۱۳۹۰ شهریور ۸, سه‌شنبه

شنبه 12 شهریور ساعت6:,روز اتحاد خیزش دلاوران آذربایجان وجنبش سبز ایران. در مقابل دشمن مشترک


متن فراخوان فعالان آذربایجان :
مطالبات مردم در تجمع اعتراضی روز شنبه دوازدهم شهریور بر این پایه‌ها استوار خواهد بود: - توقف فوری سیاست خشک کردن عمدی دریاچه اورمیه - انجام اقدامات فوری و ملموس برای جلو‌گیری از خشک شدن دریاچه اورمیه - عذر‌خواهی دولت و رییس مجلس شورای اسلامی و نمایندگانی که به مردم آذربایجان اهانت کرده‌اند -استعفای استان‌دار آذربایجان غربی به عنوان مسوول اول شورای تامین استان که دستور شلیک مستقیم به مردم بی‌گناه را داده است - محاکمه و معرفی فوری عاملین سرکوب خونین شهر اورمیه - آزادی همه زندانیان سیاسی و بازداشت‌شدگان روزهای قبل و روز پنجم شهریور در شهر تبریز و اورمیه - جبران خسارت مالی کسانی که اموالشان توسط نیروهای یگان ویژه صدمه دیده است. - توقف استفاده از کلمات اهانت‌آمیز هم‌چو اراذل و اوباش و… علیه مردم معترض در مطبوعات و رسانه‌های دولتی وعده دیدار: روز شنبه دوازدهم شهریور ماه ساعات‌: شش عصر مکان: میدان ولایت فقیه- خیابان امام- خیابان عطایی- خیابان بعثت- خیابان خیام جنوبی- خیابان کاشانی- میدان ایالت همه مردم آذربایجان، فعالین خیزش مردمی آذربایجان و آزادی‌خواهان سراسر ایران را دعوت می‌کنیم با برگزاری تجمعاتی در این روز مردم شهر تبریز و اورمیه را تنها نگذارند

شنبه 12 شهریور ساعت 6 بعد از ظهر روز همبستگی با مردم دلاور آذربایجان

۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

جنبش سبز و ضرورت برگزاری انتخابات از نوعی دیگر


نمک حاصل از خشک شدن آب دریاچه ارومیه را انگار بر زخم کهنه جنبش سبز پاشیده اند که اینچنین به فریاد در امده است. زخمی که قدمتش به عاشورای 88 میرسد . روزی که شهری به بزرگی تهران را تصرف میکنند و شب به منزل برمیگردند. همان روز همه فهمیدیم که جنبش با خودش روراست نیست . تضادی عمیق ما بین انگیزه انقلابی و رفتار آشتی جویانه از پرده بیرون افتاده بود. تضاد میان آنچه میخواهیم و آنچه انجام میدهیم .  تضاد میان بدنه انقلابی و ناصحان اصلاح طلب . حتی فرق گذاشتن میان شهدای دهه 60 و 88 .میان  شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه و اجرای بی تنازل قانون اساسی. میان خواست تغییرات بنیادی و درخواست مجوز برای راهپیمائی . جنبشی رادیکال که ازشرم چهره خود را زیر قبای رفرمیسم پنهان مینمود . حفظ تعادل میان وزنهای انقلاب 57 و جنبش سبز بر اساس شاهین ترازوی اصلاحات.رهبری جنبش جوان امروز بدست جوانان سال 57 . خواست جدائی دین از سیاست با شعار الله و اکبر...
جنبش سبز باید بالهای خود را از زیر قبای مصلحت بیرون آورد و برهنه به پرواز در آید . چیزی برای شرم نیست !هر چه هست زیبائیست و جوانی . جنبش رادیکال باید شعارهای خود را سر دهد . جمهوری ایرانی, اجرای بی تنازل اعلامیه جهانی حقوق بشر. حق مطلق تعیین سرنوشت برای همه انسانها ازهرقوم و آئین در پای صندوق های رای. اتحاد بر اساس برسمیت شناختن حقوق شهروندی.

