۱۳۹۰ مرداد ۹, یکشنبه

کمپین یک میلیون شبنامه را براه بیاندازیم

پیشنهاد یک کمپین عملی برای شکستن "حصرآگاهی" در فضای مجازی و ارتباط مجدد با مردم کوچه و خیابان

هر نفر, یک جنبش:
پخش (فقط)یک اعلامیه در هر شبانه روزدر میان مردم کوچه و خیابان

مقدمه: گفتگو ها , اطلاع رسانی ها, تحلیل هاو نقدها به فضای مجازی محدود و در دیواری که مابین قشر روشنفکر و مردم کوچه و خیابان کشیده شده است محصور شده ایم. در کوچه و خیابان مردم براه خویش میروند, تقریبا دیگر از هیچ چیزخبر ندارند. دغدغه نان و آب به بزرگترین مشغله زندگی شان تبدیل شده . در این هیچ اشکالی نیست در همان 22 خرداد 88 هم که به پای صندوق رای آمدند دغدغه اصلی مردم همین بود . مردم در معنای عام خود همیشه همین هستند(چه در ایران چه در سوریه) . مردم بدنبال رفاه, مقداری آزادی اجتماعی برای باور "خوشبختی" هستند و نیاز دارند به بینهایتی از حس امنیت چه از بعد اقتصادی و چه از جنبه اجتماعی برای احساس اطمینان از تداوم " حس خوشبختی"  و بدنبال مقدار کمتری آزادی سیاسی هستند. مردم تحلیلگر نیستند, مردم کتاب نمی خوانند و اگر بخوانند بدنبال یافتن راه حل نیستند . بطور معمول در سرزمینهائی  که مثل ما بحران زده نیستند, ازدواج مهمترین رویداد اجتماعی برای مردم محسوب میشود. رویدادی با مراسم باشکوه که فرد را از انزوای منفعت طلبانه فردی خویش خارج کرده و وادار میسازد منافع خویش را به چند نفر دیگر تحت نام خانواده پیوند بزند که بسیاری از پس انهم درست بر نمی آیند .

با این حال تا همین مردم بطور میلیونی به خیابان نیایند هیچ جنبشی شکل نمی گیرد و معمولا این زمانی ست که مردم "دریابند" که منافع شخصی و خانوادگی ایشان , یعنی همان رفاه و احساس امنیت, دیگر با تلاش فردی و بدون کمک گرفتن و نگاه کردن به دیگران محقق نمیگردد . این جملات بسیار ساده و روشنی ست که تقریبا همه میدانند . اما با همه سادگی مشکل امروز ما(جنبش سبز) نیز همین است . مردم ما در 22 خرداد 88 با احساس خطر از وضعیت بحران زده جامعه دستان یکدیگر را گرفتند وبا جمعیتی شگفت انگیز برای تغییر به پای صندوق رای آمدند. در 25 خرداد با جمعیتی کمتر اما بازچند میلیونی به خیابان آمدند . و بعد از چندین راهپیمائی که آخرین مورد  در 25 بهمن 89 بود تلاش خود را برای یک اقدام جمعی نشان دادند. اما بعد ازآن چه شد؟ ایا در ظرف چند ماه  یا حداکثر دو سال مردم از آگاهی به " لزوم اقدام جمعی" به ناآگاهی رسیده اند؟ مسلما اینطور نیست. برای وارد شدن مردم به یک اقدام اجتماعی نیاز به آگاهی ست که مردم ما بهر شکل ان را بدست آورده اند . اما تداوم یک جنبش تا رسیدن به پیروزی نیاز به" احساس موفقیت گام  به گام" در پروسه جنبش دارد . اینجاست که نقش روشنفکران در عرصه سیاست پررنگ میشود. روشنفکرانی عملگرا که گام به گام و در گامهای کوچک بر طبق یک نقشه راه, روشهائی را معرفی کنند که حاصلش موفقیت های کوچک اما روبه جلوباشد. مردم برای آرمانها نمی جنگند . آرمانها را باید آنقدر به تکه های کوچک تقسیم  کرد تا با منافع روزمره مردم گره بخورد . روشنفکران در عرصه عمل فقط باید یک گام جلوتر از مردم باشند و در عرصه نظر فرسنگها.
گاهی بخشی از مردم که در عمل بجز منافع شخصی و خانوادگی خود دغدغه ای ندارند بدلیل تحصیلات و آشنائی با امکانات دنیای مجازی بصورت شبه روشنفکر سیاسی در فضای مجازی قرار میگیرند و دیوار دنیای مجازی را قطور تر میکنند. روش خوبی ست! در عمل مردمند و در نظر روشنفکر. ما کدام یک هستیم؟ 

