۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه

قفس جای پرنده هاست


khoramdin 
  قفس  جای پرنده هاست

دستبند به دست توست 
               بندی به پای من
ایستاده ای , با قامت بلند
              افتاده بر زمین من

هر آه کوچکت
         گرفته دامن ها
         گریبان ظالم
                 آنسوی آب ها!
اما, شکسته زیرپا
             فریاد من
                      در یادها!

شرف میخری تو
                نان شب من
اسیر درد منی
               دربند پول من
راه گشوده ای و
               در بسته من 


گر میبرند ترا
        با هزاران آه و سوز
                        خفاش است و
                                    هراس از روز!

تو پرنده ای و اما                                
                 من میترسم هنوز!
           

 

 





راهبری بدون سازماندهی و سازماندهی بدون راهبری ناممکن است

با بالا گرفتن اختلافات جناح ها پاسدار احمدی نژاد به طور مستقیم باند مخالف را به واکنش قوی تهدید کرد. وی گفت:«کابينه خط قرمزی است که اگر بخواهند به آن دست‌اندازی کنند، ديگر من بايد وظيفه‌قانونی خود را انجام دهم و اين حتماً به کشور آسيب می‌زند». (1) می دانیم که در زبان سران نظام وقتی می گویند  کشور  یعنی جناح مقابل، یعنی نظام. دستگیری نزدیکان احمدی نژاد در هفته های اخیر خبر از تنگ تر شدن حلقه ی محاصره می کرد. وقت جواب بود. و جواب خواهد آمد، زیرا بحران کنونی، برخلاف اختلافات گذشته، حل شدنی یا مدیریت شدنی نیست. اختلافات از دعوا بر سر منافع به سوی دعوا برای حذف هم پیش رفته است. امروز صحبت این است که چه کسی باید حذف شود. هر که قویتر و خشن تر باشد می ماند و هر که ضعیف تر و ترسوتر می رود. تنازع بقاست در جنگل قدرت طلبان و زورگویان و زرپرستان.
جمهوری اسلامی رژیمی است که از حیث تاریخی انطباق خویش با تحولات منطقه و نیز توانایی سازگاری با تغییرات جامعه ی ایران را از دست داده است. یا باید منطقه و جامعه را به سان ساختار آشفته و بی هدف خویش به آشوب بکشد و چند صباحی دوام آورد و یا باید رفع زحمت کند. از آن جا که این نظام سرنوشت خود را با ساختارهای اقتصادی و حتی اجتماعی کشور پیوند زده است البته کنار زدن آن به راحتی تونس و مصر نخواهد بود. سخت و پرهزینه خواهد بود. اما این رژیم به مثابه غده ی سرطانی است که بعضی می گویند جراحی آن می تواند منجر به مرگ شود، این درست است. اما ماندن آن به طور حتم منجر به نابودی ایران خواهد شد.
یکی از گرایش های نامناسبی که برخی از مخالفان رژیم دراین شرایط اتخاذ می کنند این است که می گویند اجازه دهید ببینیم جنگ جناح ها به کجا می کشد. می گویند شاید احمدی نژاد خامنه ای را زد یا چیزهایی شبیه به این. در این که جنگ جناح ها با حذف فیزیکی یکی از آنها می تواند فروپاشی رژیم را تسهیل کند شکی نیست، اما در این که ما فقط نظاره گر باشیم و هیچ نکنیم انتقاد بسیار است. آنها کار خود را می کنند و ما نیزباید  کار خود را بکنیم. کار ما چیست؟ کسب آمادگی برای پایین کشیدن کل نظام با تمام اجزایش و فراهم ساختن شرایط برای جایگزین ساختن آن با یک نظام مردمی. اما چگونه؟
نقطه اصلی که بدون آن هیچ نمی توان کرد، حتی اگر همه ی آرزوها و نیت های خوب را داشت، سازماندهی است. در این که اکثریت مردم ایران ناراضی اند شک نیست، اما آن ها معترض نیستند. یعنی نارضایتی خود را به طور منظم ابراز نمی کنند و این یعنی آن که فعال نیستند. اما اقلیتی در این میان فعال است که می توان روی آن تکیه کرد تا بتوان شرایط را برای تبدیل اکثریت منفعل به بخش های کنشگر مناسب نمود. برای این منظور هم نیاز به سازماندهی است. یعنی کار جمعی کنشگران جامعه.  اما این سازماندهی نمی تواند بدون ترسیم یک استراتژی روشن باشد. نیاز به یک مسیر مشخص دارد که مرحله به مرحله باید تعریف شده باشد. هر چقدر که می توان انتظار داشت واقعیت سازماندهی به طور مادی در ایران و در بطن جامعه صورت پذیرد باور به این که تعیین خط استراتژیک و بخصوص پیشبرد آن هم بتواند از داخل باشد ناممکن است. به همین دلیل باز برمی گردیم به همان بحث قدیمی ضرورت ایفای یک نقش مکمل برای مخالفان رژیم در خارج از کشور. به واسطه ی آزادی عمل اپوزیسیون برای انجام این کار، این وظیفه بر عهده ی مجموعه ی نیروهای مردمی خارج از کشور است که بتوانند با درک مسئولیت خویش بر اختلافات درونی خود فائق آیند و در قالب یک اتحاد کارکردی ونه یک اتحاد ایدئولوژیک، ارائه دهنده ی این استراتژی دگرگونی باشند.
بنابراین دو ضرورت به صورت همزمان و مکمل مطرح می شود. یکی تکیه بر سازماندهی در داخل است و دیگری تعیین یک خط استراتژیک عمل گرا در خارج. آن چه بسیار مهم است در نظر گرفتن این نکته است که این دو با هم مرتبط هستند و هر نیرویی که بخواهد در خارج از کشور ادعای جایگزینی داشته باشد نمی تواند معتبر جلوه کند مگر آن که در داخل قادر به سازماندهی و یا ارتباط نزدیک با جریان های سازمان یافته ی کنشگران باشد. هیچ یک از این دو بدون دیگری قابل موفقیت نیست. به طور لزوم باید با هم باشد. نه نیرویی که فقط به سازماندهی می پردازد می تواند بدون راهبری استراتژیک از نیروهای سازمان یافته استفاده کند و نه نیرویی که در خارج از جایگزین سازی حرف می زند می تواند بدون شبکه های سازمان یافته ی داخلی از حرف فراتر رود.
این امروز رازی شناخته شده است و هر نیروی سیاسی که توان ایفای هر دو نقش را نداشته باشد محکوم است به این که درجا بزند و به ناکجاآباد تاریخ سیاسی ایران برود. فرق نمی کند چقدر بزرگ است یا چقدر سابقه دارد. واقعیت جامعه ی ایران امروز ایجاب می کند که هر نیرویی که می خواهد کنشگر واقعی باشد در هر دو زمینه با پیوندی ارگانیک میان این دو توانایی خود را به عرصه ی عمل بکشاند. هم باید در ایران سازماندهی کرد و هم از خارج از ایران در راهبری استراتژیک این نیروی سازمان یافته اقدام نمود.