جنبش سبز برای باز کردن زنجیرها از دست و پای خود در اولین گام باید حق انتخاب شورای رهبری جنبش جوانش را بدست اورد .
انتخاب شورای  رهبری دمکراتیک جنبش سبز برای هدایت اعتراضات و سپس تشکیل کنگره ملی جبهه متحد مردم ایران برای انتقال قدرت از حکومت اسلامی به جمهوری ایرانی سکولار . 
بی خشونت یا با خشونت . بگذار بشود هر آنچه باید بشود

۱۳۹۰ شهریور ۶, یکشنبه

سه شنبه میلیونی برویم جلوی مجلس , نمایندگان را در مورد لزوم تصویب طرح دو فوریتی نجات دریاچه ارومیه "قانع" کنیم


آقای محترم, خانم عزیز, خواهر , برادر چرا الکی شلوغش میکنید. حالا نمایندگان مجلس یک اشتباهی کردند و طرح دو فوریتی نجات دریاچه ارومیه را تصویب نکردند. هر اشتباهی قابل جبران است . پیشنهاد میکنم سه شنبه "خیلی دوستانه" بصورت میلیونی برویم جلوی مجلس مستقیما با "نمایندگانمان" از نزدیک گفتگوی دوستانه ای داشته باشیم و اهمیت نجات دریاچه ارومیه وزاینده رود و سی و سه پل و... را به ایشان خاطر نشان کنیم
. اشکالی که نداره آدم بخواهد با نمایندگانی که با آرای خودمان انتخاب شده اند دیداری تازه کنه؟ و شاید هم افطاری را در کنار این عزیزان صرف کردیم

۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

در سراسر ایران سبزها در کنار تراکتورسازی برای نجات دریاچه ارومیه به ورزشگاه بیایند


ما سبزها می توانیم در  سراسر ایران هر موقعی که تیم تراکتور سازی مسابقه داشت , به ورزشگاهها بیائیم ودر کنار مردم دلیر آذربایجان برای نجات دریاچه ارومیه بپاخیزیم . مسلما رفقا در سختی ها دست یکدیگر میگیرند و این وظیفه ماست که دراین شرایط سخت دوستی و رفاقتمان را به دلیران خطه پاک آذربایجان اثبات کنیم 

۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

خودسوزی در میدان انقلاب: چگونه اینقدر بی تفاوت شدیم؟


یک انسان در میدان انقلاب خودش را به آتش میکشد. گالن بنزین یا نفت را روی خودش میریزد و سپس شعله های آتش تمامی بدن او را در بر میگیرد. هیچ شکی نیست که این "انسان" حتی اگر گرفتار مشکلات شخصی هم بوده ,جامعه را مقصر میدانسته وگرنه ضرورتی نداشت در میدان انقلاب خودسوزی کند و میتوانست در یک گوشه وکناری خیلی راحتر اینکاررا انجام دهد  شاید هم نیم نگاهی به خودسوزی محمد البوعزیزی دستفروش تونسی داشته و میخواسته با سوزاندن وجود خویش, آنش اعتراض را در جامعه شعله ور سازد. شاید...اما جدا از هر انگیزه ای که ایشان داشته , بی تفاوتی ما شایسته تامل است.

حتما جامعه شناسان و روانشناسان تحلیل های علمی خود را از این بی تفاوتی دارند ومقاله های خود را نوشته و ارائه خواهند نمود . من اما در اینجا فقط میخواهم نظرو تجربه شخصی خودم  را به عنوان عضوی از این جامعه بی تفاوت بیان کنم .

بدور از نظرهای عامیانه ای چون "بی غیرت بودن" مردم ایران که در ذات خود فقط قصد دارد جامعه ایران را به لحاظ حس همدردی منحصربفرد و بنوعی "گناهکار" جلوه دهد. من اعتقاد دارم ریشه های این بی تفاوتی را باید در "شکست خوردن درمرحله نتیجه گیری" در بازه زمانی نسبتا طولانی جستجو کرد. از تجربیات شکست خورده ی انقلاب مشروطه و ملی شدن صنعت نفت که بگذریم . در حافظه مردم, یعنی همین نسل زنده وحاضر, سه تجربه بزرگ "تلاش و شکست" را میتوان یافت. تجربه انقلاب 57,تجربه دوره اصلاحات و تجربه ناتمام جنبش سبز که در بهترین حالت دارای تجربیاتی ناکام در عرصه مبارزات خیابانی ست.