کمپین عملی بردن آگاهی میان مردم کوچه و خیابان:
کمپین یک میلیون شبنامه را براه بیاندازیم:هر نفر, یک جنبش,پخش (فقط)یک اعلامیه در هر شبانه روزدر میان مردم کوچه و خیابان:
مردم از کجا باید بفهمند که زندانیان سیاسی در اعتصاب غذا هستند؟ یک زندانی کرد در بهداری فوت کرد؟ چه فاجعه اقتصادی بزودی دامنگیرشان خواهد شد؟ با قبض گاز و آب چه باید بکنند؟ تهدیدات امنیتی که بالای سرشان به پرواز درآمده چگونه زندگی عادیشان را بهم خواهد ریخت؟ موضوع تجاوز گروهی به یک موضوع عادی تبدیل شده و ...مردم از کجا بدانند که چه باید بکنند؟
پیشنهاد من به روشنفکران سیاسی که جنبش سبز و آینده ایران دغدغه اصلی ایشان است و در فضای مجازی از همه این اخبار اطلاع دارندو به تحلیلهای مختلف آگاهند, این است که از میان همه اخبار و اطلاعاتی که خود در طول روز یا هفته به آن دسترسی دارند به میل خود یکی را انتخاب کنند وبصورت یک اعلامیه یا شبنامه  بزبان عامه فهم درآورند واینرا وظیفه روشنگرانه خود قرار دهند که در طول یک شبانه روز بهر صورتی که امکان پذیر است بدست مردم برسانند.
قرار دادن فقط یک اعلامیه در تاکسی, اتوبوس و مترو یا در روی برف پاک کن ماشینها یا انداختن در صندوق پست منازل یا تابلو اعلانات, رساندن بدست همکاران یا انداختن در مغازه ها و فروشگاهها مسلما برای یک فرد نه زحمتی دارد و نه خطری. فقط هنگامی که به ابعاد میلیونی این وظیفه ساده فکر کنیم و تجسم کنیم در هر هر هفته میلیونها اعلامیه اگر توسط فقط یک میلیون جامعه سبز و روشنفکر وظیفه شناس در سطح شهرها پخش گردد به اهمیت و ارزش این طرح می توان پی برد. مگر ما بیشمار نیستیم؟

مزیتهای طرح پیشنهادی:

1- احترام به تنوع و تکثر در جنبش سبز: مطلب مورد نظر ومطلوب خودتان را تکثیر کنید. مثلا زنان در مورد حقوق زنان ومذهبی ها متناسب با عقاید خودشان و...

2- هر شخص از جامعه سبز می تواند بدون منتظر شدن برای حرکت دیگران وظیفه شخصی خود را انجام دهد : نگران نباشیم که امروز کم هستیم . پافشاری کنیم. کمپین یک میلیون امضای زنان هم از روز اول یک میلیونی نبود ولی سرانجام به بهترین حرکات جنبش زنان تبدیل شد و تاثیرات محکمی بر کل جنبش زنان ومردم ایران گذاشت

3- در صورت موفقیت این طرح و رسیدن به مرز میلیونی در صورت هرنوع فراخوان در آینده, دغدغه اطلاع رسانی به مردم نخواهیم داشت چرا که سازماندهی اش از قبل موجود است و ما به اندازه کافی تمرین داشته ایم

۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

دریاچه ارومیه بزودی خشک میشود: کجاست جوانمردی همچون تختی؟

هرکسی قلیش برای دریاچه ارومیه می تپد, همه آذری های عزیزی که در کنارش زندگی میکنند,همه ایرانیانی که زیبائی شگفت انگیز دریاچه ارومیه را از نزدیک دیده اند,  بیائیم یکبار هم که شده بدور از مسائل سیاسی و قومی فقط و فقط به نقطه اشتراکمان یعنی نجات دریاچه ارومیه فکر کنیم.ا

مسئله نجات دریاچه ارومیه به تنهائی انقدر بزرگ و سخت و پیچیده  هست که "سیاسی" کردن آن فقط موانع بزرگتری را بر سر راهمان قرار میدهد و قومی کردنش ما را در این راه سخت "تنها " خواهد گذاشت



شروع کار بسیار ساده است :ا

یک انسان دلسوز, یک هموطن سرشناس , یک جوانمردی همچون تختی در سطح ملی  همت کند . راه حل واقعی نجات دریاچه ارومیه را پیدا کند و هزینه اش را اعلام نماید . ما هم همت میکنیم . کمپین های غیرسیاسی و ملی تشکیل میدهیم و هزینه لازم را تامین میکنیم

۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه

جنبش نظاره گر یا جنبش کنشگر؟

1- دنباله رو حوادث://
اگر بین احمدی نژاد و خامنه ای اختلاف ایجاد نمی شد ما این چند ماه اخیرچکار میکردیم؟ اگر انتخابات حکومتی مجلس چیزی حدود شش ماه دیگر برگزار نمی شد صفحات وبلاگمان را با چه موضوعی پر میکردیم؟ اگر بین توکلی و احمدی نژاد و مطهری و... اختلافات کلامی بروز نمی کرد , اگر نیروهای ایران به دولت بشار اسد کمک نمی کردند و یا علنی نمی شد , اگر خاتمی آن حرف را و سپس این یکی را نمی زد , اگر زندانیان سیاسی اعتصاب غذا نمی کردند, اگر هدی صابر را زودتر به بیمارستان میرساندند, اگر آن ضربه موجب قتل هاله نمی شد و... هزاران اگر از همین دست این پرسش را ایجاد میکند پس نقش ما در میان این حوادث چیست؟//

جنبشی که تا عاشورای 88 خود خالق  و سرچشمه هر خبر  بود به یکباره تبدیل به ناظرمطلق حوادث گردید. اعلام راهپیمائی  25 بهمن 89 از سوی رهبران سبز و اعتصاب غذای اخیر زندانیان سیاسی , مرگ  دلخراش هدا صابرو هاله سحابی همه یک پیام مشترک داشتند که به اعتقاد من با نگاهی "خوشبینانه" میتوان گفت که درست درک نشد و این پیام چیزی نیست بجز اینکه: نظاره گر بودن جنبش نیست "باید کاری کرد کارستان" (پیام منصور اسانلو از زندان) .//

بی هیچ تردید , اگر از بعد از عاشورای 88 به بعد  هنوز از جنبش سبز "حرف" میزنیم حاصل همت بلند شهدا و مردمی ست که در همان چند ماه اول دست به اقدام در "عمل" و کف خیابانها زدند و اگر امروز هم هنوز امیدی در قلبهای ماست حاصل همت بلند رهبران سبز در قربانی کردن آزادی مشروط خویش با فراخوان 25 بهمن و ایستادگی شگفت انگیز زندانیان سیاسی ست و اگر نبود همه اینها امروز چه حرفی بود برای گفتن و به کدامین امید این کلمات نوشته میشد؟//

