۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

به مناسبت بازگشائی ستون کنش سبز در سبزلینک و چند پیشنهاد














حالا که سبزلینک این گام بزرگ را در جهت بازگشائی ستون" کنش سبز" برداشت و به عنوان اولین وبسایت معتبر سبز در این راه پیشگام شد – در جهت اهمیت و ارزش این حرکت هر چه گفته شود کم است –همانطور که در بسیاری از لینکهای قبلی مطرح کردم –یکی از مهمترین عوامل سکوت جنبش بعد از 22 بهمن 88 شکاف میان رهبران جنبش و مردم بود . فاصله ای که میبایست بوسیله مدیریت خلاق میانی جنبش  پر شود و به دلایل مختلف اینگونه نشد . یا اگرافرادی شایسته این سطح داشتیم مثل مهندس طبرزدی یا مجید توکلی,شیوا نظر اهاری ... به اسارت گرفته شدند و امکان تماس ایشان با بدنه جنبش قطع گردید و یا افراد پراکنده ای که بیشتر در خارج از کشور اقامت داشتند با همه تلاششان فاقد توانائی و مقبولیت لازم جهت همدل کردن اکثریت جنبش سبز حول یک حرکت مشخص بودند.
پس این شکاف چگونه باید پر میشد بجز با عقل جمعی همه کنشگران  جنبش سبز؟
بهترین و مناسب ترین  محل  برای چنین اجماعی و گرداوری نظرات مختلف و نهایتا نتیجه گیری جائی نمی توانست باشد بجز فضای مجازی .

حالا که چنین محلی به همت مدیران سبزلینک فراهم گردید – جا دارد کنشگران جنبش سبز حداکثر اهمیت  را برای این امکان در نظر بگیرند – دیگر بهانه ای برای گلایه کردن و غرزدن نیست – محلی برای عقل جمعی و ارائه پیشنهادات برای کمپین  های عملی فراهم شده – این گوی و این میدان – همه کسانی که از بی عملی جنبش مینالیدند و جدیدا گناه را به گردن رهبران جنبش می انداختند – چه در خارج و چه در داخل ایران – مسئول  هرگونه بی عملی ما و شمائیم – فقط ما و شما و نه هیچکس دیگر.
ما و شما باید از یکسو با حفظ ارتباط با توده های میلیونی جامعه سبز و سنجیدن نظرات و فهمیدن آرای آنان و گرفتن نبض جنبش مردمی در دنیای واقعی و از سوی دیگر با برقراری ارتباط با رهبران جنبش در فضای مجازی این طلسم بی تحرکی را بشکنیم و در 22 بهمن  ویا در هر روز دیگر و مناسبت دیگر به پرسش حیاتی چه باید کرد ؟ پاسخ دهیم .
باید اهمیت بدهیم , به پیشنهادات مختلف رای دهیم و از همه مهمتر نتیجه عقل جمعی را بپذیریم و باز هم  مهمتر در عمل اجرا کنیم
ما باید این امکان  سبز لینک را چنان تبلیغ کنیم  که هیچکس در جنبش سبز از این امکان بی خبر نماند
به امید شروع دوره جدید تحرکات جنبش سبز

۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

وضعیت ما هیچ شباهتی به تونس ندارد


مردم  تونس اول از طریق بر هم زدن نظم حاکم وبعد انقلاب ,نظام استبدادی را سرنگون کردند و حالا باید فکر کنند چه نظامی می خواهند

ولی ما باید اول انقلابیون و قانون شکنان حاکم را به رعایت قانون مجبور کنیم و بعد قانون موجود را اصلاح کنیم و سالهاست که می دانیم دقیقا چه می خواهیم

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

نامه نوشتن بی فایده ست ,شکایت از بی خاصیت ترین دبیرکل حق مسلم ایرانیان است

آیا می توان بی تفاوتی بان کی مون در برابر اعتراض قانونی میلیونها ایرانی  به تقلب در انتخابات در خرداد 88 را فراموش کرد؟

آیا سکوت مرگبار دبیر کل دربرابر جنایت علیه بشریت در کهریزک و شنکنجه و اعدام ایرانیان بخشودنی ست؟
آیا بان کی مون  نامه های خانم شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل را فاقد ارزش پاسخگوئی میداند؟
مگر یک زندانی  تحت شکنجه چندبار امکان دارد تا دردهای خود و دیگر زندانیان را به گوش های ناشنوای ایشان برساند؟ ایا درخواستهای مکرر عیسی سحرخیز برای تشکیل کمیته حقیقت یاب خارج از وظایف ایشان است؟
آیا مقابله با جنایت علیه بشریت ودفاع از حقوق قانونی ملتها از وظایف ایشان نیست؟
آیا اینهمه درد و رنج مردم ستم دیده ایران ارزش برپائی یک جلسه شورای امنیت را نداشت؟
متاسفانه انگار نامه نوشتن به دبیر کل  نابینا و ناشنوای سازمان ملل یعنی آقای بان کی مون چیزی بیشتر از کوبیدن آب در هاون نیست و وقت آن رسیده که نمایندگان و وکلای مردم ایران از ایشان رسما به سازمان ملل  بدلیل اهمال در وظایف و چشم بستن بر جنایت علیه بشریت  شکایت کنند و این حق مسلم ما ایرانیان است
 