اگر بی تفاوتی را با تجربه شخصی خودم بخواهم تعریف کنم چیزی نیست بجز"محصول روانی ناکامیهای متوالی درگرفتن نتیجه, علیرغم تلاش های مکرر" . آیا انتظار داریم همه مردم ایران چنان به لحاظ فردی خودشان راساخته و پرداخته باشند که با ده ها بار افتادن باز هم برخیزند؟ یکبار انقلابی کردیم ده ها بار پرشورتر از انقلاب تونس و مصر و پیروزی رادو دستی تقدیم کردیم به دشمنان آزادی و انسانیت . در سال 76 دوباره جنبش اصلاحی را براه انداختیم با شور و شوقی بهمان اندازه و نهایتا نتیجه را واگذار کردیم به احمدی نژاد. در همین جنبش سبز راهپیمائی ها کردیم هر بار کشته ها دادیم و اسیر دادیم و به وحشیانه ترین شکل سرکوب شدیم بدون اینکه نتیجه ای ملموس از تلاش هایمان بدست آید و انقدر این تلاش بی نتیجه را ادامه دادیم و آنقدر چشمانمان را به کاهش جمعیت بستیم  تا این سوال بزرگ بیان نشده در ذهن مردم ایجاد شد که حاصل این کشته ها چیست؟ یا به عبارت دقیقتر نقشه راه کدام است ؟ در هر تلاش ,ما چند گام از این مسیر را طی میکنیم؟آیا می توان برای همیشه تلاش و مبارزه را نوعی در جا زدن تعریف کرد؟ 

با بحث فوق دلیل تداوم مبارزات تونس و مصر و لیبی و سوریه بسیار قابل توجیه و روشن می شود . موضوع بر سر تعداد کشته شدگان نیست . مسئله این است که با هر تلاش, جنبش انقلابی گامی بجلو میرود و مردم طعم پیروزی را میچشند. هر ملتی (که شامل مردم ایران هم میشود)چنانکه درست راهبری شوند و متناسب با شرایط  و تجربیات خودشان روشی از مبارزه جلوی رویشان قرار داده شود که حاصل آن یک پیروزی ملموس هرچند کوچک باشد و گامی به جلو , مسلما از این بی تفاوتی بیرون خواهند آمد . هر انسان در زندگی فردی اگر حاصل تلاشش یک پیروزی باشد حتما گام بعدی را نیز بر خواهد داشت. و در عرصه مبارزات اجتماعی نیزهمین قانون دقیقا برقرار میشود . 

اما در عرصه مبارزات اجتماعی مردم خود به تنهائی نمی توانند یک حرکت جمعی را سازمان دهند و لزوم یک شورای رهبری خردمند, مورد اعتماد اکثریت و متکی به آرا و نظر مردم که نماد همه اقوام و مذاهب و بطور خلاصه نماینده همه معترضان باشد یک اصل ضروری ست .این دقیقا همان چیزی ست که جنبش سبز ایران بخصوص بعد از حصر رهبرانش فاقد آن است . آیا از فراخوانهای راهپیمائی های "ناکام" اسفند 89 تحت عنوان سه شنبه های اعتراض و فراخوانهای الله و اکبری که بجزبعضی مناطق خاص شهر تهران استقبالی از ان نمی شود و اصرار شگفت انگیز بر تداوم این ناکامی , انتظار بیشتری از بی تفاوتی و عدم اعتماد کنونی را انتظار داریم؟

ایا هیچ راه دیگری برای مبارزه نیست و وجود ندارد که حاصلش پیروزی هرچند کوچک باشد؟ ایا شورای هماهنگی راه سبز امید نماینده مردم کرد و ترک و بلوچ و سنی و مسیحی و...هم هست؟ چطور است که  "آبپاشها" و هندوانه خوران" که از جوانانی بسیار کم سن وسال تشکیل شده, بهتر از شورای هماهنگی, خودشان را سازمان میدهند و حتی در محدوده خودشان به پیروزی هائی دست میابند اما شورای هماهنگی جنبش از حداقل خردمندی و ابتکار بی بهره است؟