2- امروز ضروری ترین گام جنبش برگزاری انتخابات دمکراتیک شورای رهبری ست.//
خوشبینانه ترین نگاه به "وضعیت شورای هماهنگی راه سبزامید" اینست که خواستند و نتوانستند و یا ندانستند. از نگاههای دیگر در اینجا چشم میپوشیم که به حاشیه نرفته باشیم . اگر مهمترین و ابتدائی ترین خواست و شعار جنبش سبز" رای ما کجاست؟" بوده , من همینجا این شعار را تکرار میکنم  که در تعیین اعضای شورای رهبری جنبش باز هم "رای ما کجاست؟" . توجیهات امنیتی و انتصاب شدن به هیچ وجه قانع کننده نیست. آیا این امکان وجود نداشت در کنارمجموعه فعلی و انتصابی شورای هماهنگی از طریق امکانات فضای مجازی چند عضو منتخب از میان مبارزان شریفی که به دلیل مبارزاتشان به خارج کشور رانده شده اند, قرار میگرفتند تا ابهامات برطرف گردد؟ مگر اینکه ادعا کنیم کسی که چنین قابلیتی را داشته باشد در خارج از اعضای فعلی شورای هماهنگی یافت نمی شود که بطلانش بر همگان واضح است . بنابراین چه بهتر که خود شورای هماهنگی پاپیش گذارد و انتخاباتی با امکانات موجود را برگزار کند و باعث تداوم نگاه خوشبینانه گردد.بهر حال ,دیر یا زود ,این راهی ست که باید رفت.//

3- در صورت تشکیل شورای رهبری منتخب چه میتوان کرد؟//
من اعتقاد دارم هزاران گام  و کنش عملی هست که  بدلیل فقدان شورای رهبری  و یک مرکز هماهنگ کننده هنوزامتحان  نشده و قابل اجراست. آیا ما تا به حال یکبار شده فراخوانی برای تحریم اعلام کنیم؟ ایا امکان کمک به کارگران اعتصابی را نداریم؟ ایا وظیفه ما نیست که بطور هماهنگ به خانواده زندانیان سیاسی حداقل به لحاظ مالی رسیدگی کنیم؟ ایا جنبش سبز نباید یک صندوق و طرح سیستم مالی مبتکرانه برای چنین اموری طراحی کند و از جامعه سبز درخواست کند بخشی از درامد ماهیانه خود را(د رحد مقدورات) برای جنبش به کناری بگذارد؟ آیا فربه کردن جامعه مدنی که فقط درباره آن " سخن" میگوئیم مجموعه ای از همین اقدامات مدنی کوچک نیست؟ آیا اقدامات عملی جمعی خارج از حوزه حکومت برای حفظ محیط زیست, اقدامات جمعی و هماهنگ در مقابله با نابسامانی های اجتماعی مثل اعتیاد و تجاوز به حقوق زنان و کودکان, مقابله با تجاوزات حکومت  به شهروندان حتی در انتخاب نوع لباس, تحریم کالاهای مافیائی, آموزش نحوه مقابله در صورت عدم پرداخت قبض گاز و آب و برق از وظایف شورای رهبری جنبش نیست؟ و آیا تک تک این "کنش" های عملی صدها بار قویتر از دویدن بدنبال حوادث دست ساز حکومت, خبرساز نخواهد بود و روحیه و حس همکاری شهروندان را تقویت نخواهد کرد و انان را برای کنشهای بزرگتر آماده نمی کند؟
در اینجا فقط بخشی از کنشهای ممکن مطرح شد که مسلما با استفاده از عقل جمعی تعداد آنها به صدها خواهد رسید . دو راه در پیش روی ماست :یا "انتخابات" خود را پیگیری کنیم  وحادثه ای جدید رابیافرینیم یا  با دنبال کردن انتخابات "دولت کودتا"  و گرفتار شدن در هذیان تحریم/ مشارکت چندین ماه دیگر را به هدر بدهیم.

۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه

تحریم به تنهائی بیانگر جنبش نیست. جنبش باید انتخابات خود رابرگزار کند ,رئیس جمهور خود را آزاد کند به مسند قدرت برساند

نمی دانم چرااین حادثه تلخ تجاوز گروهی اوباش درخمینی شهراصفهان از ذهنم پاک نمی شود. مگر کم تو این مملکت از این دست جنایات پیش آمده؟ معمولا اولش با مقداری تاسف و همدردی همراه است که چگالیش به نسبت افراد مختلف متفاوت است و سپس کم کم فراموش میشود و به پس ذهن رانده میشود یکی به علت روزمرگی و گذشت زمان یکی هم بعلت نشاط گناه آلود اعلام نشدنی از اینکه "من و خانواده من" به این مصیبت گرفتار نشدند و سرتیتراخبار نشدیم. کاملا درسته! همین علت دومی یعنی حس نشاط گناه آلود است که بمن هنوز دست نداده. یک نیروی درونی ذهنی ,یک حقیقت تلخ مرا به آن باغ میبرد و در جرگه قربانیان قرار میدهد. عده ای اوباش از در و دیوار میریزند داخل در حالی که من و خانواده ام ودوستانم و خانواده هایشان داریم جشن میگیریم. خلاصه مطابق همان داستان تلخ (که لزومی ندارد در جزئیات وارد شوم)دست و پای ما را میبندند و به زنان و کودکان ما تجاوز میکنند. ذهن پرسشگر ول کن نیست, مرا به چالش میکشد که چرا جائی که میباید تا پای جان مقاومت نکردی؟ اراذل و اوباش را تجسم میکنم که بعد از ارتکاب عمل به سر دیگ غذا و آشپرخانه و سفره میروند و...حالا برویم سر اصل مطلب

حادثه تلخ اصفهان نمایشی ست نمادین از انچه بیش از سی سال بر سر همه ما آمده. عده ای متجاوز به باغ خانه ما ریخته اند همه ما را به اسارت گرفته اند و هر کاری خواستند با خانواده ها و فرزندان این مرز و بوم کردند – حالا بر سر سفره (ما)انتخابات نشسته اند و میخواهند از میان آنها یکی را انتخاب کنیم . با نشستن بر سر سفره ای این چنینی که بجز استهزا و تحمل خفت هر چه بیشتر از سوی اوباش نتیجه ای در بر ندارد وبرگزیدن رذلی از میان اراذل به کجا میرسیم؟ مسلما تحریم کردن چنین سفره ای قدم اول در راه اعاده حیثیت است اما به هیچ وجه کافی نیست – ما قربانیان که بیش از دوسال است تحت آرمانها و شعارهای جنبش سبز بپا خواسته ایم , باید بندهای رعب و وحشت را ازدست و پای خود باز کنیم. انتخابات شورای رهبری را  برای  انجام "مبارزه ای متحد و سراسری" برگزار کنیم. رهبران  و زندانیان خود را آزاد کنیم .متجاوزین را به محکمه بکشیم و رئیس جمهور خود را به مسند قدرت بنشانیم و در این راه شرافتمندانه چاره ای نداریم جز این که از جان مایه بگذاریم و از خرد جمعی بهره ببریم

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

انتخابات مجلس-1> جنبش سبز گوشت قربونی بزم آشتی کنان

اپیزود اول > بعد ازاینکه آقا هوو سرش آورد قهرکرد و رفت.  ازشما چه پنهان "عالیبانوی سرخ پوش" از طریق آدمهائی  که داشت ,کمی هم تو کار مطبخ کارشکنی میکرد. آقا  شب حجله, روبنده عروس تازه وارد یعنی همان " دغل بانو"(معروف به محمود)  را که برداشت تازه فهمید چه کلاه گشادی سرش رفته. با یک من عسل هم نمیشد بخوریش.تازه خیلی خوشگل بود جفتک هم می انداخت. بوی بدی از بدنش متصاعد میشد که صد رحمت به طویله. آشپزی اش هم که نگو صد رحمت به مسترای اندرونی . کار از شوری و بی نمکی گذشته بود . مدتها بود یک لقمه خوش از گلوی کسی پائین نرفته بود. 