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

تفاوتهای فرهنگی در نهضت خودسوزی اعراب و شکیبائی ایرانیان



به گفته خانم فریبا داوودی مهاجر خودسوزی یکی از دردناک ترین شیوه ها برای از بین بردن خودست که قربانیان انتخاب میکنند تا خشم و نارضایتی خود را نسبت به محیط اطراف نشان دهند و یا حداکثر تاسف را در میان اطرافیانی که روزی انها را آزرده اند برانگیزد.
بنابراین سه فاکتور 1- دردناک ترین شیوه 2-  نمایش و تظاهر علنی خشم واعتراض 3-  ایجاد حداکثر تاسف در دیگران از مهمترین دلایل  انتخاب این شیوه برای خودکشی ست. بنابراین در بررسی اینکه چرا چنین شیوه دردناکی برای خودکشی در زمان و مکان خاصی توسط اشخاصی مورد استفاده قرار گیرد؟ توجه به هر سه فاکتور فوق و تفاوت های فرهنگی ضروریست.
به لحاظ روان شناسی, شخصی که چنین روشی را برمیگزیند – از توجه و واکنش بیش از حد دیگران(در سطح جامعه مردم) به این شیوه خودکشی مطمئن است – چه به لحاظ ایجاد تاسف و همدردی درکسانی که او یاران یا همراهان خود میشمرد و چه درایجاد احساس ندامت و شرمساری و محکومیت رقیب یا دشمنی که وی را تا این حد آزرده است. همچنین دردناکترین روش خودکشی  حتما برای دردناکترین و عمیق ترین زخمهای شخصی و یا اجتماعی بکار برده میشود.
با توضیحات مختصر بالا میتوان تا حدودی به تفاوتهای فرهنگی جهان عرب با ایرانیان پی برد – تا کنون 9 نفر در جهان عرب خودسوزی کرده اند و این نهضت خودسوزی از یک جوان تحصیل کرده تونسی اغاز شد که دردناکترین و حساسترین موضوع زندگی اش چرخ دستی یا تامین معاش بوده است و نهایتا در عرض یک ماه حداقل یکی از این دول عرب را ساقط و بقیه را دچار بحران کرده است. قطعا جوان تونسی  از همراهی و همدردی کافی مردم تونس و تزلزل و شکاف در حکومت  به جهت اقدام خویش مطمئن بوده حتی اگر چنین بینشی نه بصورت آگاهانه بلکه در ضمیر ناخوداگاه او نقش بسته باشد.
و در عمل هم ثابت شد که شرایط لازم جهت انجام چنین کاری کاملا مهیا بوده است.
بنابربین با توجه به تداوم خودسوزی ها و انتشار ان در جهان عرب بدلیل فقر مشخص میشود که شرایط جوامع عرب برای این نوع واکنش به لحاظ روان شناختی فردی و اجتماعی و همینطور فرهنگی  کاملا مهیاست.
اما اینکه چرا در ایران این گونه واکنش اعتراضی جایگاهی ندارد وبه ندرت مورد استفاده قرار میگیرد سوال بسیار مهمی ست که می تواند باعث شناخت بیشتر نقاط ضعف و قدرت ما ایرانیان گردد و اگر قرار است مقایسه ای بین دو فرهنگ و جامعه  کاملا متفاوت ایرانیان و اعراب صورت گیرد بر مبانی درستی استوار گردد.
در ایران بیشتر خودسوزی ها در میان زنان بویژه منطقه ایلام,کرمانشاه و کردستان و لرستان صورت  میگیرد و هیچ کدام جنبه مشخص اعتراض اجتماعی نداشته است . یک مورد خود سوزی در بهمن سال 87 توسط یک جانباز شیمیائی در جلوی مجلس شورای اسلامی صورت گرفت که واکنشها به موضوع فوق می تواند بسیار روشنگر باشد.
سوال اول- چرا علیرغم نارضایتی شدید در جامعه ایران که چند ماه بعد در انتخابات خرداد 88 خود را به نمایش گذاشت علیرغم همدردی با این جانباز دردمند در محیط رسانه ها و اجتماع , این واقعه  منجر به یک حرکت اجتماعی نشد؟ ایا موضوع بزبان عامیانه و متداول ناشی از بیغیرتی یا عدم حس همدردی و اتحاد در میان مردم ایران است؟ اگر چنین است چه شد که درست چند ماه بعد مردم صحنه های باشکوه اتحاد و جسارت و غیرت را زیر پرچم جنبش سبز به نمایش گذاشتند و چشم جهانیان را خیره کردند؟
سوال دوم اینست که چرا نهایتا یک "جانباز شیمیائی" بر اثر فقر یا عدم رسیدگی تن به خود سوزی میدهد ؟ ایا فقیرتر و محتاج تراز این جانباز عزیز شخص دیگری در جامعه ایران وجود نداشت که پیشگام این اقدام شود؟