آیا نمی توان فلان کالای خاص مثلا قند و شکر یا محصولات ایران خودرو را تحریم کرد؟ آیا تنها روش مبارزه همین روشهای یاس آور و کسالت باری ست که ارائه میشود و هر بار هم با همه ناکامی ها تکرار میشود؟ آیا نمی توان دهها ایده را از دل جامعه و همین جوانان بیرون کشید و با اتکا به همه مردم ایران و کنار گذاشتن انحصارطلبی و چوپان سالاری کاری کنیم که مردم ایران نیز طعم شیرین پیروزی را در دهان خود حس کنند؟ ایا برای تداوم ناکامی, بی تفاوتی و ناامید کردن مردم ایران عزمی راسخ و طراحی شده وجود ندارد؟

۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

فقط به یک شرط در انتخابات حکومتی شرکت میکنم


 تنها شرط من برای  شرکت در انتخابات حکومتی این است که بعد از یک راهپیمائی آزاد سبزها ,از میدان امام  حسین  تا آزادی , میرحسین موسوی در کمال سلامتی و آزادی  و بدون هیچ گونه فشاری  ضمن قرائت قطعنامه راهپیمائی و انجام سخنرانی مردم را دعوت به مشارکت در انتخابات کند.
آیا این خیلی شرط بزرگیه؟ و اگر بجز این باشه اصلا چیزی به نام انتخابات مفهوم داره؟

۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

عالیجنابان شورای هماهنگی شما در حد و اندازه "هندوانه خوران" هم خلاقیت و توان سازماندهی ندارید


بلاخره یک نفر, یک روزی, یکجائی باید حرف دلش را بزند . آقای اردشیرامیرارجمند و عالیجنابان پشت صحنه شورای هماهنگی, اگر توانائی هماهنگی و هدایت جنبش را ندارید چرا دو دستی به میز ریاست چسبیده اید؟ از فراخوانهای اسفند ماه 89 سخن بگوئیم که همچون آب سردی روی شعله های تازه برآمده جنبش از فراخوان 25 بهمن رهبران سبزمان ریخته شد؟ از پیاده روی سکوت بگوئیم؟ یا از این فراخوان  الله و اکبر که با بیمیلی هرچه تمامتر جهت رفع مسئولیت صادر فرموده اید؟  با جنبش سبز مردم ایران چه دارید میکنید و به کجا میخواهید برسید؟ ایا شما واقعا به دمکراسی و شایسته سالاری باور دارید؟ ایا به شعار ایران برای همه ایرانیان اعتقاد دارید؟ چرا بعد از همه این  همه ناکامی راه را برای تشکیل شورای رهبری جبهه دمکراتیک مردم ایران باز نمی کنید؟ چرا مسیر را برای یک انتخابات دمکراتیک(در حد مقدورات) که ضامن حضور نمایندگان همه و اقلیتهای دینی و قومی باشد هموار نمی کنید؟ چرا با شفاف سازی  مخالفید؟ چرا در سازماندهی اعتراضات مدنی از روشهای خلاقانه بدنه جنبش سبز بهره نمی برید و ساز ناخوشایند و گوشخراش خودتان را دائما تکرار میکنید؟ چه اصراری دارید  روحیه فرسوده ,مایوس و ناامید خودتان به بدنه جوان جنبش تزریق کنید؟ آیا این باعث شرمندگی نیست که کمپین های "هندوانه خوران" و"آبپاشها" بمراتب از فراخوانهای کسالت بارشما دارای سازماندهی دمکراتیک, خلاقانه  و تاثیر گذارتری بوده است؟

۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

ازبرسمیت شناختن دولت احمدی نژاد تا حمله نظامی به قذافی- از حق نگذریم ما ملت تنهائی هستیم