اپیزود دوم>آقا  تازگی سخت  به فکر فرو رفته بود . با این بی آبروئی که سر پیری ببار اورده بود بدجوری مضحکه عام و خاص شده بود. تا به حال هیچکس جرات نکرده بود مثل این پتیاره تورویش بیایستد . آبرویش راپیش رعیت هاو نوکرهای اندرونیش حسابی به بباد داده بود. دیگه کسی تره براش خرد نمی کرد. در دل خودش اعتراف میکرد که مدتهاست  خرفت شده و پیرچشمی بهش مجال نداده بود قبل از عقد, عروس را خوب برانداز کنه. دنبال کسی میگشت که از این خفت بیرونش بیاورد .یاد میرحسین افتاد این کدخدای سابق چقدربهش هشدار داده بود که این آدم تو نیست. یاد میرحسین که افتاد بی اختیارچشاش پر خون شد از همون اوایل که میرحسین کدخدا بود تا الان رعیتها بیشتر به او احترام میذاشتند و دوستش داشتند تا آقا را که مثلا ارباب بود, آخه میرحسین همیشه طرف رعیتها را میگرفت و رعیتها را حسابی پررو کرده بود. این بود که آقا  حسابی از میرحسین کینه داشت . خوب اینکه هیچی . بعد بیاد عالیبانو افتاد که قهر کرده بود. چشاش روشن شد , قند تو دلش آب شد. راهش همین بود.عالیبانو خیلی باهوش بود .حتما یک راه حلی پیدا میکرد. نوکر خانزادش را با یک چادر نمازگل گلی فرستاد برای آشتی کنان"

اپیزود سوم> عالیبانو چادرنماز را سرش کرد و بی معطلی وارد منزل اربابی شد . انقدر سیاست داشت که بداند الان وقت نازکردن نیست . بهر حال این عمارت را خانه خودش میدانست . این "دغل خانم" چنان تو این مدت خاک خانه را در توبره کرده بود که اشک تو چشای عالیبانو جمع شد و قطره ای به زمین ریخت. زود منبر را بدست گرفت . در ازای "آشتی و منت کشی آقا" وظیفه خود میدانست . که آبرو و حیثیت آقا را باز گرداند. رو صندلی لم داد و ساعتها به فکر فرو رفت, فکر کرد و فکر کرد تا نقشه ای به ذهنش خطور کرد...

اپیزود نهائی> روز انتخاب کدخدا بود , عالیبانو(بجز میرحسین و شیخ) همه آدمهای ده را به بزم آشتی کنان دعوت کرده بود. مردم ده رعیت ها و نوکرها و کلفتها که مدتها از صدقه سر"دغل خانم" آب خوش هم از گلویشان پائین نرفته بود از بازگشت عالیبانو شاد بودند. امروز روزی بود که میتوانستند دلی از عزا در بیاورند. 
"همینکه "دغل خانم " گورش را گم کند و برود و نانی پیدا شود برای پر کردن شکم کافیست برای بخشیدن و فراموش کردن همه ظلمهائی که تا کنون بخاطر حماقت آقا سرشان امده بود ". این را "سید خندان "امام جماعت مهربان ده در هر نماز جماعت به آنان گوشزد میکرد.عالیبانو مهره مار سید را همیشه در جیب داشت. 
عجب " قرمه سبزی" خوشمزه ای عالیبانو! این را آقا با دهانی پردر حالیکه لقمه بزرگی را در دهان میچرخاند جهت تشکر و قدردانی از عالیبانو بزبان اورد. گوشت آهو ریختی خانم جان که اینقدر لذیذ است . عالیبانو از ذوق این تعریف اقا لرزه ای از اشتیاق جنسی در تمام بدنش پیچید . دهانش را به زیر گوش مبارک اقا نزدیک کرد و اخرین حربه اش را برای خودشیرینی وبردن دل آقا بکار برد : نخیر آقا جان ,لذیذ تر از آهو, گوشت "گوساله ها و بزغاله های" میرحسین است . نوش جانتان