و سوال سوم اینست که چرا عمدتا زنان  دست به خودسوزی میزنند؟ ایا طعم گزنده فقر و نداری را فقط ایشان احساس میکنند؟
من گرچه سعی میکنم در ادامه, پاسخهای خودم را صرفابر اساس دیدگاه های شخصی و تجربه فردی و صد البته غیر کارشناسی بیان کنم . اما ضمنا امیدوارم این شروع گفتگوئی برای گام گذاشتن کارشناسان در زمینه روانشناسی و جامعه شناسان دراین بحث روز و پراهمیت باشد.
پاسخ من به سوالات فوق این است که در جامعه و فرهنگ ایران علیرغم وجود لشکر عظیم بیکاران و گرسنگان که به همت حاکمان نالایق روز بروز هم بر جمعیت ایشان افزوده میشود, نه" درد نان "بلکه "تبعیض و بی عدالتی" دردناکترین درد شناخته میشود. در ایران مشابه ان جوان تونسی کم نیستند . اما انگار در فرهنگ ما کسی حاضر نیست به این دلیل تن به خود سوزی دهد و دردناکترین مرگ را تجربه کند. در میان مردم جامعه هم پذیرفته نیست که کسی به این دلیل خود را به اتش بکشد. اینجاست که در تفکر "جانباز شیمیائی" در کنار فقر باید بی عدالتی و ستم مضاعفی را جستجو کرد که بر این شخص رفته است. همین داستان را میتوان برای زنان ایلامی مورد تبعیض مضاعف می توان پی گرفت. نکته دیگر شیوه برخورد حاکمان این سرزمین است که بی تفاوتی حیرت انگیزشان هیچ انگیزه ای را برای اعتراض به این سبک بر نمی انگیرد. اگر در همان قصه تلخ جانباز شیمیائی دقیق شویم و مثلا نحوه برخورد رئیس مجلس بعنوان نماینده حکومت با این مورد خود سوزی انهم در روبروی مجلس رابیاد اوریم که در اولین واکنش ایشان را یک "معتاد" خطاب کرد و احتمالا حاضر نشد نیم ساعت وقت ناهار خود را به تعویق بیاندازد, به عمق فاجعه و دومین دلیل اساسی پی میبریم یعنی فاصله کهکشانی حاکمان با مردم در ایران. من شخصا اعتقاد دارم یک نفر که هیچ اگر صدها نفر هم در جلوی چشم حکومت گران خود را به آتش بکشند, حتی لحظه ای خواب ایشان آشفته نخواهد شد. و این یک درد تاریخی ست که به این حکومت و ان حکومت در این سرزمین ارتباط ندارد . قرنهاست که در این سرزمین( بجز مقاطع کوتاه) فاصله حکومتگران با مردم انچنان زیاد بوده که بی تفاوتی و بی دردی ایشان, درون فرهنگ و ضمیر ناخوداگاه مردم وارد شده و شیوه مبارزه را کاملا تغییر داده است. صدها سال با حاکمان و اشغالگران عرب و مغول سرکردن و یا اگر اشغالگری در کار نبوده شاهان و خلفا در قصرهایشان انچنان دست نیافتنی بوده اند که سوختن تن برای سوزاندن دل دیگران کاری عبث شمرده شده است. پس این مردم بزرگ راه دیگری برای مبارزه برگزیده و وارد فرهنگ غنی خود نموده اند و ان چیزی نیست بجز "شکیبائی" تا وقت مناسب. اگر به دلایل انقلاب 57 بنگریم که قطعا فقر و نداری نبودواگر اکنون به جنبشهای رفع تبعیض قومی و جنسیتی و دینی و طبقاتی نظر کنیم که قویترین انگیزه های مبارزه را در حال حاضر تشکیل میدهد باز هم ثابت خواهد شد که مهمترین چالش سرزمین ایران نه موضوع فقر که درد تبعیض است و رهبران جنبش سبز لازم است به این موضوع توجه ویژه ای داشته باشند.
نکته اخر که دوست دارم اشاره کنم به فرهنگ عاشقانه زیستن و دوست داشتن زندگی ست. مردم سرزمین ما با فرهنگ غنی ایرانی که مبارزه را برای زندگی بهتر و شاد زیستن برمیگزینند . شکیبائی و مبارزه را به سوختن و مردن  ترجیح میدهند .چکیده فرهنگ ما در جشن نوروز و ده ها جشن دیگری که به زندگی و طبیعت عاشقانه مینگرد می توان یافت. مردم ایران هر دینی داشته باشند نهایتا در آئین خرمدین اند وبا یک دست به آتش به عنوان نماد اندیشه انسانی و در دست دیگرشان به خورشید به معنای زندگی اشاره میکنند .