کوروش عرفانی - http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=25934

۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

برداشت غیر واقعی از واژه اپوزیسیون

اتحاد اپوزیسیون: صیغه موقت یا عقد دائم؟


سازمان های سیاسی یک جامعه بازتاب فرهنگ درون آن جامعه هستند. هنر آنها در این می تواند باشد که با رهایی خویش از بندهایی که مانع پیشرفت است خود را به یک جریان پیشرو برای آن جامعه تبدیل سازند. سازمان های سیاسی و احزاب ایرانی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. بسیاری از ویژگی های استبدادسالاری حاکم در ایران در قالب استبداد منشی در درون تشکل های سیاسی ما ساری و جاری بوده و هست. این ویژگی ها متعدد هستند اما در اینجا به یکی از آنها می پردازیم: ناتوانی تشکل ها در ساختن یک جبهه ی متحد.

در جامعه ی استبدادی عنصراعتماد نقش نهادینه ندارد، غایب است. اعتماد میان افراد به صورت انفرادی و براساس تجربه ی شخصی و احساسی ساخته می شود نه به عنوان یک هنجار اجتماعی عمومی شده. انسان استبداد زده نمی تواند تصور کند که دیگری چیزی شبیه خود او نباشد: فاقد ثبات رفتاری، ترسو، ناپایدار نسبت به ارزش ها، آب زیرکاه، حقه باز، خودمدار و به فکر منافع خویش. او در ناخودآگاه خویش چنین تصویری از خود دارد و لذا در خودآگاه خویش چیزی به اسم اعتماد به دیگران را به حداقل رسانده و کاری بسیار دشوار و اغلب ناممکن می داند.

علاوه بر این بستر عمومی فرهنگی که از دل استبدادسالاری چند هزارساله ی تاریخ ایران بر می آید موارد مشخص و معاصری نیز آمده و بر وخامت این بحران اعتماد می افزاید. تجربه ی مشخص انقلاب سال 57 و خیانت خمینی به آرمان های یک ملت، ضربه ای بود که سه دهه دورتر هنوز درحال گرفتن تلفات از اخلاق اجتماعی و سیاسی میان هموطنانمان است. شوک عظیم روح جمعی ایرانیان به دنبال سرکوب و کشتاری که پس از انقلاب به راه افتاد هنوز رفع نشده و بسیاری، ناخودآگاه، تحت تاثیر آن از هرگونه باورآوری دیگر به یک آرمان جمعی به شدت پرهیز می کنند.

حاصل این بستر عمومی تاریخی و این واقعه ی مشخص به شکل یک تشتت عظیم در سازمان های سیاسی ایرانی حاضر در اپوزیسیون بروز می کند. دیوار بی اعتمادی و سردی روابط و بی اعتنایی به یکدیگر بین آنها بسیار بلند بوده و هریک سعی دارند تا با نفی دیگری ترس های درونی شده ناشی از ضربه خوردن اعتماد خویش را آرام سازند. برای این تشکل ها وفعالان، تصور هیچ همکاری و همیاری جدی با هم ممکن نیست و ترجیح می دهند به جای قدرت جمعی در ضعف فردی به سر برند.

یکی از نمودهای مشخص این امر را می توان در تلاش های متعدد اما همگی ناکام اپوزیسیون برای ایجاد یک جبهه ی متحد یافت. (2)دهها بار سازمان های سیاسی مختلف در طیف های گوناگون تلاش کرده اند تا حداقلی از هماهنگی و انسجام را میان خویش پدید آورند تا شاید از دل آن، یک جبهه متحد زاده شود؛ لیکن تمامی این تلاش ها در همان ابتدای راه به دلیل نبود اعتماد و احترام متقابل از هم پاشیده شده ویا اغلب پیمان ها و همبستگی ها به صورت مرده زا بنیان گذاشته شده اند. به عبارت دیگر این گونه از جریان ها با قرار دادن یک بمب تاخیری در خویش که همانا پرداختن بی دلیل به موضوعاتی بی شما و نالازم است شرایط از بین بردن خویش را آماده ساخته بودند.