/در آن میان ننه حسن دو بدستش افتاده بود، خیلی لوس با لبخند گردنش را کج گرفته نشسته بود دنبک میزد و هر چه در چنته اش بود میخواند: « ای یار مبارک بادا، انشا الله مبارک بادا »
- آمدیم باز آمدیم از خونه داماد آمدیم – همه ماه و همه شاه و همه چشمها بادومی.
- ای یار مبارک بادا، انشا الله مبارک بادا!
- آمدیم، بازآمدیم ازخونه عروس آمدیم –همه کوروهمه شل وهمه چشمها نم نمی.
یار مبارک بادا، آمدیم حور و پری را ببریم، انشا الله مبارک بادا… » صادق هدایت/

حالا  اینکه میخوای در انتخاب کدخدا مشارکت کنی یا تحریم, مهم نیست. موضوع اصلی بزم ارباب است که درآن شرکت کردی وگوشت گوساله ها و  بزغاله های میرحسین را خواسته یا ندانسته به نیش کشیدی




۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه

انتخابات مجلس2>ترکیب اعضای رهبری جنبش چگونه باید باشد تاباهرفراخوانش, بی اماواگر ,بپاخیزیم؟

اعتماد به رهبری جنبش بحث مهمی ست که نمی توان برآن چشم بست و ندید . مردم به میرحسین و شیخ اعتماد داشتند و بر اساس همین اعتماد به فرمان ایشان دست به خطر میزدند. تظاهرات پر خطر25 بهمن 89 بهترین سند این ادعاست. فراخوانهای اسفند 89 وعملکرد ناموفق شورای هماهنگی راه سبز نیز سند دیگری ست بر همین نکته واضح که اعتماد به روش "استصوابی" و "انتصابی" بدست نمی اید. 

آیا بدنه جنبش سبزو مردم همان مشکلی که با حکومت دارند باید با شورای هماهنگی ورهبری خودش هم داشته باشند؟ ایا کاراصلی ما فقط کتک خوردن در خیابانهاست؟ آیا رای و نظر ما دراینجا هم مهم نیست؟ ایا ما حق نداریم رهبرانی را که قرار است بخاطرفراخوانهای ایشان کتک بخوریم,اسیرشویم, مورد تجاوزقرار بگیریم و کشته شویم بشناسیم و خودمان انتخاب کنیم؟

چرا به موازات انتخابات حکومتی مجلس و بجای وارد شدن به موضوع بی حاصل مشارکت/تحریم راه خود را در پیش نگیریم و نظر سنجی و انتخابات خود را با امکانات موجود در فضای مجازی برگزار نکنیم. اگر از طریق فضای مجازی می توان مردم را به خیابان کشاند پس انتخابات هم میتوان برگزار کرد. انتخاب اعضای شورای هماهنگی و رهبری جنبش  را به یک کمپین سراسری تبدیل کنیم , نمایندگان خود را معرفی کنیم. رهبرانی منتخب که انچنان به آنان اعتقاد و اعتماد داریم که با هر فراخوان , بی هیچ اما و اگراعتصاب میکنیم, به خیابان میآییم و کشته میشویم

۱۳۹۰ تیر ۱۵, چهارشنبه

بیائیم چرخهای جنبش را از روی بساط شعبده ی انتخاباتی رمالان حاکم عبور دهیم

//با خالی کردن صحنه انتخابات حکومتی, اولین انتخابات جنبش سبز برای تشکیل شورای رهبری را برگزار کنیم//
بجای فروغلتیدن در فضای مسموم انتخابات حکومتی و افتادن در دام صحنه گردانان عرصه سیاست  که با پیش کشیدن  سیاست دوقطبی "مشارکت/تحریم و دیگر هیچ" که هدفشان چیزی جزالقاء ثبات نظام در اذهان عمومی و جامعه جهانی نیست, راه سبز خود را در پیش گیریم.