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

ایا جنبش سبزهمان اصلاح طلبی است؟

ایا جنبش سبزهمان اصلاح طلبی است؟ یا اصلاح طلبی فقط یک روش برای تغییر وضعیت موجود حساب میشود در میان کلیه روشهای ممکن؟ تاکنون برچسب های مختلفی برای جنبش سبز در نظر گرفته شده که بتوان چهارچوبی مشخص را برای آن تعریف نمود و حداقل بتوان تمایزی بین سبزها و انانی که سبز نیستند قائل شد.دو مورد از مهمترین برچسب ها که تقریبا همگان برسرش توافق دارند:1- اصل مبارزه بدون خشونت و 2-پذیرش تکثرگرائی ست. ایا اصلاح طلبی هم یکی دیگر از این برچسبهاست؟یعنی اگر کسی به دو مورد ذکر شده معتقد باشد ولی اصلاح طلبی به معنای امکان اصلاح سیستم از درون را ممکن نداند, دیگر یک سبز محسوب نمی شود؟گمان نکنم بتوان به این پرسش آخری پاسخ مثبت داد- چرا که اساسا جنبش سبز بر اساس پاسخ منفی حکومت به تلاش برای اصلاح قوه مجریه از طریق صندوق رای اغاز شد.به عقیده نگارنده خلط موضوع اصلاح طلبی به مثابه یک "روش" برای  تغییر وضعیت و رسیدن به اهداف با دو مورد ذکر شده در بالا به عنوان " چهارچوب"و یا پروتکل جنبش سبز کاملا اشتباه بوده و باعث سردرگمی های زیادی شده است.

اگر بیانیه شماره 18 مهندس موسوی را به عنوان معتبرترین اساسنامه جنبش سبز در نظر بگیریم کرچه به صراحت از "اجرای بی تنازل قانون اساسی" به عنوان مهمترین راه کار یا هدف بنیادین جنبش سبزنامبرده شده اما در این بیانیه بدرستی بر هیچ روش مشخصی تاکید نشده است. روشها یا تاکتیک ها ماهیتا نمی توانند دربخش اصول جنبش تعریف گردند چرا که کاملا وابسته به شرایط واقعی و امکان عملی بودن با در نظر گرفتن فایده و هزینه هستند.
در ضمن ایا اصلاح طلبی فقط بصورت اصلاح قانون در چهارچوب قانون تعریف میشود؟ و اگر بطور قانونی یا شبه قانونی همه راهها برای چنین تغییری از طرف حاکمان  بسته شده بود . انگاه تکلیف جنبش چیست؟ ایا فشار اوردن به حاکمان از پائین  با حفظ اصل مبارزه بدون خشونت جهت اصلاح قوانین به نفع مردم یا انجام رفراندم "اصلاح طلبی " نیست؟ ایا اگر بخشی از حاکمیت با تمام قوا مانع اصلی انجام هرگونه اصلاحات گردد و جنبش بتواند با اعمال فشار از درون جامعه با روشهای مناسب و اصولی مثل اعتصاب , تحریم و یا راهپیمائی و... موجب یا خواهان حذف آن فرقه از حاکمیت گردد, با اصول جنبش سبز منافات دارد؟

منظور از این یاداشت تاکید بر این نکته بود که برای اصلاح طلبی نباید اهمیتی بیشتر از یک" روش" قائل شد . البته روشی که در صورتی که ممکن یا قابل انجام باشد از مفید ترین و کم هزینه ترین روشهاست

۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

نگاهی به وضعیت جنبش سبزدر آستانه یازده اردیبهشت روز جهانی کارگر


1- شنیده نشدن فریادها درغوغای دهکده جهانی:
بی گمان همه افرادی که در این دوسال دغدغه جنبش سبز و آینده ایران را داشته اند, بخصوص در این اواخر که با انقلاب و تحولات جهان عرب هم روبروبوده ایم, به این پرسش مهم اندیشیده اند که چرا در سال 57 مردم ایران انقلابی بزرگ را به آن سادگی به سرانجام رسانده اند و اکنون نمی توانند یا چنان سنگین و کند حرکت میکنند که انگار وزنه ای هزار کیلوئی به پای جنبش متصل کرده اند؟ جدا ازدهها پاسخ استاندارد و درست یا غلطی که به عنوان پاسخهای این پرسش مطرح شده که در این نوشته مجال نقد انها نیست, نکته ای بسیار مهم مغفول مانده که با روایت زیر مطرح میکنم:
پیش از وقوع انقلاب 57 نه پرینتر شخصی بود نه رایانه و نه اینترنت و نه موبایل. جوانان پرشور انقلابی محفلهای کوچکی تشکیل میدادند و ضمن کار سخت مطالعاتی و دست جمعی, با ابتکارات ساده و استفاده از جعبه میوه و پارچه و نوردهای دست ساز, ماشین چاپهای کوچکی میساختند و اعلامیه های سازمان مطلوب خودشان را با کیفتی نامرغوب در تیراژ صد تائی تکثیر میکردند وشبانه در محلات مختلف توزیع میکردند. جالب این بود که اعلامیه ها توسط مردم به سرعت "دست نویس" میشد واین دست نوشته ها در سطحی گسترده منتشرمیشد. کتابهای تئوریک چند صد صفحه ای حتی رمانهای معروف مثل جنگ وصلح و آثار ماکسیم کورگی در همین محافل دست نویس میشد و دست به دست میگشت , مطالعه و روی آنها بحث میشد.

حالا نیازی به دست نویس کردن نیست. تقریبا بدون اغراق هر کتابی و هر نوشته ای در دنیای اینترنت براحتی قابل دسترسی ست. ایا به ان همت و شورانقلابی و کار سخت مطالعاتی و آن محافل هم نیازی نیست؟ اکنون هزاران نظریه پرداز و رهبرکوچک بدون احساس نیاز به هیچ گونه کار مطالعاتی هرروز با استفاده گسترده از امکانات دهکده جهانی نظریات خود را در ابعادی گسترده منتشر می کنند که البته هیچ اشکالی در این نیست. مشکل فقط یافتن آوای سازهای کوک شده در میان در میان غوغا و همهمه اصوات است.

2- سازماندهی اعتراضات همزمان و میلیونی  رمز ترک برداشتن شیشه عمر استبداد حاکم:
سازهایمان را باید با کمک یکدیگر کوک کنیم تا صدای همدیگر را بشنویم . به دوسال تجربه اعتراضات گذشته که نگاه میکنیم ,هر کجا بطور هماهنگ , همزمان و میلیونی اعتراض کرده ایم پیروزی ازآن ما بوده است. میلیونی بودن و هماهنگی دو شرط لازم برای موفقیت اعتراضهاست اما کافی نیست. غربالی که هر اعتراض موفقیت آمیز را باید از آن عبور داد دارای شروط زیر است:

یک- حتما میلیونی باشد:
 همه راهپیمائی های موفقیت آمیز از 25 خرداد 88 تا 25 بهمن 89 میلیونی بوده اند. اما راهپیمائی تنها روش اعتراض کردن نیست . من شخصا اعتقاد دارم هر شکل از اعتراض که میلیونی و با هماهنگی انجام شود موفقیت آمیزو موثر خواهد بود. حتما بیاد داریم اعتراضاتی (فانتزی)مثل روشن کردن وسایل برقی (خاموشی سبز) در یک ساعت معین , سبب خاموشی در سطح شهر تهران و عکس العمل وحشت زده حکومت میشد. راهپیمائی یک روش خاص و پرشوراعتراض است که صرفا برای شرایط خاص مثل 25 بهمن 89 میباید در نظر گرفت و در حالت کلی " روش مقابله با گاو شاخ به شاخ شدن نیست".برای مقابله درست با یک گاونر وحشی بهتر است " با حوصله" از طرفین حمله و با طناب چهار دست و پای "آقا " را بسته و سپس به زمینش کوبید.اعتراضاتی مثل " تحریم وسایل نقلیه عمومی و شخصی در یک محدوده زمانی معین" از روشهای موثری ست که بطرز شگفت انگیزی تا کنون توسط جنبش نادیده گرفته شده است علیرغم اینکه با روح مبارزه بی خشونت انطباق بیشتری دارد.