سرانجام دیکتاتور لیبی با کمک نیروهای نظامی ناتو و دخالت مستقیم در نبرد میان مخالفان و دولت قذافی سرنگون شد . خبر خوشحال کننده ایست. بهر حال با سرنگونی هر دیکتاتور زیر پای دیگر دیکتاتورهای منطقه سست تر به نظر میرسد هر چند زیاد نمی تواند غروربرانگیز باشد. هیچ شکی نیست بدون کمک نظامی تمام عیار نیروهای ناتو داستان شاید پایانی دیگر داشت.
به عنوان یک ایرانی و عضوی از جنبش سبز ایران , نمی توانم خاطره تلخ نامه های دوستانه وبیدلیل و بی هنگام اوباما به سید علی خامنه ای فراموش کنم  که کمترین اثرش دلگرمی و جسارت ایشان در انجام کودتای انتخاباتی بود. و اگر این را صرفا یک اشتباه تاکتیکی سیاست خارجی امریکا پیش از انتخابات ایران بدانیم, برسمیت شناختن دولت احمدی نژاد و دادن ویزا به این متقلب انتخاباتی جهت سخنرانی در سازمان ملل آنهم درست در اوج تحرکات جنبش سبز که با نماد شهدائی همچون ندا سراسر جهان را تحت تاثیر قرار داده بود  و ناشنوائی مطلق سیاست گذاران امریکا و غرب را در مقابل فریاد دادخواهی یک ملت تنها با شعار "اوباما یا با اونا یا با ما" را چگونه باید تفسییر کرد . ما نه نیاز به لشکرکشی نیروهای ناتوداشتیم و نه نیازی داشتیم هیچ کار فوق العاده ای برای مردم ایران انجام دهید. فقط میخواستیم  به اعلامیه حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت مردم ایران احترام بگذارید و دولت کودتا را تا روشن شدن نتیجه واقعی انتخابات به رسمیت نشناسند. آیا غیر از این  میتوان نتیجه گرفت که سیاست گذاران دنیای غرب با هر "دیکتاتوری" مخالف نیستند و بجز منافع مستقیم خویش به هیچ اصول انسانی پایبند نیستند و فکر نمیکنند 

۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

روز قدس را به روز حمایت از مردم مظلوم سوریه و حمایت از رهبران سبز تبدیل کنیم – تا بعدا شرمنده هیچکدام نباشیم


بوی حلوای حکومت بشار اسد  با بوی خون مردم دلاور سوریه درهم پیچیده و رایحه غریبی را بوجود آورده که بیش از هر ملت دیگر,حس شامه ی ما ایرانیان را تحت تاثیر قرار میدهد . ننگ دخالت سپاه پاسداران در قتل عام مردم دلاور سوریه و حمایت  قاطع حکومت اسلامی از دیکتاتوری  بشار اسد بار تعهد و مسئولیت ما را در اعلام انزجار از این جنایات و تبری جستن از سیاست های مداخله جویانه ولایت فقیه هرچه بیشتر میکند . از سوی دیگر بی تفاوتی بیش از این در مقابل اسارت و رنج رهبران سبزمان مهندس میرحسین موسوی و شیخ شجاع کروبی لکه ننگی ست پاک نشدنی .
سکوت بیش از این جایز نیست و حاصلش چیزی نیست جزشرمندگی , حقارت  برای نسل امروز و برای ثبت در تاریخ . خون ما از خون مردم سوریه رنگین تر نیست با شورا یا بی شورای هماهنگی  تا فرصت باقی ست باید طرحی ریخت و کاری کنیم کارستان . دیگر نه زمانی برای اتلاف وقت باقی  مانده است و نه هیچ دلیل موجهی

۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

پیشنهادبه سید علی: جهت مقابله با دشمن وبه رسم رفاقت, ساخت قفس بشار اسد را به متخصصین پرتوان داخلی واگذار کنید



گاردین: برای اسد هر روز شرایط سخت تر و سخت تر میشود و او در این راه تنها یک دوست ثابت قدم دارد و او علی خامنه ای است.خامنه ای تنها رفیق ثابت قدم اسد است و به او کمک میکند

به سید علی پیشنهاد میکنم تا دیر نشده رسم رفاقت را بجا آورده و دستورساخت قفس برای دادگاه قذافی و بشار اسد را صادرنموده واین پروژه را از طراحی تا اجرا به متخصصین پرتوان سپاه و بسیج واگذار نماید و با این اقدام انقلابی ابتکار عمل را از دست دشمن خارج نمائید.
در نظر گرفتن محلی برای خمیر دندان,مسواک و حوله, نصب تخت تاشو,تخلیه فاضلاب , محلی برای آویزان کردن کت و شلوار واجب بوده و مهمتر از همه توصیه میگردد جهت حفظ جان دیکتاتور از هجوم مردم حتما قفس دوجداره طراحی شود . جهت  سهولت حمل و انتقال به دادگاه پیشنهاد میگردد در زیر قفس محلی برای اتصال به لیفتراک تعبیه گردد