مشارکت یا تحریم, هردو چیزی بجز نشستن در صندلی های صحنه انتخابات حکومتی نیست . پذیرش انتخابات حکومتی حتی بعنوان میدان اصلی مبارزه معنای "هولناکی" درپس زمینه خود دارد , پذیرش رسیدن سیستم حاکم به یک ثبات نسبی بعد ازگذران دوسال بحرانی و پایان جنبش سبز. هیچ شکی ندارم که سرتیتر روزی نامه های ولایت فقیه درست در فردای نمایش انتخاباتی, چیزی بجز هلهله برای پایان رسمی" فتنه سبز" نخواهد بود.

پس چه باید کرد؟

جنبش سبز باید بیدرنگ با بستن پرونده انتخابات حکومتی و خروج از تله دو قطبی"مشارکت/ تحریم" ,با در اختیار گرفتن فضای مجازی به حریف زیرک اجازه غالب کردن گفتمان انتخابات را در فضای واقعی جامعه ندهد. اما این هرگز کافی نیست !  . جنبش سبز شایسته است کمپینهای مستقل و متقابل خود را مثل برگزاری اولین انتخابات نمادین و سراسری جنبش سبز (با در نظر گرفتن مقدورات فضای مجازی) برای تشکیل اعضای شورای هماهنگی و نهایتا تشکیل جبهه متحد مردم ایران برای نجات ملی را در براه اندازد .
 در یک کلام بیائیم چرخهای جنبش را از روی بساط شعبده بازی انتخاباتی رمالان حاکم عبور دهیم

۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

گفتمان تحریم, همانقدر اصلاحطلبانه است که مشارکت در انتخابات


جدیدا در فضای مجازی بحث شرکت در انتخابات و دربرابرآن بحث "تحریم" به موضوع اصلی تبدیل شده است . بعد از سخنان اخیرجناب سید محمد خاتمی و مصاحبه کوتاه روزنامه نگار و نویسنده گرامی جناب مسعود بهنود, پیروان جنبش سبز به دودسته موافقان  ومخالفان مشارکت یا تحریم کنندگان تقسیم شده اند که کار به ناسزا و بی حرمتی نیز کشیده شده است.
در اینجا روی سخنم با مخالفان مشارکت در انتخابات است که خود را حامیان واقعی جنبش سبزمیدانند . مایلم به این دوستان عزیز یاداوری کنم که به محض اینکه بحث انتخابات چه از موضع مشارکت و چه از زاویه تحریم به گفتمان غالب جامعه و مردم تبدیل گردد, بطورغیرمستقیم به مفهوم رسمیت بخشیدن به مرگ جنبش سبزاست. گفتمان جنبش سبز که با هدف  تغییرات اساسی در نظام کنونی شکل گرفته و حداقل اهداف درازمدت آن بر طبق شعارهای جنبش, غلبه وجه جمهوریت نظام و حذف اصول غیردمکراتیک قانون اساسی ست و با اهداف کوتاه مدتی همچون , آزادی زندانیان سیاسی و شکستن حصر رهبران و آزادی بیان و انتخابات تعریف گردیده, هرگز با هیاهوی فعلی برسرانتصابات پیشرو از هیچ زاویه ای همخوانی ندارد.
اصولا غلبه "گفتمان انتخابات" در سطح جامعه, به معنی پذیرش آغاز "ثبات نسبی در جامعه" و در نتیجه گذارجنبش از دوران رکود فعلی به مرحله پایانی یعنی مرگ جنبش است.
بنابراین وظیفه دلسوختگان جنبش سبز چیزی جز این نیست که بجای افتادن به تله مرگبار گفتمان به اصطلاح انتخابات, حتی از نوع تحریمی آن , به گفتمانی خارج از این بازی, یعنی به راهکارهای خروج از دوران رکود و به حرکت در آوردن چرخهای جنبش فکر کنند