با عنایت به این واقعیت عینی که سی سال است در مقابل ما قرار دارد و از آن جا که اکنون بر ریشه های عمیق این پدیده ها آشنا هستیم، شاید بد نباشد که این بار، برای پاسخگویی به ضرورت شکل دادن به یک جبهه ی متحد، با وسواس بیشتری نسبت به مراحل ابتدایی این پدیده نگاه کنیم و راه های شکست خورده ی قبلی را تکرار نکنیم. به عبارت دیگر، سعی کنیم با قدری پیش بینی اقدام به پیشگیری از عدم کامیابی چنین اقدامات و تلاش هایی بکنیم.

نگاه نو به اتحاد

یکی از موضوعات مهم در به شکست کشاندن این اتحادها عدم توجه به دشواری این کار از جانب کسانی است که روانشناسی آنها با خصلت هایی مانند گریز از مرکز، تک روی، نفی دیگری، سلطه طلبی و نداشتن روحیه ی کار جمعی شناخته می شود. به عبارت دیگر، سازمان های سیاسی برای به هم نزدیک شدن باید فرمولی را برگزینند که هر چه کمتر خصلت های خودمداری و گریز از مرکز را در آنان تقویت کرده و هر چه بیشتر بر همبستگی داخلی این اقدام بیافزاید. اما چگونه؟

راه حل آسانی در این بین وجود ندارد، لیکن پاره ای نکات فنی در این مورد قابل توجه است. بدون تایید این پدیده ها و بهره گیری از وجه استعاره ای واژه های عقد و صیغه، مهمترین نکته عمل گرا این که نباید تشکیل جبهه را به مثابه عقد دائم تصور کرد. مثال مناسبتر آن، صیغه موقت است. یعنی چند تشکل و سازمان برای یک مدت معین و برای یک کار مشخص در کنار هم قرار می گیرند و بعد هم که کامیاب شدند از هم جدا می شوند. عقد موقت است عقد دائمی نیست. اگر از این زاویه به موضوع بنگریم در می یابیم که تشکیل یک جبهه متحد براساس اتحاد عمل است نه اتحاد فکر. افکار باید متفاوت باشد، نظرات باید متتوع باشند، سلیقه ها باید با هم یکی نباشند، اما، عمل و کارها باید همسو باشد. در نهایت این کنش و حرکت عملی است که نتیجه می دهد نه فقط اصول و ایده ها.

به طور مشخص تا به حال وقتی صحبت از تشکیل جبهه ی متحد در اپوزیسیون می شده است این تصور بوده که قرار است این سازمان ها برای همیشه با هم باشند. لذا بلافاصله تصور می کرده اند که باید راجع به همه چیز با همدیگر هم نظر باشند. از این روی دست اندرکاران این ابتکار در اولین گام خود وقت و تلاش عظیمی را صرف این می کرده اند که یک متن پایه ای مفصل درست کنند و در آن به تمام نکات قابل تصور بپردازند: برداشت از تاریخ، تعریف از مفاهیم مانند آزادی، استقلال، دمکراسی، نظام حکومتی، قانون اساسی، سیاست های کلان، تمامیت ارضی، وحدت ملی و غیره . مسلم است که هر چه لیست طولانی تر و مباحث مفصل تر باشد زمینه های بروز اختلاف عقیده و کشمکش های نظری نیز بیشتر می شود و بعد از ماه ها یا حتی سال ها بحث و گفتگو و صدها یا هزاران ساعت جلسه و کار و تبادل نظر، جمع در همان ابتدا یا تشکیل نمی شود و یا بسیار متزلزل و ناپایدار شکل گرفته و به سرعت، در تلاطم مشکلات، از هم می پاشد. گرایشی که سبب می شود مبتکران اتحادسازی در پی آن باشند تا به همه ی موارد فکری، فلسفی، تاریخی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بپردازند این است که فکر می کنند این اتحاد قرار است برای همیشه و برای همه چیز مصداق داشته باشد و لذا باید به همه ی موضوعات پرداخت. درست مانند کسی که می خواهد با کسی ازدواج کند و توافق گسترده ای را با طرف مقابل جستجو می کند، این جا نیز گرایش به سوی گنجاندن «همه» ی موارد در متن مشترک ابتدایی است. بی خبر از آن که هر توافقی در عمل است که سرنوشت خود را شکل می بخشد نه در آن چه بر روی کاغذ مورد توافق قرار می گیرد.

اما بیاییم و برای لحظه ای تصور عقد دائم را به عقد موقت تبدیل کنیم. یک اتحاد عملی موقت برای یک کار مشخص در یک مدت زمان معین. ما می خواهیم با هم همکاری کنیم تا این رژیم را پایین بکشیم، در دوران گذار، موضوعات روزمره را مدیریت کنیم تا انتخابات برگزار شود و بعد هم قدرت را به حکومت منتخب بسپاریم. این جبهه در آن موقع خود را منحل می کند و به تاریخ و خاطره ها سپرده می شود. بنابراین، صحبت بر سر یک اتحاد کارکردی است که باید بتواند نیروهایی را که برسر حداقل ها با هم توافق دارند در کنار یکدیگر قرار داده تا با همفکری، همکاری و هماهنگی به یک هدف مشترک دست یابند، و آن هدف این که رژیم کنونی را پایین بکشند و مدیریت امورجاری کشور را با هدف برگزاری انتخابات آزاد بر عهده داشته باشند. بدیهی است که در جریان انتخابات هر یک از این تشکل های سیاسی برای کسب قدرت در مجلس و شرکت در دولت آینده تلاش مجزای خود را خواهد داشت.