دو- نتیجه اعتراض مشهود و قابل دیدن باشد:
همه راهپیمائی های موفقیت آمیز دارای نتیجه مشهود و قابل دیدن هستند. فیلمهائی که از راهپیمائی ها گرفته میشود خود یکی از دلایل اقبال عمومی از این شکل اعتراض است. اما شکلهای امتحان نشده اعتراض( که با توجه به دو شرط فوق انتخاب شده باشند) نیز میتواند در صورت میلیونی بودن نتایج مشهود و قابل رویت خود را بجا بگذارد. بطور مثال تحریم پیام کوتاه در روزهای ابتدائی جنبش گرچه میلیونی بود اما بدلیل اینکه نتیجه ان مشهود و قابل اندازه گیری نبود(چون آمار آن در اختیار دولت است) شکست خورد

سه - پیروزی های کوچک در ابعادمیلیونی یعنی کسب یک پیروزی بزرگ:
ابعاد پیروزی متناسب است با قدرت اعتراض و تعداد شرکت کننده .
بطور مثال:
تحریم وسایل نقلیه عمومی وشخصی از8تا 10 صبح  (ضرب در)X ده میلیون مشارکت کننده =
(برابر است با)
راهپیمائی 25 خرداد X سه میلیون شرکت کننده = تحریم قند وشکر X بیست میلیون مشارکت کننده

بنابراین هرچه جنبه بی خشونت مبارزه بیشتر مورد نظر باشد باید از قدرت اعتراضات کاست و(در نتیجه) به تعداد شرکت کنندگان افزود - ابعاد پیروزی و نتیجه کاردر هر صورت یکسان خواهد بود
مثالهای دیگر:
تظاهرات 22 بهمن88 X چهارصد هزار نفر=> شکست نسبی
تظاهرات 25 بهمن89 X یک میلیون نفر=> پیروزی نسبی
فراخوانهای اسفند89  X تعداد کم => شکست

3- اصلاحات مرد, زنده باد انقلاب:
هیچ شکی نیست که کدیوریستها یا" چوپان سالاران اسلامی اصلاح طلب" نیزاقلیتی از جنبش سبز را تشکیل میدهند. اقلیتی که هنوز دو دستی به اندیشه چوپان سالاری خمینی چسبیده و چوب هدایت را بر سرجنبش سبز برافراشته است . اقلیتی غیرجذاب که بدنبال اتوپیای اسلامی هنوز در سیمای "رسا"ی خود از زبان خواهر مجری که در پوشش کامل اسلامی "محافظت" شده , 12 فروردین روز رفراندم و برپائی حکومت اسلامی این لکه ننگ تاریخ مردم ایران را تبریک میگویند. چسبیدن به واژه افیونی اصلاحات جهت نجات آرمانشهراسلامی به هر قیمت, خودی و ناخودی و محرم و نامحرم کردن مردم ایران, تفکر چوپان سالاری بهمراه چوب و سگ گله, "انتصاب" و تلاش در جهت تصرف رهبری جنبش از"بالا", نگاه توده ای و امتی به مردم داشتن (به جای شهروند و طبقات اجتماعی) و اخته کردن جنبش اساسا رادیکال سبز با گفتمان تاریخ مصرف گذشته اصلاح طلبی , مخلوط کردن حوزه سیاسی اصلاح طلبی بعنوان یک روش سیاسی با حوزه اخلاقی و ارشادی تا حد تلاش جهت اصلاح اخلاق و به رحم آوردن "قلب رهبر"... همه و همه وجوه مشترک " کدیوریستها" ست. (البته ارزش یاداوری دارد که در این میان کدیوریستهای غیر اسلامی مثل آقای فرخ نگهدار نیزبا نامه های سرگشاده تلاشهای وافری در جهت اصلاح قلب رهبر به سبک دراویش نموده اند که برای اینجانب قابل درک نیست شاید نام مناسب سازمان ایشان " فدائیان کدیوریست کمونیست گنابادی" باشد).
بهر حال شکی نیست که گفتمان اصلاح طلبی اگرچه دوران پر ثمرو پررونقی را از دوم خرداد 76 تا پایان عصر خاتمی پشت سر گذاشت, اما بی گمان آغازجنبش سبز مهرباطلی بود بر شناسنامه اصلاح طلبی نظام حاکم  و هرگونه تلاش برای نبش قبر اصلاحات  توسط کدیوریستها حاصلی بجز سردرگمی و کندی حرکت جنبش سبزنداشته و نخواهد داشت . هیچ شکی نیست که جنبش سبز باید با پذیرش رسمی گفتمان رادیکال و انقلابی که لزوما خشونت آمیز نیست, از هر گونه تلاش بی حاصل برای اصلاح "اصلاح ناپذیران" دست بکشد و با بیان خواستهای بحق و بدون خشونت مثل رفراندم جهت تعویض قانون اساسی ارتجاعی موجود و تشکیل حکومت فراگیر سکولار گام بر مسیر اصلی خود گذارده و کدیوریستها را همچون گذشته بدنبال خود بدواند. التزام به قانون اساسی موجود که پیش از همه از طرف خود حاکمان مدتهاست  به کناری گذاشته شده بیشتر به یک شوخی شبیه است تا حتی یک عمل اصلاح طلبانه. بدون هیچ شک و تردیدی سادلوحانه خواهد بود که تصورکنیم کدیوریستها چه از نوع اسلامی یا غیر اسلامی آن بدون توجه به منافع عینی و طبقاتی خود اینچنین مصمم در حفظ نظام موجود میکوشند . حال این منافع چه اقتصادی باشد یا ترس از گشوده شده انبوهی ازپرونده های همکاری های امنیتی و اطلاعاتی با نظام حاکم.

