شده, ماشین سرکوب را از کار خواهیم انداخت و تا حکومت را وادار به عقب نشینی و پذیرش آرای حقیقی مردم و رفراندم نکنیم , تا حکومت را عزل نکنیم, بی یا با خشونت به منزل بازنخواهیم گشت