اما سوال مهم این است که این حداقل ها چیست؟ پیمان نامه ی اولیه برای تشکیل جبهه ی متحد باید دربرگیرنده ی اصولی ساده و محدود باشد. مثلا این که این جمع، وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران را حفظ می کند و اجازه ی دخالت بیگانگان در امور ایران را نمی دهد، هیچ تصمیم استراتژیک برای کشور نمی گیرد و محاکمه ی متهمان رژیم کنونی را به دولت منتخب بعدی و تشکیل دادگاه های صالحه در آینده واگذار می کند. این که تعریف هر یک از این سازمان ها از دمکراسی و لائیسته و استقلال و خودکفایی کشور چیست ربطی به این نوع از اتحاد کارکردی ندارد. این ها همه موضوعات پایه ای و درازمدتی است که بعد از برگزاری انتخابات آزاد در قالب فرایندهای انتخاباتی و تلاش های طولانی سیاسی و اجتماعی به آنها پرداخته خواهد شد. موقع و نوع پرداختن به آنها در چارچوب یک اتحاد سیاسی موقت برای کنار زدن یک رژیم نیست. باز یادآور شویم که اگر در فردای سرنگونی و در تدارک انتخابات آزاد برخی از سازمان ها بخواهند در قالب یک اتحاد سیاسی دراز مدت وارد کارزار انتخاباتی برای کسب مشترک قدرت شوند باید بر سر بسیاری از مفاهیم و تعاریف با هم به توافق برسند. اما برای یک جبهه ی متحد کارکردی که می خواهد با اشتراک نیروهایش به یک هدف مشخص، که کنار زدن رژیم حاکم است دست یابد، موضوع به کلی متفاوت است. اینجا اشتراک عملی است که مهم است نه تشابه نظری.

نتیجه گیری این که اگر قرار است اتحادی در اپوزیسیون سازمان یافته شکل گیرد باید یک اتحاد عملی باشد نه یک اتحاد اصولی. یعنی توافق نظری حداقل برای همکاری عملی حداکثر. با یک انتخاب دقیق از نیروها و تشکیل یک مجموعه ی همگون می توان نیروهای اهل عمل را گردهم آورد، بعد این مجموعه را به طور مستقیم با نیروهای مستعد درون جامعه پیوند زد، سپس خود را به عنوان جایگزین به دنیا شناساند، سازماندهی اجتماعی را گسترش داد و درنهایت، از طریق مدیریت اعتراضات، تظاهرات و در نهایت قیام مردمی، رژیم کنونی را خلع قدرت کرد. بعد از آن باید به مدیریت امور جامعه در دوران گذار مشغول بود. دورانی که در طول آن باید به تهیه و تدارک برگزاری انتخابات آزاد و دمکراتیک پرداخت. در پایان، با تشکیل دولت منتخب مردم این جبهه ی متحد انحلال داوطلبانه ی خویش را اعلام و عملی خواهد کرد. 

در یک کلام، بعد از سه دهه تلاش برای ایجاد اتحادهای ارزشی و اصولی و آرمانی بد نیست به فکر ایجاد اتحادهای کاری، عملی و کارکردی باشیم. این خود نمودی خواهد بود به سوی نوعی نوگرایی سیاسی که حکایت از بلوغ ما و گذر از فرهنگ سیاسی دوران زمینداری به فرهنگ سیاسی دوران صنعتی خواهد داشت. گذر از نگاه ثابت و منجمد بر زمان بر نگاهی پویا و تحول پذیر. این می تواند منجر به شکل گیری یک جایگزین شود و یک بن بست اساسی را حل و فصل کند. باید عادت ها را کنار گذاشت و نوآوری کرد، آن هم بر اساس درک عینی واقعیت ها. یک چیز را در پایان فراموش نکنیم، هیچ تلاشی در این راه بدون پیوند نزدیک و ارگانیک با نیروها و شرایط اجتماعی داخل کشور و کسب مشروعیت مردمی از طریق این پیوند نمی تواند، حتی با رعایت شرایط بالا، به نتیجه رسد. دمکرات منشی، برنامه ریزی، سازماندهی، جدیت و پی گیری حرفه ای کار و موقتی دیدن فرایند از جمله ملزومات کار است. 

کورش عرفانی 
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=25840

۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

هیجدهم 18تیر: کمپین حذف سهم رهبری از محصولات ایران خودرو(تحریم مشروط) در حمایت از زندانیان سیاسی



پیشنهاد میکنم با توجه به وضعیت وخیم زندانیان سیاسی بخصوص زندانیان عزیزی که دست به اعتصاب غذا زده اند و جانشان در معرض خطر است , – دست به یک اقدام عملی بزنیم که در خور نام جنبش سبز باشدمسلما چنانکه ما در بیرون زندان وظایف خود را درست انجام دهیم – زندانیان ما نیازی ندارند با مایه گذاشتن از جان خویش بار جنبش را بدوش بکشند //.

 پیشنهاد من حذف سهم رهبری یا تحریم مشروط محصولات ایران خودرواز 18 تیر تا زمان آزادی زندانیان سیاسی //
 
ایران خودرو یکی از بزرگترین کمپانی های تولیدی و اقتصادی ایران است که درصد قابل توجه از سود محصولات آن به جیب بیت رهبری میرود – پیشنهاد بطور مشخص چنین است با اعلام قیمت های سبزمحصولات ایران خودرو که با حذف سهم بیت رهبری بدست میاید و اعلان گسترده آن در سطح جامعه سبز از مردم معترض درخواست کنیم محصولات ایران خودرو را از قیمت تعیین شده بیشتر نخرند(تحریم مشروط) //
 