4- جنبش سبز شهروند سالار است:
جماعتی که هم اکنون به عنوان پایگاه اصلی جنبش سبز شناخته میشود با یک توافق همگانی, عمدتا از طبقه متوسط و نیمه مرفه جامعه تشکیل شده است. تحصیلکرده, مترقی , آزادیخواه و تعریف شده درمفهوم  استاندارد جهانی شهروند. قشری که به هیچ وجه نگاه ایدئولوژیک به دیگران نداشته و تقسیم بندی خودی و ناخودی را بر نمی تابد. معتقد به هیچ ارمانشهری نیست و حکومت دینی را هرگز نمی پذیرد. به دنبال بدست آوردن حداقل های استانداردهای جهانی زندگی ست وبرای مشارکت در هر نوع اعتراض ابتدا از زاویه زندگی و منافع شخصی خود موضوع را ارزیابی میکند. چوپان سالاری را بخوبی درک کرده واز هدایت بیزار است. با شک و تردید بسیار به کدیوریستها یا چوپانان مدرن مینگرد مهمترین مسئله ای که در مورد این جامعه سبز باید در نظر داشت این است که بدلیل پایگاه طبقاتی هنوز چیزهائی برای از دست دادن در اختیار دارند که آنان را تا حدودی محافظه کار میکند.رهبری بر این قشرکار چوپانان نیست و بسرعت ایزوله خواهند شد ( اتفاقی که در مورد شورای هماهنگی راه سبز کم و بیش در حال رخ دادن است). بهترین نوع رهبری بر این طبقه بر اساس همان شعارمعروف  هر شهروند یک ستاد میرحسین موسوی و احترام به عقاید و جمع بندی آرا ونظرات شهروندان و بازگرداندن همین نظرات بعنوان نتیجه عقل جمعی به خود ایشان است. رهبری شهروندان سبز در واقع صرفا مدیریت هماهنگی و سازماندهی ست. سازماندهی شبکه های اجتماعی, نظرسنجی و ایجاد مکانیزمهای شنیدن و جمعبندی صداهای مختلف بخصوص در میان شهروندان داخل ایران. ایجاد جبهه های جدید میان جنبش سبز و اقوام و نهایتا شکستن تفکرخودی و ناخودی و ایجاد جبهه متحد مردم ایران با حضور نمایندگان واقعی مردم بطور شفاف از ضروریات رهبری در فرایند شهروندسالاری ست.

5- جنبش سبز,پایگاه اجتماعی- پیش نویس قانون اساسی جدید بجای التزام به قانون اساسی موجود :
گرچه هم اکنون پایگاه اصلی جنبش سبز عمدتا در کلان شهرها و میان قشر مترقی نیمه مرفه تعریف میشود ولی در عمل ظرفیتهای جنبش سبز بسیار فراتر از این محدوده است. با کنار نهادن هژمونی اصلاح طلبان محافظه کار و کدیوریستها بر جنبش سبز و طرح شعارهای انقلابی و رادیکالتر مثل رفراندم جهت تغییر قانون اساسی, جدائی دین از سیاست, ملی شدن مجدد صنعت نفت و گازو پرکردن شکاف عمیق اقتصادی میان مرکز و حاشیه, پذیرش اصول مسلم حقوق بشر در قانون اساسی جدید مثل آموزش به زبان مادری و حق حاکمیت مردم...جنبش سبز می تواند پایگاه اجتماعی عظیمی به وسعت همه خاک ایران کسب کند و با حمایت از سندیکاها و اتحادیه های کارگری و ارائه طرح های تامین اجتماعی در پیش نویس قانون اساسی جدید که میبایست به رای مردم گذاشته شود.طبقه کارگرو زحمتکشان جامعه را نیزبا خود همراه گرداند