1- از انجا که مشتریان ایران خودرو عموما از طبقه متوسط جامعه هستند که اکثریت آنان به جامعه سبز وابسته اند میتوان انتظار داشت در صورت تبلیغ مناسب طرح با موفقیت چشمگیر روبرو شود
2- میتوان انتظار داشت که بجز سبزها همه افراد در جامعه از پائین آمدن قیمتها استقبال میکنند
3- دیگر دستگیری و کشتار در مقابل این کمپین کارائی ندارد, بنابراین چون هزینه اعتراض پائین میاید میتوان انتظار استقبال میلیونی مردم را داشت
4- از همان آغاز طرح و اعلان گسترده آن قیمتها در بازارشکسته خواهد شد یعنی نتیجه و میزان  موفقیت این کمپین بطور اشکار و علنی و بطور روزمره درمعرض دید عموم قرار خواهد گرفت
5- این طرح در صورت موفقیت بسیار قدرتمند است و دستکم کل بازار خودرو را در بر خواهد گرفت
6- این طرح بر خلاف راهپیمائی مربوط به چند ساعت نیست وپیوسته و دائمی ست که نقطه پایان انرا آزادی کلیه زندانیان سیاسی میتوان در نظرگرفت

۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

هیجدهم 18 تیر وجای خالی احمد باطبی ها


به سرنوشت اعتقاد داشته باشیم یا نه, سرنوشت خودش انتخابت میکند. پیراهن خونین رفیقت را به بالای سر میبری و شهره افاق میشوی چرا که چهره ات در تقابل با همه زشتی هاست و این هم بخشی ازسرنوشت توست. به زندانت میافکنند, شکنجه ات میکنند و تو مقاومت میکنی و رنج و درد یک ملت بر دوش تو سنگینی میکند و تو تحمل  میکنی , چرا که انتخاب شده ای. سرنوشت یک ملت با نیروئی فراتر از درک و خرد, یاران و رهبران خودش را برمیگزیند و این گناه هیچ کس نیست . دست ما نیست , خواست شما نیست . داستان نویس این حکایت ازما فرمان نمیبرد.
چه کسی میتواند جای خالی احمد باطبی هاو بهروز جاوید تهرانی ها و... را دربرهوت سیاست امروز ایران انکار کند؟ شورای هماهنگی و رهبری این مردم دردمند و ناامید و زخم خورده بدست چه کسانی باید تشکیل شود؟ حقیقتا در این نزاع و اشفته بازار بی اعتمادی ها و تکثیر هزاران رهبر تمامیت خواه ,چند نفر هستند که قادرند دست های سرشار ازاعتمادشان را بدور شانه های یک ملت لرزان و به خاک افتاده حلقه زنند و اززمین بلندشان کنند؟
بگذار هرکه هر چه میخواهد بگوید . دیگر نمیتوانم  و نمی خواهم کتمان کنم .نمی توانم اعتماد کنم نه به شورای هماهنگی مجهول الهویه نه به اردشیرارجمند که چند ماه است خود خواسته رهبرمن شده . نه به قانون اساسی الترامی دارم نه به اصلاح امور امیدی دارم. در این دوران سخت وسیاه چاره ای نیست بجز اینکه  رهبرانمان را با قلب خود و به حکایت سرنوشت انتخاب کنیم  که در هر فراخوان اگر به منزل برنگشتیم باشد که  در راه عشق مرده باشیم.

سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
مارا ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم 
...

در آتش و خون پرنده پر خواهد زد
بر بام بلند خانه پر خواهد زد
امشب که دوباره ماه بالا آمد
می آید و باد پشت در خواهد زد
یک ساقهٔ سبز در دلم خواهد کاشت
مهتاب بر آن شبنم تر خواهد زد
صد جنگل صبح در هوا می شکفد
خورشید به شاخه‌ها شرر خواهد زد




۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

ناراضی و معترض


ناراضی و معترض جمعیتهای سیالی ست که بستگی مستقیم به نحوه انتخاب میدان رقابت دارد  و این انتخاب هوشمندانه وظیفه نخبگان است
------------------

مدتی ست تفاوت قائل شدن میان مردم ناراضی و جماعت معترض در یاداشتهای مختلف دوستان وبلاگنویس اهمیت بیشتری پیدا کرده و سعی میشود ایندو با هم مخلوط نشده و تمایز بین ایندو آشکار گردد. این اصرار بیشتر در ذات خود جنبه کاربردی دارد و انجا اهمیت بیشتری میابد که قرار است در عرصه عمل کاری انجام شود.

اما ایا واقعا مرز روشن و تفکیک ناپذیری میان ناراضی و معترض وجود دارد؟ در اینجا سعی میکنم درک خودم را از این دو مفهوم به نقد بگذارم و سعی میکنم در ابتدا از مثال های مشخص شروع کنم و نهایتا بعنوان جمعبندی در یک تعریف کلی نتیجه را بیان خواهم کرد.


1- روز 22 خرداد 88 چیزی بیش از 40 میلیون انسان بالغ بپای صندوق های رای رفتند تا با یک اقدام عملی در وضع موجود تغییرات دلخواه خود را اعمال کنند . پس اکثریت مردم ایران در انروز جزو معترضین بودند چون دست به یک اقدام عملی زدند که ابزارش صندوق رای بود. هدف تغییر دولت وقت بود


2- روز 25 خرداد 88 جماعتی حدود 3 میلیون معترض  به خیابان آمدند تا به تقلب انتخاباتی اعتراض کنند یعنی 37 میلیون معترض سابق در منازل ماندند و به جمعیت ناراضیان بی عمل ملحق شدند . ابزار کار در این روز راهپیمائی سکوت بود و هدف ازاعتراض لغو نتیجه انتخابات


3- در روز قدس,13 ابان, و عاشورا بطور متوسط 1.5 میلیون معترض به خیابان آمدند.هدف فراتر از تغییر دولت و نتیجه انتخابات بود جماعت معترض اساس نظام را نشانه رفتند . ابزار کار بازهم تظاهرات خیابانی همراه با شعار های رادیکالترو و مقابله به مثل(در روز عاشورا)  بود

4- در روز 22 بهمن 88 چند صد هزار نفر معترض به خیابان آمدند – تظاهرات مجموعا شکست خورد و به اهداف خود نرسید

5- در 25 بهمن 89 جماعتی حدود یک میلیون نفر با رادیکالترین شعارهای ممکن به خیابان آمدند  , هدف نمایش قدرت همراه با احساسات انقلابی و پیوند زدن جنبش سبز با انقلابهای جهان عرب بود که در ذات خود پیامش نفی کامل(سرنگونی) نظام حاکم در ایران و همردیف کردن  رژیم اسلامی  با دیکتاتوری های منطقه بود

6- در فراخوانهای اسفند 89, جمعیت معترض به حداقل ممکن کاهش یافت.

7- در راهپیمائی سکوت 22 خرداد 90 که روش کار قدم زدن با سکوت و بدون شعار تعیین شده بود بعد از مدتها رکود جنبش ,جمعیت معترض  حدود چند صد هزار نفر به خیابان آمدند و در مجموع  این حرکت به نتیجه مطلوب دست یافت

نتیجه ای که من از موارد ذکر شده میخواهم بگیرم اینست که رابطه میان ناراضیان و معترضین یک رابطه دینامیک و سیال است که بستگی مستقیم به :
1- به هدف تعیین شده  2-  میدان رقابت یا نوع کمپینی دارد که از طرف رهبران ارائه میشود 3-  به قدرت خبررسانی و نظم و سازماندهی و تبلیغات در دنیای واقعی (نه فقط مجازی)وابسته است

فرض کنیم افراد جامعه همچون دریاچه ای پشت یک سد بزرگ مثل نظام موجود گیر کرده اند – در اینجا برای خراب کردن و عقب راندن این سد و دیوار, کمپین ها و راه حل های متفاوتی میتوان ارائه کرد – مثلا میتوان قوی ترین افراد را جمع کرد و سعی کرد با چند ضریه اهنین سد را از گوشه ای یا نقطه ای تخریب کرد (مثل اینکه با حریف وارد میدان بوکس شویم)این کار معادل ارائه فراخوانهای راهپیمائی ست . سد نظام در چنین درگیرهائی قویتر و مستحکم تر از اینگونه ضربه ها نشان داده است چرا که نقطه قوت نظام فقط درسازماندهی اوباش و نیروهای سرکوبگر است. در چنین حالتی خیل عظیم نیروهای کم توانترجنبش تبدیل به تماشاچیان رینگ خونین میگردند و فقط نظاره گر هستند, که در این حالت به انها ناراضیان بی عمل گفته میشود - 
من حرفم اینست بیائیم کمپینهائی را انتخاب کنیم که در آن قویترها نقش هدایت گر و همه افراد جامعه در زورازمائی سهیم باشند مثلا بجای میدان بوکس و رینگهای خونین , حریف را به میدان طناب کشی بکشانیم در این صورت سر طناب را آنچنان دراز انتخاب میکنیم تا همه مردم ناراضی دستشان به طناب برسد .در چنین میدانی نیروهای سرکوبگر(بوکسورها)عملا فاقد کارائی بوده و از میدان رقابت خارج میشوند .
تحریم خیابان , تحریم و حذف سهم رهبری در محصولات ایران خودرو , تحریم کالاهای مافیائی مثل قند و شکر مثل میدان طناب کشی میماند و میتواند میلیونها ناراضی را تبدیل به معترضین فعال نماید

درخواست جمعی از وبلاگ نویسان سبز از مراجع برای حمایت عملی از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی


علمای عظام، حضرات آیات یوسف صانعی، بیات زنجانی،  سید علی محمّد دستغیب، و موسوی اردبیلی

 