6- نقش جنبش چپ در جنبش آزادیخواهی و سبز ایران و یازدهم اردیبهشت روز جهانی کارگر:
جنبش چپ ایران بعد از ضربات مهلک دهه اول انقلاب که همزمان با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و شکست تئوری سوسیالیسم در عرصه عمل همزمان شد چنان متلاشی شد که با وجود گذشت دو دهه هنوز کمر راست نکرده است. معتقدان راستین جنبش چپ که عمدتا به درستی با حمایت به موقع از جنبش سبز نشان داده اند آماده حضور مجدد در عرصه تحولات جامعه را دارند اما هنوز انطور که شایسته است خود را باور نکرده اند. نگارنده که خود را عضوی از جنبش چپ ایران میداند از نیروهای با تجربه و ارزشمند جنبش چپ ایران همانند محمد رضا شالگونی, علی کشتگر, به  همراه رهبران احزاب چپ کردستان دعوت میکند تا فارغ از گذشته ها در جبهه متحد و نوین چپ ایران گرد هم ایند  و ظرفیت عظیم مردمی جنبش چپ ایران را دست کم نگیرند.جنبشی که بطور سنتی در میان اقوام ایران مثل ترکمن صحرا, کردستان, آذربایجان, گیلان و... مورد اقبال عمومی بوده است.همچنین نقش منفعلانه نیروهای چپ در فرایند دو ساله جنبش سبز به هیچ وجه قابل چشم پوشی نیست وشرکت فعالانه جبهه چپ با توجه به بنیادهای قوی تئوریک با توجه به ضعف مفرط تئوری در میان چوپانان فعلی جنبش سبز, می تواند بسیار راهگشا و تاثیرگذار باشد . مسلما یازده اردیبهشت, روز جهانی کارگر فرصت مناسبی ست برای پیوند جنبش نوین چپ و کارگران با جنبش سبزایران که ضروری است از هم اکنون شرایط لازم را برای چنین اتحادی فراهم نمود.

7- میرحسین موسوی رهبرراستین جنبش سبز:
اپیزود:
مامور امنیتی با شکم گنده و ران های کلفت و یقه باز که پشم های جو گندمی سینه اش را به معرض نمایش گذاشته , پشت یقه کت مهندس را میگیرد و به داخل ماشین پرت میکند تا طبق دستور"آقا وحید" که خودش از نوکرهای ارشد "آقاست" به سر جنازه پدر برود. "آقا" خیلی دل رحمه که همچین اجازه ای را صادر کرده ". اینو خود "آقا وحید" مستقیما به عرض میرحسین رسانده بود وبه چشمهای مهندس انقدرخیره شد تا وظیفه ادای تشکر از مقام رهبری در قبال چنین لطفی را به ایشان گوشزد کند...

اینچنین است تجسمی خوشبینانه از وضعیت فعلی مهندس میرحسین موسوی,آخرین منتخب واقعی مردم ایران در حکومت اسلامی و رهبر راستین جنبش سبز.
مهنس میرحسین موسوی اولین رهبرومجری  تزشهروند سالاری در عرصه جامعه ایرانی ست. شعار هر ایرانی یک ستاد درپیش ازانتخابات که بعدا به هر ایرانی یک رهبر تبدیل شد موجب تحولات بزرگ و گذار از دوران "چوپان سالاری" به "شهروند سالاری" گردید. دگرگونی های شگفت آور خود میرحسین ازیک شخصیت اصلاح طلب درون نظام تا رهبرمدرن یک جنبش رادیکال که بر هیچ کس پوشیده نیست صرفا حاصل ضرورت انطباق یک رهبر خردمند با پایگاه اجتماعی خویش بر اساس وفاداری به طرح شهروند سالاری ست. کلیه نقدهائی که در عرصه نظری به ایشان میشود از جمله التزام به قانون اساسی و دوران طلائی امام, بهیچوجه از نقش  ایشان بعنوان یک رهبر مدرن نمی کاهد چرا که در عرصه عمل هیچ گونه کوتاهی و تحمیل عقاید شخصی و هدایت چوپانی از ایشان دیده نشد و بر عکس می توان مدعی بود که ایشان  در این عرصه نماینده واقعی خواستهای رادیکال اکثریت جنبش بوده است.
آزادی و حفظ احترام رهبران سبزو کلیه زندانیان سیاسی باید در راس خواسته ها و اعتراضات جنبش قرار گرفته و هرچه سریعتربا اجماع نیروهای آزادیخواه و سبز فکری به حال آن گردد.