همانطور که خود بهتر از ما مستحضرید 12 نفر از شایسته ترین فرزندان این سرزمین، در اعتراض به وضعیت اسفناک زندان ها و احقاق حقوق حقه و قانونی خود و همچنین رسیدگی به پرونده شهادت هاله سحابی و هدی صابر، دست به اعتصاب غذا زده اند. در زمانی که جناب آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی به  دلیل ایستادگی بر استیفای حقوق مردم  در زندان خانگی به سر می برند،  انتظار از حضرات عالی،  به عنوان شخصیت هایی که مورد وثوق بخش هایی از جامعه هستید، آن بود که از تمام پتانسیل و توان خود برای شکست این فضا استفاده نمایید.
در دو سال گذشته علیرغم هشدار ناصحان نسبت به ظلم های کثیر و مشهود حاکمان، دیدید و دیدیم که سخن با کنایه گفتن با این حکومت موثر نمی افتد. کار از اعوذ و لاحول گذشته است و ظلم امروز، تدبیری صریح تر می طلبد. تمثیل های تاریخی فرعون و یزید را این حکومت نمی فهمد. توقع آن است که صریح تر سخن بگویید اگر واقعا عزمی بر سخن گفتن وجود دارد! پیشگامی علما و مراجع صدر مشروطه و راه کار عملی و راهگشای آن ها دراعلام تحصن و بست نشینی و اعتراض به حاکمیت مستبد وقت در حافظه تاریخی ملت در حال فراموشی هست. نه تنها آن خاطرات رنگ افسانه به خود گرفته است، بلکه این موضوع که که بخش عمده تقصیرات چه در شکل گیری نطفه این حکومت ناخلف و چه در تداوم حیات مریضش، بر عهده علمای حوزه و نهادهای مذهبی- سیاسی کشور است، توقع بیشتری را نسبت به مسئولیت پذیری و تلاش و جهاد علما در رفع این مظالم ایجاد نموده است.   خفقان و مظالمی که امروز با استظهار به دین اسلام و همراهی و تایید تعدادی از علما و مراجع بر مردم روا می رود، اگر مشروعیتش ستانده نشود، تصویری به غایت ناخوشایند در خاطرات امروز و فردای مردم ایران باقی خواهد گذاشت و اندک ارج و قربی که برای معدود علمای مستقل  از جمله حضرات عالی  باقی مانده است نیز در این بیدادگاه تاریخ رنگ خواهد باخت.
لذا نگارندگان این نامه از شما می خواهند که در صورت تغییر نیافتن اوضاع و ادامه اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، با اعلام اعتصاب غذای عمومی و تحصن در اماکن متبرکه، عموم مردم را به حمایت از خواسته های به حق زندانیان سیاسی دعوت نمایید. این انتظاری بود که در همان  هنگام دستگیری آقایان موسوی و کروبی  نیز از شما می رفت ولی به هر حال تا امروز محقق نشده است. اگر قائل به تکلیف در اعتراض  به جنایت های ضد انسانی به نام دین هستید، امروز وقت آن است که از مقام کلام و عتاب فراتر رفته و از همه پتانسیل موجود برای اقدامی عملی در این راستا استفاده نمایید و انتظاری که در جامعه از شما بوجود آمده است را پاسخ بگویید. آیندگان رفتار ما و شما و ایشان را به قضاوت خواهند نشست. آنان  از شما  خواهند پرسید اگر ادعای آن را دارید که اسلام دین حریت و آزادی است، پس چرا در آن بزنگه تاریخی، هیچ اقدام عملی از مراجع و علمای مستقل سرنزد! امیدواریم که ما و شما در پیشگاه تاریخ و در برابر پرونده عملکرد خویش روسپید باشیم.


    1-  آخرین لیست وبلاگ های امضا کننده را از http://akarim8808.blogspot.com دنبال نمایید.

   2-  در صورت تمایل به  امضا نمودن این نامه و اضافه شدن به این لیست، پس از انتشار این مطلب در وبلاگ خود، آدرس لینک مربوطه را به آدرس ahmadsaidi8808@gmail.com  ایمیل نمایید.

۱۳۹۰ خرداد ۱۸, چهارشنبه

جنبش سبز نام حقیقی من



یک جمعیت موثری تو این مملکت هست که هنوز نتوانسته برای خودش نان و نشانی داشته باشد و به اصطلاح شناسنامه دار نیست . به همین دلیل یا دیگران براش اسم انتخاب میکنند یا خودش زیر نام دیگرانی قرار میگیرد که در آن مقطع خاص از همه به آنها وطرزفکر شان نزدیکتر است . خود من به عنوان یک "نمونه تیپیکال"  از این جمعیت تا قبل از 2 خرداد 76 اسمم به لحاظ سیاسی "عنصر ضد انقلاب" بود(از این واژه عنصر خیلی نفرت دارم) .. بعد از دوم خرداد نامم شد "اصلاحطلب" بخشی از ملت بزرگ و سرافرازی که به " نظام" لبیک گفتند و قصد اصلاح امور را داشتند. زیاد مهم نبود ابن نام را هم پذیرفتم ,شرایط بهتر زندگی بهتر. میگفتم اصلاحات را ادامه میدیم تا "آخرش" .
در مجلس ششم هم در انتخابات شرکت کردم و بعد از گندکاری های اصلاحطلبان در دور دوم ریاست جمهوری . انتخابات مجلس هفتم را تحریم کردم. در اینجا نامم تغییر یافت به "جماعت خاموش" اسم با مسمائی نبود اما بهر حال برای اولین بار متعلق به خودم بود. در انتخابات ریاست جمهوری دور نهم " تحریم کننده "  شدم.

 و بعد از انتخابات سال 88 شدم جنبش سبز . جنبش سبز حقیقی ترین  نامی ست که تا به حال داشته ام . در کل این حکومت اسلامی من  فقط قادر بودم چهارتا فریاد بزنم که بیان حقیقت من است 
1- "رای من کجاست؟
2- نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران 
3- استقلال آزادی جمهوری ایرانی 
4- مرگ بر اصل ولایت فقیه
 و این چهار فریاد را به جنبش سبز مدیونم

۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

من هنوز زنده ام و انسانم .من ایرانیم و اینجا ایران من است


اگر میتوانستم در فراخوان 22 خرداد شرکت نکنم , در اینصورت خیلی کارهای دیگر هم هست که می توانستم انجام دهم , مثلا می توانم یارانم را درخطرناکترین شرایط تنها رها کنم و خود خطر نکنم, میتوانم با نگاهی بی تفاوت به چهره سهراب و فرزاد و محمد ...نگاه کنم و هیچ اشکی نریزم. می توانم در حالیکه شام میخورم فیلم کشته شدن ندا را تماشا کنم و لبخندی از روی احساس امنیت بزنم. میتوانم فریادهای مادر سهراب و و چهره مادر فرزاد را در حالی که قاب عکس فرزندش را بدست گرفته فراموش کنم و تا صبح و صدها صبح دیگر آسوده بخوابم. میتوانم از ته دل بخندم بدون اینکه پس زمینه ای از غم یاران دربند در دلم نهفته باشد . میتوانستم بخود بگویم بمن چه مربوطه که مهندس طبرزدی وشیوا و احمد وبهاره و مجید ...در زندان و زیرشکنجه اوباش  گرفتار هستند . خودشان اینطور خواسته اند و از اینکه من اینهمه زرنگم به خود ببالم .در آن صورت  به من هیچ ربطی نداشت که نسرین ستوده فرزند خردسالش را نمیبیند . منصور اسانلو خانواده اش را به اندازه ما دوست دارد ولی بخاطر چیزی  بنام شرف و میهن و رنج دیگران سالهاست که از عزیزانش دست کشیده است. 
شرف, میهن , آزادی و احساس  همدردی با رنج ودرد دیگران و یاران  چه واژه های مضحکی می توانست باشد اگر من در بتوانم در فراخوان 22 خرداد و هر روز دیگر که فرصتی ست برای اعتراض  شرکت نکنم و فریاد نزنم که:

 " آی حرومزادها من هنوز زنده ام وانسانم. من ایرانیم و اینجا ایران من است"

نه من نمی توانم آنگونه باشم من 22 خرداد خواهم رفت  و همه روزهای دیگر را و فریاد سبزآزادگی و انسانیت را سر خواهم داد. یاران من تنها نخواهند ماند چرا که من هستم و من نیز تنها نخواهم بود چرا که یاران من هستند . نسرین ستوده و بقیه یاران دربند صدای ما را از پشت میله ها و سلولها خواهند شنید. مادر فرزاد و سهراب و دهها مادر و پدر داغدیده آرام خواهند گرفت. دریاچه ارومیه را نجات خواهیم داد چرا که باران خواهد آمد و رودخانه ها هم با شنیدن فریاد  ما طغیان خواهند کرد. نخواهیم گذاشت  حکومت جهل و دروغ و تقلب و مرگ و وحشت  بر سرزمین پاکی و راستی و جوانمردی دوام یابد . سرزمین کوروش  و بابک و سهراب و ندا و فرزادها را از خلیفه ستمکار و ضحاک ماردوش پس خواهیم گرفت. چرخها را به حرکت در خواهیم آورد ودر این سرزمین  گرسنه ای باقی نخواهد ماند...


هرگز از مرگ نهراسیده‌ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود.
هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی‌ست
که مزدِ گورکن
                از بهای آزادیِ آدمی
                                        افزون باشد.

جُستن
یافتن
و آنگاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتنِ خویش
بارویی پی‌افکندن 

اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش‌تر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم

احمد شاملو.

۱۳۹۰ خرداد ۱۳, جمعه

تظاهرات سکوت از 6 تا 8 بعد از ظهر طرح مناسبی ست, متحد شویم, فعالیت را شروع کنیم


1- به عنوان یک سبز داخل کشور میگویم , بر خلاف نظرات رایج در فضای مجازی نکته قابل توجه و مهم طرح ارائه شده از طرف شورای هماهنگی همین کلمه " سکوت" است که در صورت تبلیغ مناسب می تواند باعث افزایش جمعیت گردد. یادمان باشد که ما الان دوران رکود جنبش را میگذرانیم و مثل یک وسیله نقلیه که در وضعیت سکون بسر میبرد بایدحرکت را با دنده یک و سرعت کم شروع کرد . من به دوستان سبز در فضای مجازی توصیه میکنم, فعالیتهای تبلیغی را از همین الان شروع کنند و اتفاقا روی همین واژه سکوت بیشتر تاکید کنند تاجمعیت  بیشتری به حضور تشویق شوند. نگران شعار هم نباشند . در صورتی که جمعیت به حد قابل توجهی رسید خودبخود شعار هم داده خواهد شد.

2- شورای هماهنگی که بدون اشکال نمی شود . اما هر چه که هست تنها مرکز هماهنگی جنبش است . پس به تصمیمات شورای هماهنگی احترام بگذاریم. در مورد شورا باید تا زمانی که مرکز قویتری جایگزین آن نشده است , باید روش اصلاحطلبانه را بکار ببریم نه براندازانه
3- فرصت زیادی نیست باید فعالیت را شروع کنیم. باید نه فقط ما در فضای مجازی,  بلکه همه جامعه میلیونی سبز از برنامه با خبر باشند – پیشنهاد میکنم هر کدام از فعالین سبز مجموعه ای از وظایف زیر را به عهده گیرند و انجام دهند:

- هر فعال سبز یک لیست حداقل 30 نفره از "مردم"(فامیل,همکار) را تحت پوشش خبر رسانی قرار دهد و به حضور در روز 22 خرداد پیگیرانه ترغیبشان کند . بخصوص استفاده از واژه"تظاهرات سکوت" میتواند به ترغیب و تشویق مردم کمک کند
- هر فعال سبز در ایران تا 22 خرداد حداقل روزی 10 اسکناس را شعار نویس کند به این صورت:
تظاهرات سکوت 22 خرداد از ولی عصر تا ونک  6 تا 8 بعد ازظهر
- شعار نویسی روی دیوار  
- تابلو اعلانات مجتمع های مسکونی جهت قرار دادن اعلامیه

4- شورای هماهنگی هم بجای اجرای روش چوپان سالاری میتواند چندین طرح اعتراضی را به معرض نظر سنجی بگذارد تا احساس مشارکت را در فعالان سبز و شهروندان که خود را به حق صاحب نظر میدانند برانگیزد و مخالفتها را کاهش دهد . در ضمن طرح تظاهرات سکوت صرفا برای تهران کاربرد دارد . من همچنان روی طرح "تحریم خیابان" از 8 تا 10 صبح بعنوان یک طرح سراسری(در کنار تظاهرات سکوت)تاکید میکنم